در خیالاتِ مبهمم بودم
یک نفر داشت چای دم میکرد
عاشقِ چای بود مثلِ خودم
چای ما را شبیه هم میکرد.
-سیدتقیسیدی
گر برکنم دل از تو و بردارم از تو مهر
آن مهر بر که افکنم آن دل کجا برم؟
-کمالاسماعیلاصفهانی
دیدی که از دستت عصبانی نیستم
دلشکسته نیستم، قهر نیستم
خلاصه اینکه من دیگر ،با تو هیچچیز نیستم.
-جمالثریا
دلگرمیهای تو ،بالهای منند.
چیزی بگو
گاهی چنانم بی توکه عبور سایهای
از کنارم نگرانم میکند.
-شمسلنگرودی
امیدوارم کسی را داشته باشی که
سعی نکند دائما تفسیرت کند،
و بفهمد گاهی وقتها یک نوازشِ ساده
در سکوت همهٔ نیازِ یک آدم است.
-حمیدسلیمی
سپس خواهی دید
که همیشه چقدر به تو عشق میورزیدهام،
حتی زمانی که معتقد بودم فراموش شدهام.
-ویکتور هوگو
-دروغگو نبودی
+الانم نیستم.
-کم ازت نشنیدم دوستم داری،
اینا احساساته دیگه؟یا اینام دروغ بوده؟
+داشتم و دروغ نبود،ندارم و بازم دروغ نیست.
دیالوگ/خاتون