eitaa logo
دانلود
فقه تخصصی.mp3
9.8M
فقه تخصصی معروف بر زمین مانده در حوزه علمیه 🔻دکتر سید محمد صالح هاشمی گلپایگانی دبیر ستاد امر به معروف و نهی از منکر؛ 🔰برگرفته از دوره بینش معروف ۲ 🔹 مؤسس حوزه علمیه قم می فرماید «اگر حوزه می خواهد کارآمد شود، باید مرجعیت تقلید تخصصی شود». 🔸 با پیشرفت علم هر کدام از علوم برای خود تخصص و شاخه های تخصصی ایجاد کردند، ولی چرا فقه چنین تخصصی را ایجاد نکرده است؟
منبثات ✍
۱۷۵) 🎥 برده‌ها وحشی می‌شوند .. https://t.me/monbathat92/341 جلسه‌ی کامل : تلگرام https://t.me/P
اگر قوی نباشیم خویش‌تن‌داری عفت نیست اگر خشونت را بلد نباشيم خشن نبودن فضيلت نيست ..
هدایت شده از تا انتهای افق
شاید در جریان نباشید، اما اکثریت قریب به اتفاق مردم جهان نمی‌دانند ما مسلمانان، حضرت عیسی، حضرت مریم، حضرت موسی و سایر پیامبران سلام الله علیهم را قبول داریم، به ایشان معتقدیم و دوستشان داریم... و یکی از تعجب های بزرگ و جذب ایشان وقتی است که می‌بینند در قرآن از حضرت عیسی و حضرت مریم سلام الله علیها صحبت شده است... (آدم یاد داستان جناب جعفر ابن ابی طالب و حبشه می‌افتد...) همین بانوی مسلمان شده، ملانی دیامز اولین شوکی که تجربه می‌کند، مواجه شدن با داستان حضرت آدم، حضرت مسیح و بقیه پیامبران در قرآن مسلمانان است... تا این حد مردم جهان را در بی‌خبری نگه داشته‌اند... و ما که می‌خوانیم «عهد می‌بندم روزی لازمت بشم...» بدانیم امروز، همان روز است برای زمینه سازی ظهور... دنیا عمیقا تشنه است و نیاز دارد حقایق به گوشش برسد و سلطه رسانه راست است ولی هیچ زمان اینقدر رسانه به دست خود مردم جهان نیفتاده بوده... رسانه‌هایی که جهانی است و پیغام‌هایی که به همه جهان می‌رسد... خیلی کار داریم... خیلی شرمنده‌ایم... ✍️ مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک ایرانی🇮🇷 در فرانسه، و ایران @ninfrance
قاسم سلیمانی سرخ بود. اراده‌ی سردارهای خط استحسان اما روایت صورتی او است... https://t.me/monbathat92/475
سلبریتی صلاحیت مرجعیت تقلید بودن را نـدارد ..
۲۳۶) عمامه، چادر و چفیه‌ای که فساق و فجار از آن نـترسند سلاحی‌ست برای خودی‌کشی ..
۲۳۷) با جمعیت در ایستگاه منتظر بودم . ظاهر دو پسر نوجوان نظرم را جلب کرد زرد رنگ کردن بالای سر گوشواره‌ی صلیب مالیدن ناشیانه‌ی کرم سفیدکننده به صورت‌‌ موی فر بلند روی چشم ریخته شده و «لباس؟!» اجق‌وجق تابلوی باطن‌ آشفته‌شان بود ؛ دلم برایشان‌سوخت.. باید واکنشی نشان دهم . مترو رسید . حین ورود از کنارم سه‌چهار پسر جوان پفک به دست وارد شدند با لبخندی بهشان گفتم اینجا با پفکِ باز ؟ گفتن چطور ؟ گفتم هوس میکنیم . لبخندزنان پفک را به سمتم تعارف کردند . گفتم نه؛چند سالیه ترک کردم مضرّ است گفتند کمی بخور گفتم ممنون و ‌نخوردم و مشغول ادامه‌ی صحبت و شوخی با یکدیگر شدند . شلوار زاپ‌دار پسر جوان سمت راستم نظرم جلب کرد موبایلم را از جیب درآورده همان تصویر را باز کردم یک‌آن چشمش به صفحه‌ افتاد و سرش را چرخاند با لبخندی به او گفتم چیزی بگویم بهت برنمیخورد ؟ گفت نه . تصویر را نشانش دادم گفت آره خیلی معنی داره .. هر دو خندیدیم . گفتم چند وقت قبل نشان کسی دادم ناراحت شد و بحث کرد. گفت بستگی به شعور دارد .. _آهسته صحبت میکردیم دیگران نشنیدند_این‌طرف دوباره پفک را به سمتم تعارف کرد. این‌بار یکی دو دانه خوردم دست پفکیش را به پشت کتف دوستش مالیده بود پاکش کردم ازم تشکر کرد . یکی از آن دو پسر آشفته حال نزدیک ما آمد و به نفر سوم همراهش گفت : آنجا آن مرد اعصابم را خراب کرد . نگاه اطرافیان را جلب کرده بودند . همان سمت راستیم نگاهشان کرد و سری تکان داد و با پوزخندی خطاب به من آهسته گفت : گفتند خارجی شو اما نه تا این حد .. به او گفتم چون که «خوب‌های» ما مردم می بینیم اما سکوت می‌کنیم . کمی قبل‌تر پسرجوانی با موهای فر بسیار بلند وارد مترو شد یکی از پفک به دستان گفت اسکاچ گفتم نه پشم گوسفند گفت اینقدر که بلند نمی‌شود . ایستگاه بعد ، قبل از پیاده شدن دو پسر آشفته روی کتف یکی از آنها زدم و گفتم به این وضعیت خودت بیشتر فکر کن . واکنشش آن لحظه عدم واکنش بود . پسری که چند ثانیه قبل‌تر ازمن تشکر کرده بود گفت اینها هم جزئی از جامعه هستند دیگر ( جالب اينكه در این‌ مورد معنی جامعه را دقیقا برعکس تلقی کرده بود ) .. گفتم خب دقیقا چونکه جامعه هستیم به همدیگر وصلیم و‌ مربوطیم من که می‌دانم این آسیب است و آسیب‌زا دلم می سوزد نمی‌توانم سکوت کنم من مسئولم ؛ نگاهم می‌کردند و چیزی نگفتند.. لحظاتی بعد ایستگاه‌ ما هم رسید ..