از قلب من تنها همان تکهای که به تو سپردم مانده بود، همان تکهای که از بین بردی.
هدایت شده از ناتانائیل.
بوسه هایت را لای ابرها
پیچیده ام؛
وقتی آسمان گریه کند
بوسه باران خواهم شد.
سلام
خب امسال هم خدا قسمت کرد شهدا دعوتمون کردن جور شد راهیان نور رفتم
خیلی تجربیات جدید کسب کردم نمیخوام برم بالای منبر اما اومدم یچیز بگم و رفع زحمت کنم
تصمیم گرفتم کمتر تو فضای مجازی وقتم رو بگذرونم و خب فعالیت هم احتمالا کمتر میشه
هر کسی که دوس داشت تو کانال موند خوشحال میشم کسایی ام که دوس داشتن میتونن لف بدن:)
یا علی
ما آدم های دقیقه نود هستیم ..
به خاطر همین است که دم رفتن به مهمانی ات
یادمان می افتد دو ماه فرصت داشتیم که دوش بگیریم، لباس انتخاب کنیم،موها را سشوار کنیم، کفشها را واکس بزنیم، خودمان را آراسته کنیم ..
اما حالا با موهای خیس شانه نشده،کفشهای واکس نخورده و تیپی که اصلاً شبیه مهمانی رفتن نیست؛
سلانه سلانه از خانه راه افتاده ایم و ذهن خیال بافمان مدام دارد ما را دلداری میدهد چون چشم امیدش دوخته شده به تو
به تو که وقتی در را باز میکنی بین مهمان هایی که با لباس های پلوخوری دسته گل به بغل ایستاده اند
یکدفعه چشمت میخورد به ما که آن پشت با قیافه های آشفته ایستاده ایم و از خجالت نگاهمان را مدام از تو میدزدیم ..
دلت برای ما پریشان حال های دست خالی میسوزد ..
میبینی چقدر طفلکایم چقدر سرافکنده ایم ..
تندتند جواب سلام مهمان های سوگلی را میدهی تا زودتر برسی به ما و ما را محکمتر از تمامِ آنها بغل کنی ..
#ماه_مبارک
- زینب همدانی