دخترک را برشانهاش سوار کرده.
از این دورها روسری صورتیاش را میبینم.
گاهی سرش به طرف پایین خم میشود. درست کنار گوش بابا...
حرفهای پدردختریست حتمی. شاید هم کمی بزرگتر از سنش باشد.
ذهن خوانی میکنم برای خودم:
«بابا جان! ببین! اینجا درختهای تنومند با خون آبیاری میشود. اینجا زنان، مردانشان را را بال و پر میدهند برای پرواز...باید کارهای بزرگ یاد بگیری از همین حالا...»
#فرودگاه_یزد
✍#مهدیه_مهدیپور
🆔 محفل نویسندگان منادی
https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef