یاد معلمانی بخیر
که با شاگردانشان در جبهه
همرزم شدند تا درس در جنگ
تعطیل نشود ...
#روز_معلم_مبارک🌷
#یاد_شهدای_معلم_باصلوات
• من ستايشگر معلمي هستم
كه انديشيدن را به من آموخت
نه انديشهها را...❤️
«شهید مطهری»
#روز_معلم
🌷رفیق شهید،عاقبت شهیدت می کند...
❣شهید تازه تفحص شده ، غلامعلی عشیری در کنار تمثال رفیق شهیدش شهید حسین بیدخ.
💢شهید حسین بیدخ در فروردین ۱۳۶۱ در عملیات فتح المبین به شهادت رسید و شهید غلامعلی عشیری چندماه بعد در ۲۱ بهمن ماه ۱۳۶۱ در عملیات والفجر مقدماتی جاویدالاثر گردید و پس از ۴۲ سال پیکر پاکش توسط گروه های تفحص کشف و به شهر و دیارش رجعت داده شده است.
#اطلاع_رسانی
💢اعلام جزئیات مراسم وداع و تشییع
پیکر مطهر شهید تازه تفحص شده غلامعلی عشیری.
🌴شهید غلامعلی عشیری لیوسی ، متولد 1343، در تاریخ 21 بهمن ماه سال 1361 در عملیات والفجر مقدماتی و در منطقه فکه ،جاویدالاثر شد که اخیراً پیکر پاک و مطهر ایشان توسط گروه های تفحص شهدا کشف و شناسایی گردیده است.
🔹لازم به ذکر است که پدر و مادر این شهید والامقام در سالهای گذشته دارفانی را وداع گفته اند.
سلام ما به #گمنامان_لشگر
به تسبیحاتِ #یا_زهرای_معبر . . .
همان هایی که عمری نذر کردند
#اگر_رفتند_دیگر_بر_نگردند . . .
#شهدای_عملیات_سیدالشهداء
اردیبهشت 65.
ملازمان حرم
سلام ما به #گمنامان_لشگر به تسبیحاتِ #یا_زهرای_معبر . . . همان هایی که عمری نذر کردند #اگر_رفتند_دی
#روزگار_وصل_یاران_یاد_باد
#شهید_احمد_عسگری
گردان علی اکبر(ع) لشگر10
شهادت 13 اردیبهشت 65 #فکه
#عملیات_سیدالشهداء_علیه_السلام
ملازمان حرم
🔺دشت مهران،کله قندی عملیات والفجر ۳ مرداد ۶۲
💢امروز که از خواب بیدار شدم، مرداد شصت و دو بود و سعی کردم بعد از صبحانهای که فقط چایاش را میخورم،در چلۀ گرمای تابستان اطراف شهر مهران، دنبال آدمی بگردم که روزی از او عکسی گرفته بودم.میخواستم عکسش را به خودش پس بدهم و خیال خودم را راحت کنم و اگر چیزی پرسید،به او بگویم که عکسهایش نتوانست جای خالی او را پُر کند.اگر از تکتک مردانی که روزگاری برای این سرزمین جانشان را فدا کردهاند، عکس شاهکاری هم میداشتیم، هیچکدام از عکسها، جای خالی آنها را نمیتوانست پر کند. عکسها فقط ما را تَسلی میبخشند تا غم فراق مردی در زمان، برای ما کاهش یابد؛ همین.
امروز من شصت و شش ساله شدم و هر چه به مسیری که از آن گذر کردهام، مینگرم، به جز قهرمانان آن هشت سال، هیچکس در حافظهام نمانده است. انگار بقیه آدمها بیشتر یادگرفتهاند که ادای پهلوانها را در بیاورند...
اکنون که روز رو به غروب میرود و من نوشتهام را کامل میکنم، اسفند سال ۱۳۶۳ است، سرمای جانکاه جزیره مجنون جنوبی در تنم رخنه کرده و لباسهای خیس شدهام، دستانم را از نوشتن بازمیدارد وگرنه بیشتر میگفتم که عکاسیِ جنگِ ما چقدر با جنگهای دیگر دنیا تفاوت دارد و قهرمانانش چقدر بیشتر.
شاید فردا صبح دوباره برایم خرداد ۱۳۶۱ باشد و با گرمای جانبخش جنوب ایران بتوانم جانی دوباره بگیرم و اینبار برای قهرمانی دیگر از سرزمینمان که در نگاتیوهای من به خواب رفته است، چیزی بنویسم و در انزوایی که این روزها برگزیدهام، کمکم آمادۀ مرگ شوم...
[دشت مهران، کله قندی، عملیات والفجر۳، مرداد ۱۳۶۲]
#متن_و_عکس
برگرفته از صفحه ی اینستاگرام
آقای بهرام محمدی فرد
عکاس "
🔸حسین موتور میراند و من پشت سرش نشسته بودم ناگهان وسط «تپههای ذلیجان» ایستاد پرسیدم: چی شد؟ چرا ایستادی؟از موتور پیاده شد و گفت:
تو بنشین جلو و رانندگی کن
گفتم: چرا؟
گفت: احساس میکنم دچار غرور شدهام
تعجب کردم، وسط دشت و تپههای ذلیجان، جایی که کسی ما را نمیدید، چگونه چنین احساسی پیدا کرده بود؟
وقتی متوجه تعجب من شد، در حالی که به تپه کوچک پشت سرمان اشاره میکرد، گفت:"وقتی به آن تپه رسیدم کمی گاز دادم و از موتورسواری خودم لذت بردم معلوم میشه دچار هوای نفس شدم؛در حالی که به خاطر خدا سوار موتور شدهایم،تا مدتها سوار موتور نمیشد ...
🌷 #شهید_غلامحسین_خزاعی
#راوی_رزمنده_دفاع_مقدس