هدایت شده از مداحی آنلاین
مداحی آنلاین - شامیده قالام همیشه آغلارام - اسفندیاری.mp3
5.42M
🌴شب زیارتی امام حسین(ع)
🍃روضه حضرت رقیه (س)
🍃شاميده قالام هميشه آغلارام
🎤 #علیرضا_اسفندیاری
⏯ #روضه #ترکی
🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🌷 #شب_جمعه
♨️ @Maddahionlin 👈
هدایت شده از مداحی آنلاین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴شب زیارتی امام حسین(ع)
🍃زینب باخ
🍃منصبه باخ
🎤 #علیرضا_اسفندیاری
⏯ #ترکی
🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🌷 #شب_جمعه
♨️ @Maddahionlin 👈
هدایت شده از مداحی آنلاین
مداحی آنلاین - علیرضا اسفندیاری - شب ۱۹ ماه رمضان ۹۶ - اولدوز فیلم.mp3
7.37M
🔳 #شهادت_امام_علی (ع)
🌴میسوزد و انگار خاکستر ندارد
🌴امشب زمین گیر است بال و پر ندارد
🎤 #علیرضا_اسفندیاری
⏯ #روضه سوزناک #ترکی
👌بسیار دلنشین
🔴گلچین جدیدترین مداحی های روز
♨️ @Maddahionlin 👈
هدایت شده از مداحی آنلاین
YEKNET.IR @Maddahionlin کربلایی علیرضا اسفندیاری - روضه شب 25 رمضان 97.mp3
4.08M
⏯ #روضه سوزناک
🍃اگر خودم به تو گفتم بیا نیا برگرد
🍃خدا بخیر کند شمر چکمه پوشیده
🎤 #علیرضا_اسفندیاری
👌بسیار دلنشین
🔴گلچین جدیدترین مداحی های روز
♨️ @Maddahionlin 👈
هدایت شده از مداحی آنلاین
مداحی آنلاین - ماه ماتم گلوب گینه.mp3
4.72M
🔳 #استدیویی #ترکی #محرم
🏴 #آلبوم_نوا
🌴ماه ماتم گلوب گینه
🌴عالم سلطانی حسین
🎤 #علیرضا_اسفندیاری
👌فوق زیبا
🔴گلچین بهترین مداحی های روز
♨️ @Maddahionlin 👈
هدایت شده از مداحی آنلاین
مداحی آنلاین - به وقت تو - علی فانی.mp3
4.17M
🌙 #نوآهنگ #شب_قدر #ماه_رمضان
🍃به وقت تو
🍃اگه آقامون نیومد
🎤 #علی_فانی
👌 #پیشنهاد_ویژه
🔴گلچین بهترین #مداحی های روز
♨️ @Maddahionlin 👈
هدایت شده از مداحی آنلاین
مداحی آنلاین - دعای عظم البلاء - علی فانی.mp3
2.79M
⏯ #دعای_عظم_البلاء
.
🕌دعاى عَظُمَ الْبَلاَءُ برای کسانی که محبوس در گرفتاری هستند
🎤با نوای #علی_فانی
📲 #صوتی
📡حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید.
🔴بهترین #مداحی ها و #مناجات روز
♨️ @Maddahionlin 👈
هدایت شده از مداحی آنلاین
مداحی آنلاین - مولای ما نمونه دیگر نداشته است - حسین طاهری.mp3
2.04M
🌸 #میلاد_امام_علی(ع)
💐مولای ما ...
💐مولای ما نمونه دیگر نداشته است
🎤 #علی_فانی
👏 #نوآهنگ
👌بسیار زیبا
🌷گلچین بهترین #مولودی های روز
♨️ @Maddahionlin 👈
هدایت شده از مداحی آنلاین
YEKNET.IR - Ali Fani-Ghadirieh.mp3
2.44M
🌸 #عید_غدیر
💐هر شیعه ای ز نور رخ حیدر است و بس
💐این دل همیشه بر در او نوکر است و بس
🎤 #علی_فانی
👏 #نوآهنگ
👌فوق زیبا
🌷گلچین بهترین #مولودی های روز
♨️ @Maddahionlin 👈
هدایت شده از مداحی آنلاین
Ali_Fani_-_Entezar_Mano_Avare_Karde (2).mp3
1.75M
🌷یا صاحب الزمان(عج)🌷
💔انتظار منو آواره کرده
💔حجر یار تو دلم خونه کرده
😔😔😔آقا بیا 🙏😭
🎤 #علی_فانی
♨️ @Maddahionlin 👈
═══════✙❆♡❆✙══════
🌷لبیک یامهدی🌷
هدایت شده از مداحی آنلاین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔳 #شهادت_امام_جعفر_صادق (ع)
🌴شهر مدینه کرببلا شد
🌴زهرا در آنجا صاحب عزا شد
🎤 #علی_فانی
⏯ #نماهنگ
👌 #پیشنهاد_ویژه
🔴گلچین بهترین مداحی های مناسبتی
♨️ @Maddahionlin 👈
هدایت شده از مداحی آنلاین
13.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⏯ #مناجات با خدا
🍃گریه می بارم من
🍃ز بس گنهکارم من
🎤 #علی_فانی
🌷 #شبتون_خدایی
🌷 #التماس_دعا
♨️ @Maddahionlin 👈
هدایت شده از مداحی آنلاین
YEKNET.IR - Ali Fani-Ghadirieh.mp3
2.42M
🌸 #عید_غدیر
💐هر شیعه ای ز نور رخ حیدر است و بس
💐این دل همیشه بر در او نوکر است و بس
🎤 #علی_فانی
👏 #نماهنگ
👌فوق زیبا
🌷گلچین بهترین #مولودی های روز
♨️ @Maddahionlin 👈
هدایت شده از مداحی آنلاین
YEKNET.IR -imam sedagh.mp3
3.6M
🔳 #شهادت_امام_جعفر_صادق (ع)
🌴شهر مدینه کرببلا شد
🌴زهرا در آنجا صاحب عزا شد
🎤 #علی_فانی
⏯ #نماهنگ
👌فوق زیبا
🔴گلچین بهترین #مداحی های روز
♨️ @Maddahionlin 👈
هدایت شده از 🎭 گروه سرود حبل المتین 🎤
music m.mp3
9.66M
#اختصاصی
🎵 سرود زیبای #موعود
📽پخش شده از #شبکه_دو_سیما
🖊 شاعر: #روحالله_عیوضی
🎼 آهنگ و تنظیم: #علی_عطایی
🎶 اجرا: #گروه_سرود_حبل_المتین
📌 تهیه شده در استودیو #هورزاد_بند
⛔️حقوق اثر محفوظ است⛔️
🚫دابسمش ممنوع♨️
🎯 @hablolmatinsorood
varesoon.ir's profile picture
varesoon.ir
مرحوم آیتالله سیّد علی قاضی:
تمام خرابیها که از جمله است وسواس و عدم طمأنینه، از غفلت است. و غفلت کمتر مرتبه اش، غفلت از اوامر الهیه است و مراتب دیگر دارد که به آنها إنشاءالله نمیرسید و سبب تمام غفلات، غفلت از مرگ است و تخیّل ماندن در دنیا... پس اگر میخواهید از جمیع ترس و هراس و وسواس ایمن باشید دائماً در فکر مرگ و استعداد لقاءالله تعالی باشید
هدایت شده از کشکول یک طلبه
♻خاطرهای بسیار شنیدنی از استاد زرینکوب
#حافظوعاشورا
🔻🔻🔻🔻🔻
روز عاشورا بود و در مراسمی به همین مناسبت به عنوان سخنران دعوت داشتم، مراسمی خاص با حضور تعداد زیادی تحصیل کرده و به اصطلاح روشنفکر و البته تعدادی از مردم عادی، نگاهی به بنر تبلیغاتی که اسم و تصویرم را روی آن زده بودند انداختم و وارد مسجد شده و در گوشه ای نشستم، دنبال موضوعی برای شروع سخنرانی خودم می گشتم، موضوعی که بتواند مردم عزادار را در این روز خاص جذب کند، برای همین نمی خواستم فعلا کسی متوجه حضورم بشود، هر چه بیشتر فکر می کردم کمتر به نتیجه می رسیدم، ذهنم واقعا مغشوش شده بود که پیرمردی که بغل دستم نشسته بود با پرسشی رشته ی افکار را پاره کرد:
ببخشید شما استاد زرین کوب هستید؟
گفتم: استاد که چه عرض کنم ولی زرین کوب هستم.
خیلی خوشحال شد مثل کسی که به آرزوی خود رسیده باشد و شروع کرد به شرح اینکه چقدر دوست داشته بنده را از نزدیک ببیند.
همین طور که صحبت می کرد، دقیق نگاهش می کردم، این بنده خدا چرا باید آرزوی دیدن من را داشته باشد؟ چه وجه اشتراکی بین من و او وجود دارد؟ پیرمردی روستایی با چهره ای چین خورده و آفتاب سوخته، متین و سنگین و باوقار.
می گفت مکتب رفته و عم جزء خوانده، و در اوقات بیکاری یا قرآن می خواند یا غزل حافظ و شروع به خواندن چند بیت جسته و گریخته از غزلیات خواجه، و چه زیبا غزل حافظ را می خواند.
پرسیدم: حالا چرا مشتاق دیدن بنده بودید؟
گفت: سؤالی داشتم
گفتم: بفرما
پرسید: شما به فال حافظ اعتقاد دارید؟
گفتم: خب بله، صددرصد
گفت: ولی من اعتقاد ندارم
پرسیدم: من چه کاری میتونم انجام بدم؟ از من چه خدمتی بر میاد؟ (عاشق مرامش شده بودم و از گفتگو با او لذت می بردم)
گفت: خیلی دوست دارم معتقد شوم، یک زحمتی برای من می کشید؟
گفتم: اگر از دستم بر بیاد، حتما، چرا که نه؟
گفت: یک فال برام بگیرید
گفتم ولی من دیوان حافظ پیشم ندارم. بلافاصله دیوانی جیبی از جیبش درآورد و به طرفم گرفت و گفت: بفرما
مات و مبهوت نگاهش کردم و گفتم، نیت کنید
فاتحه ای زیر لب خواند و گفت: برای خودم نمی خوام، می خوام ببینم حافظ در مورد امروز (روز عاشورا) چی می گه؟
برای لحظه ای کپ کردم و مردد در گرفتن فال.
حافظ، عاشورا، اگه جواب نداد چی؟ عشق و علاقه ی این مرد به حافظ چی میشه؟
با وجود اینکه بارها و بارها غزلیات خواجه را کلمه به کلمه خوانده و در معنا و مفهوم آنها اندیشیده بودم، غزلی به ذهنم نرسید که به طور ویژه به این موضوع پرداخته باشد.
متوجه تردیدم شد، گفت: چی شد استاد؟
گفتم: هیچی، الان، در خدمتتان هستم.
چشمانم را بستم و فاتحه ای قرائت کردم و به شاخه نباتش قسمش دادم و صفحه ای را باز کردم:
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی
جانا روا نباشد خونریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
خدای من این غزل اگر موضوعش امام حسین (ع) و وقایع روز و شب یازدهم نباشد، پس چه می تواند باشد، سالها خود را حافظ پژوه می دانستم و هیچ وقت حتی یک بار هم به این غزل، از این زاویه نگاه نکرده بودم، این غزل، ویژه برای همین مناسبت سروده شده. بیت اولش را خواندم از بیت دوم این مرد شروع به زمزمه کردن با من کرد و از حفظ با من همخوانی می کرد و گریه می کرد طوری که چهار ستون بدنش می لرزید، انگار داشتم روضه می خواندم و او هم پای روضه ی من بود. متوجه شدم عده ای دارند ما را تماشا می کنند که مجری برنامه به عنوان سخنران من را فراخواند و عذرخواهی که متوجه حضورم نشده، حالا دیگه می دونستم سخنرانی خود را چگونه شروع کنم.
بلند شدم، دستم را گرفت می خواست ببوسد که مانع شدم، خم شدم، دستش را به نشانه ی ادب بوسیدم. گفت معتقد شدم استاد، معتقد بووودم استاد، ایمان پیدا کردم استاد، گریه امانش نمی داد آن روز من روضه خوان امام شهید شدم و کسانی پای روضه ی من گریه کردند که پای هیچ روضه ای به قول خودشان گریه نکرده بودند.
پیشنهاد می کنم هر وقت حال خوشی داشتید، وقایع روز عاشورا و شب یازدهم را در ذهن خود مرور کنید و بعد، این غزل را بخوانید.
💠به کشکول یک طلبه بپیوندید🔰🔰
🆔 @KashkooleTalabeh
📡❗️تقصیر شماست "
⭕️ امروز به خاطرات بسیار جالب توجه و خواندنی برخورد کردم حيفم آمد آنرا فوروارد نکنم
پیشنهاد می کنم با قدری تأمل مطالعه فرمایید.
🛑 تقصیر شماست.......
در زمان دانش آموزی معلمی داشتیم به نام آقای سیدعلی موسوی كه در آمریكا تحصیل كرده و تازه به وطن بازگشته بود و از همین روی گاه و بیگاه خاطرات و تجربه هایی از سالهای زندگی در ایالت اوهایو نقل می كرد و این گفته ها به اقتضای دوره نوجوانی به دقت در ذهن ما ثبت و ضبط می شد.
ایشان می گفت: “یك روز در دانشگاه اعلام شد كه در ترم آینده مشاور اقتصادی رییس جمهوری سابق آمریكا -گمان می كنم ریچارد نیكسون - قرار است درسی را در این دانشگاه ارائه كند و حضور آن شخصیت نامدار و مشهور چنان اهمیتی داشت كه همه دانشجویان برای شركت در كلاس او صف بستند و ثبت نام كردند و اولین بار بود كه من دیدم برای چیزی صف تشكیل شده است.
به دلیل كثرت دانشجویان كلاس ها در آمفی تئاتر برگزار می شد و استاد كه هر هفته با هواپیما از واشنگتن می آمد دیگر فرصت آشنایی با یكایك دانشجویان را نداشت اما گاهی به طور اتفاقی و بر حسب مورد نام و مشخصات برخی را می پرسید.
در یكی از همان جلسات نخست به من خیره شد و چون از رنگ و روی من پیدا بود كه شرقی هستم از نام و زادگاهم پرسید و بعد برای این كه معلومات خود را به رخ دانشجویان بكشد قدری در باره شیعیان سخن گفت و البته در آن روزگار كه كمتر كسی با اسلام علوی آشنا بود همین اندازه هم اهمیت داشت، ولی در سخن خود قدری از علی علیه السلام با لحن نامهربانانه و نادرستی یاد كرد.
این موضوع بر من گران آمد و برای آگاه كردن او ترجمه انگلیسی نهج البلاغه را تهیه كردم و هفته های بعد به منشی دفتر اساتید سپردم تا هدیه مرا او برساند.
در جلسات بعد دیگر فرصت گفت و گویی پیش نیامد و من هم تصور می كردم كه یا كتاب به دست او نرسیده و یا از كار من ناراحت شده و به همین دلیل تقریبا موضوع را فراموش كردم.
روزی از روزهای آخر ترم در كافه دانشگاه مشغول گفتگو با دوستانم بودم كه نام من برای مراجعه به دفتر اساتید و ملاقات با همان شخصیت مهم و مشهور از بلندگو اعلام شد، با دلهره و نگرانی به دفتر اساتید رفتم و هنگامی كه وارد اتاقش شدم با دیدن ناراحتی و چهره درهم رفته اش بیشتر ترسیدم.
با دیدن من روزنامه ای كه در دست داشت به طرف من گرفت و گفت می بینی؟ نگاه كن! وقتی به تیتر درشت روزنامه نگاه كردم خبر و تصویر دردناك خودسوزی یك جوان را در وسط خیابان دیدم.
او در حالی كه با عصبانیت قدم می زد گفت: می دانی علت درماندگی و بیچارگی این جوانان آمریكایی چیست؟ بعد به جریانات اجتماعی رایج و فعال آن روزها مانند هیپی گری و موسیقی های اعتراضی و آسیب های اخلاقی اشاره كرد و سپس ادامه داد: همه اینها به خاطر تقصیر و كوتاهی شماست!
من با اضطراب سخن او را می شنیدم و با خود می گفتم: خدایا، چه چیزی در این كتاب دیده و خوانده كه چنین برافروخته و آشفته است؟
او سپس از نهج البلاغه یاد كرد و گفت: از وقتی هدیه تو به دستم رسیده در حال مطالعه آن هستم و مخصوصا فرمان علی بن ابیطالب به مالك اشتر را كپی گرفته ام و هر روز می خوانم و عبارات آن را هنگام نوشیدن قهوه صبحانه مرور می كنم تا جایی كه همسرم كنجكاو شده و می پرسد این چه چیزی است كه این قدر تو را به خود مشغول كرده است؟
بعد هم شگفتی و اعجاب خود را بیان كرد و گفت: من معتقدم اگر امروز همه نخبگان سیاسی و حقوقدانان و مدیران جمع شوند تا نظام نامه ای برای اداره حكومت بنویسند، نمی توانند چنین منشوری را تدوین كنند كه قرنها پیش نگاشته شده است!
دوباره به روزنامه روی میز اشاره كرد و گفت: می دانی درد امثال این جوان كه زندگی شان به نابودی می رسد چیست؟ آنها نهج البلاغه را نمی شناسند!
آری، تقصیر شماست كه علی را برای خود نگهداشته اید و پیام علی را به این جوانان نرسانده اید!
دلیل آشوب و پریشانی در خیابانهای آمریكا، محرومیت این مردم از پیام جهان ساز و انسان پرور نهج البلاغه است.”
این داستان را در سن دوازده سالگی از معلم خود شنیدم، اما سالها بعد از آن وقتی كه برای جشنواره “باران غدیر” در تهران میزبان مرحوم پروفسور دهرمندرنات نویسنده و شاعر برجسته هندی بودیم چیزی گفت كه حاضران در جلسه را به گریه آورد و مرا به آن خاطره دوران نوجوانی برد.
پیرمرد هندو در حالی كه بغض كرده بود و قطرات اشك در چشمانش حلقه زده بود از مظلومیت علی بن ابی طالب یاد كرد و با اشاره به مشكلات گوناگون اجتماعی در كشورهای مختلف جهان گفت: “شما در معرفی امام علی و نهج البلاغه موفق نبوده اید! باید پیام های امام علی را چون سیم كشی برق و لوله كشی آب به دسترس یكایك انسانها در كشورها و جوامع مختلف رساند !
هدایت شده از کانال رسمی سید جواد ذاکر
test(1).mp3
2.95M
مرده بودم که رسید
بانوای دلنشین و ملڪوتے
#سیدمحمدجوادذاڪرره
🖤شادی روح
افلاڪیش صلوات🖤
اَللّهُــــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــــکَ الفَـــــرَج
@seyed_javad_zaker85 |#سید_جواد_ذاکر
لا إلهَ إلاّ أنْتَ سُبْحانَکَ إنّی کُنْتُ مِنَ الظالمینَ. لا إلهَ اِلاّ أَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّی کُنْتُ مَنَ المُسْتَغْفِرینَ. لا إلهَ إلاّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إنّی کُنْتُ مِنَ المُوَحِّدینَ. لا اِلهَ اِلاّ أَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّی کُنْتُ مِنَ الخائِفینَ. لا اِلهَ اِلاّ أَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّی کُنْتُ مِنَ الوَجِلینَ. لا اِلهَ اِلاّ أَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّی کُنْتُ مِنَ الرّاجینَ. لا اِلهَ اِلاّ أَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّی کُنْتُ مِنَ الرّاغِبینَ. لا اِلهَ اِلاّ أَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّی کُنْتُ مِنَ المُهَلِّلینَ. لا اِلهَ اِلاّ أَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّی کُنْتُ مِنَ السّائِلینَ. لا اِلهَ اِلاّ أَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّی کُنْتُ مِنَ المُسَبِّحینَ. لا اِلهَ اِلاّ أَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّی کُنْتُ مِنَ المُکَبِّرینَ. لا اِلهَ اِلاّ أَنْتَ سُبْحانَکَ رَبّی ورَبُّ آبائی الأَوَّلینَ؛
عمل امام حسین-علیه السلام- برخاسته از جمیع مراتب توحید
اول؛ ریشۀ عمل چیست؟
اهل معرفت، آنها که در عرفان خداوند از کمّل هستند، منتهای سیر را ذکر یونسیه میدانند. (وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَى فِی الظُّلُمَاتِ).( ) در آن ظلمات ندای ذو النون چه بود؟ او خطاب به خداوند چنین ندا کرد: (أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذَلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ).( )
یونس-علیه السلام- یک جمله گفت: (لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ). مداومت به این ذکر در سجده، قلوب مستعدّین سیر إلی اللّٰه را آنجا میرساند، که آنهایی این مقام را دریافتند که شهد آن شربت را چشیدهاند، این مقام ابتدا و اول این راه است.
سیدالشهدا-علیه السلام- در دعای عرفه دوازده «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ» گفته است. اهلش به این نکته دقّت کنند. این کلمهای که امروز در این مجلس طرح کردم، کمّل از اهل علم و فقه و عرفان روی آن کار کنند. دعای عرفه را بخوانند، قرآن را ببینند، سورۀ یونس را مطالعه کنند. حضرت یونس علی نبینا و آله و علیه السلام در زندانِ شکم ماهی گفت: (لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ)، سیدالشهدا-علیه السلام- بعد از این جمله یازده جملۀ دیگر اضافه کرد. معنایش این است که یونس-علیه السلام- در مرتبۀ اول و حسین بن علی-علیهما السلام- در رتبۀ دوازهم است. و فوق این عدد دیگر رتبه نیست. (إِنَّ عِدَّهَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا)،( ) • مرحلۀ دیگری تصوّر ندارد. تمام مراحل شهور معرفت، که باطن این آیه است، در دعای عرفه طی شده است. در حقیقت امام حسین-علیه السلام- به یونس-علیه السلام- میفرماید: تو چنین گفتی: (لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ) و لکن مراتب دیگر مانده که من بیان میکنم:
«لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الْمُسْتَغْفِرِینَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الْمُوَحِّدِینَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الْخَائِفِینَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الْوَجِلِینَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الرَّاغِبِینَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الْمُهَلِّلِینَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الْمُکَبِّرِینَ… ».( )
هر یک از این جملهها اقیانوسی از معارف الهی میباشد که هزاران جبرئیل و میکائیل و اسرافیل در این دریای بی پایان مستغرق است.
چه کسی درک میکند وقتی آن حضرت-علیه السلام- میفرماید: «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الْمُوَحِّدِینَ»، چگونه دوازه مرتبه توحید را طی مینماید. از توحید در مقام احدیّت، توحید در مقام الوهیّت، توحید در مقام ربوبیّت، تا به توحید در مقام محبت رسیده و میفرماید: «تَرَکْتُ الْخَلْق طُرّاً فِی هَوَاکَا».( )
ریشۀ عمل او این است، عملی که از دوازه «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ» سرچشمه گرفته است. تمام عرفای اولین و آخرین در «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ» اول او واماندهاند، تا چه رسد به مراحل بعدی که آن حضرت در بیانش طی کرده است. این ریشۀ عمل بود.
مقبل كاشاني
مقبل کاشانی شاعری بوده که خیلی آرزوی زیارت امام حسین علیه السلام رو داشته اما از نظر مالی در مضیقه بوده .هر وقت سایر افراد کربلا میرفتن اشک حسرت میریخته وآرزوی زیارت ارباب بی کفنش رو داشته .یک روز یکی از دوستان خرج سفرش رو تقبل میکنه و از کاشان راه میفتن به سمت کربلا .در راه و نزدیکی های گلپایگان دزدان قافله رو تاراج میکنن .یک عده از افراد بر میگردن کاشان .یک عده هم میرن سمت گلپایگان و از اونجا با توجه به اعتباری که داشتند و یا از فامیلاشون پول قرض میکنن و سفر رو ادامه میدن .اما مقبل در گلپایگان نه آشنایی داشت و نه اعتباری . از یک طرف هم دوست نداشت دیگه راهی رو که اومده برگرده . دلش هوای امام حسین علیه السلام رو داشت ...با خودش می گفت یک قدم نزدیکتر به امام حسین علیه السلام هم یک قدمه .همینجا میمونم کار میکنم تا خرج ادامه سفرم جور بشه ....چند وقتی تو گلپایگان موند تا محرم از راه رسید .مثل همه شیعیان در مجالس عزاداری شب و روز محرم شرکت میکرد تا اینکه شب عاشورا شد ، اشعاری رو که سروده بود در شب عاشورا خوند و غوغا کرد ....همون شب پس از اتمام مجلس و در عالم رویا خواب دید مشرف شده به کربلا و وارد صحن شد .خواست بره طرف ضریح که از ورودش جلوگیری کردن .مقبل میگه :با خود گفتم خدایا نباید در رابطه با دخول به حرم کسی دیگری را مانع شود .یکی گفت درست میگویی مقبل اما الان فاطمه زهرا (س) و خدیجه کبری و آسیه و هاجر و ساره با عده ای از حوریان در حرم مشغول زیارتند چون تو نامحرمی اجازه ورود نخواهی داشت.پرسیدم توکیستی ؟ گفت : من از فرشتگان حافّین هستم ،حالا برای اینکه ناراحت نشوی بیا تا تو را به قسمتهای دیگر حرم هدایت کنم . در سمت غربی صحن مطهر مجلسی با شکوه بود . از وی راجع به حاضرین در مجلس سوال کردم . گفت : پیامبرانند از آدم تا خاتم که همه برای زیارت قبر سید الشهدا آمده اند مقبل میگه : حضرت رسول صلی الله علیه و آله را دیدم که فرمود بروید به محتشم بگویید بیاید ناگاه دیدم محتشم با همان قیافه ، قدی کوتاه و چهره ای نورانی و عمامه ای ژولیده وارد شد حضرت به منبری که در آنجا بود اشاره فرمودند که ای محتشم برو بالا و هر چه بالا میرفت حضرت میفرمود برو بالاتر تا پله نهم رسید ایستاد ومنتظر دستور پیامبر بود .حضرت فرمود ای محتشم امشب شب عاشوراست ، از آن اشعار جانسوزت بخوان
و محتشم شروع کرد به خواندن اشعارش :
کشتی شکست خورده ی طوفان کربلا
در خاک و خون طپیده به میدان کربلا
گر چشم روزگار بر او زار می گریست
خون می گذشت از سر ایوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک
زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب ومی مکيد
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیوق می رسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا
آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم
کردند رو به خیمه ی سلطان کربلا
آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد
کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد
* * *
کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی
وین خرگه بلند ستون بیستون شدی
کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه
سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی
کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت
یک شعله ی برق خرمن گردون دون شدی
کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان
سیماب وار گوی زمین بی سکون شدی
کاشآن زمان که پیکر او شد درون خاک
جان جهانیان همه از تن برون شدی
کاش آن زمانکه کشتی آل نبی شکست
عالم تمام غرقه دریای خون شدی
آن انتقام گر نفتادی به روزحشر
با این عمل معامله ی دهر چون شدی
آل نبی چو دست تظلم برآورند
ارکان عرش را به تلاطم درآورند
* * *
برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند
اول صلا به سلسله ی انبیا زدند
نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید
زان ضربتی که بر سر شیرخدا زدند
آن در که جبرئیل امین بود خادمش
اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند
پس آتشی ز اخگر الماس ریزه ها
افروختند و در حسن مجتبی زدند
وانگه سرادقی که ملک محرمش نبود
کندند از مدینه و در کربلا زدند
وز تیشه ی ستیزه درآن دشت کوفیان
بس نخل ها ز گلشن آل عبا زدند
پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید
بر حلق تشنه ی خلف مرتضی زدند
اهل حرم دریده گریبان، گشوده مو
فریاد بر در حرم کبریا زدند
روح الامین نهاده به زانو سر حجاب
تاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب
* * *
چون خون ز حلق تشنه ی او بر زمین رسید
جوش از زمین به ذروه عرش برین رسید
نزدیک شد که خانه ی ایمان شود خراب
از بس شکست ها که به ارکان دین رسید
نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند
طوفان به آسمان از غبار زمین رسید
باد آن غبار چون به مزار نبی رساند
گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید
یکباره جامه در خم گردون به نیل زد
چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید
پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش
از انبیا به حضرت روح الامین رسید
پس از ساعتی که مجلس به حالت عادی بازگشت پیامبر عبای خود را بر دوش محتشم انداخت مقبل میگوید :من هم شاعر اهل بیت بودم و دوست داشتم پیامبر به من هم بگوید تو هم اشعارت را بخوان. هر چه انتظار کشیدم نفرمود. مایوسانه از حرم خارج شدم که دیدم حوری مرا صدا میزند ای مقبل، فاطمه زهرا سلام الله علیها به نزد پدر آمد و فرمود به مقبل هم بگویید تا اشعارش را بخواند مقبل گوید رفتم روی منبر پله اول ولی دیگر پیامبر به من نفرمود برو بالاتر فهمیدم مقام محتشم از من خیلی بالاتر است. شروع کردم به خواندن اشعارم :
روايت است كه چون تنگ شد بر او ميدان
فتاد از حركت ذوالجناح وز جــــولان
نه سيد الشهدا بر جدال طاقت داشت
نه ذولجناح دگر تاب استقامت داشت
كشيد پــا زركـــاب آن خلاصه ايجاد
به رنگ پرتو خورشيد، بر زمين افتاد
هوا زجور مخالف چون قيرگـــون گرديد
عزيز فاطمه از اسب سرنگون گـرديد
بلند مرتبــه شاهــي زصــدزين افــتاد
اگر غلط نكنم، عـــرش بر زمين افتاد
تا این اشعار را خواندم حوریه ای آمد و گفت مقبل دیگر نخوان که زهرا سلام الله علیها غش کرد. مقبل گوید :
از منبر فرود آمدم و پیامبر به عنوان صله چیزی به من عطا نفرمود. ناگهان امام حسین علیه السلام را درهمان حالت رویا دیدم که ازآن حلقوم بریده صدا زد: ای مقبل من خودم خلعت تو را خواهم داد. مقبل گوید در این حال از خواب بیدار شدم. فردای آن روز قافله ای به قصد زیارت کربلا حرکت کرد و مرا همراه خود برند.
کرد این خیال و هم غلط کار کان غبار
تا دامن جلال جهان آفرین رسید
هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال
او در دلست و هیچ دلی نیست بی ملال
* * *
ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند
یک باره بر جریده ی رحمت قلم زنند
ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر
دارند شرم کز گنه خلق دم زنند
دستعتاب حق به در آید ز آستین
چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند
آه از دمی که باکفن خون چکان ز خاک
آل علی چو شعله ی آتش علم زنند
فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت
گلگون کفن به عرصه ی محشر قدم زنند
جمعی که زد به هم صفشان شورکربلا
در حشر صف زنان صف محشر به هم زنند
از صاحب حرم چه توقع کنند باز
آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند
پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل
شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل
* * *
اینجا بود که صدای گریه و ناله از پیامبران بلند شد ...حضرت رسول صلی الله علیه و آله گریه کنان می فرمود : ای پدران من ای عزیزان ببینید با فرزندم حسین چه کرده اند، آب فراتی که همه حیوانات از آن مینوشند بر فرزندم حرام کردند.
سپس اشاره کرد که محتشم باز هم بخوان.
محتشم ادامه داد:
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
موجی به جنبش آمد و برخاست کوه
ابری به بارش آمد وبگریست زار زار
گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن
گفتی فتاد از حرکت چرخ بیقرار
عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر
افتاد در گمان که قیامت شد آشکار
آن خیمهای که گیسوی حورش طناب بود
شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار
جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل
گشتند بیعماری محمل شتر سوار
با آنکه سر زد آن عمل از امت نبی
روحالامین ز روي نبی گشت شرمسار
وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد
نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد
* * *
بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد
شور و نشور واهمه را در گمان فتاد
هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند
هم گریه بر ملائک هفت آسمان فتاد
هرجا که بود آهویی از دشت پاکشید
هرجا که بود طایری از آشیان فتاد
شد وحشتی که شور قیامت زيادگشت
چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد
هر چند بر تن شهدا چشم کار کرد
بر زخم های کاری تیغ و سنان فتاد
ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان
بر پیکر شریف امام زمان فتاد
بی اختیار نعره ی هذا حسین ازو
سر زد چنانکه آتش ازآن در جهان فتاد
پس با زبان پر گله آن بضعةالرسول
رو در مدینه کرد که یا ایهاالرسول
در این لحظه گریه آنقدر زیاد شد که گویی صدای گریه به عرش میرسید.
محتشم خواست تا پایین بیاید حضرت فرمود باز هم بخوان زیرا هنوز دلها از گریه خالی نشده. محتشم اطاعت امر کرد و در حالیکه عمامه اش را از سر برداشت و فریاد کنان صدا زد یا رسول الله :
این کشته ی فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست
این نخل تر کز آتش جانسوز تشنگی
دود از زمین رسانده به گردون حسین توست
این ماهی فتاده در دریای خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست
این غرقه محیط شهادت که روی دشت
از موج خون او شده گلگون حسین توست
این خشک لب فتاده دور از لب فرات
کز خون او زمین شده جیحون حسین توست
این شاه کم سپاه که باخیل اشك و آه
خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست
این قالب طپان که چنین مانده بر زمین
شاه شهید ناشده مدفون حسین توست
چون روی در بقیع به زهرا خطابکرد
وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد
* * *
کای مونس شکسته دلان حال ما ببین
ما را غریب و بیکس و بی آشنا ببین
اولاد خویش را که شفیعان محشرند
در ورطه ی عقوبت اهل جفا ببین
در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان
واندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین
نی ني درآ چو ابر خروشان به کربلا
طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین
تن های کشتگان همه در خاک و خون نگر
سرهای سروران همه بر نیزه ها ببین
آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام
یک نیزه اش ز دوش مخالف جدا ببین
آن تن که بود پرورشش در کنار تو
غلطان به خاک معرکه ی کربلا ببین
یا بضعةالرسول ز ابن زیاد داد
کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد
با رسیدن محتشم به این قسمت از اشعارش رسول الله غش کرد و انبیا همه بر سر میزدند و گریه میکرند.
و ملکی این شعر محتشم را میخواند :
خاموش محتشم که دل سنگ آب شد
بنیاد صبر و خانه ی طاقت خراب شد
خاموش محتشم که ازین حرف سوزناک
مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد
خاموش محتشم که ازین شعر خون چکان
دردیده اشك مستمعان خون ناب شد
خاموش محتشم که ازین نظم گریه خیز
روی زمین به اشگ جگرگون کباب شد
خاموش محتشم که فلک بس که خون گریست
دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد
خاموش محتشم که بسوز تو آفتاب
از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد
خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین
جبریل را ز روی پیامبر حجاب شد
تا چرخ سفله بود خطایی چنین نکرد
بر هیچ آفریده جفایی چنین نکرد
محتشم لب فرو بست و از منبر پایین امد .
هدایت شده از روشنگری
19.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴🎥 سرود حسین مولانا (به سبک #سلام_فرمانده)
● هنرنمایی نوجوانان بحرینی در آغاز ماه محرم به سبک "سلام فرمانده"
● فیلمبرداری شده در حسینیه منطقه سهله بحرین
💬 کریم حقی
▪️کیفیت بالا: Roshangari.ir/video/69545
🏴 @Roshangari_ir