[ وَوَضَعْنَا عَنْكَ وِزْرَكَ
الَّذِي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ ]
+ آیا من برنداشتم از دوشت
باری که میشکست پشتت را؟!
#مصحفطور
+ تو امروز دوتا هدیه رو باز کردی..!
چشمات!
تا زمانی که خدا هر روز صبح تو رو بیدار میکنه ،
همچنان برات برنامه داره!
بهش اعتماد کن.
+ قبل از اینکه به این فکرکنیم که
چه سود و ضرری از ناحیۀ دیگران به ما میرسد
باید به این فکر کنیم که به واسطۀ دیگران
چگونه امتحان خواهیم شد.
[ آنچه اصالت دارد،
"امتحان شدن ما با دیگران است"
نه اصل ارتباط با دیگران ]
ما برای امتحان در کنار یکدیگر هستیم
و الّا اصلیترین ارتباط ما با خـداسـت.
- استادپناهیان -
عاشق سینه چاکِ
پسر خاله اش شده بود.
پسر خاله یک لا قبایی که
کارگر ساده یک خیاطی بود
واندک درآمدی داشت و اندک جمالی.
حاضر بود همه چیزش را بدهد و به عشقش واصل گردد.
روزی که مادر رجبعلی غذای نذری پخته بود ظرف نذری را به پسرش داد تا برای خاله ببرد. رجبعلی در زد و صدای دختر خاله بلند شد.
+ کیه
- منم
+ بیا داخل رجبعلی .خاله ات هم هست.
رجبعلی وارد شد و سلامی کرد و ناگهان متوجه شد که خبری از خاله نیست و دختر خاله در خانه تنهای تنهاست.
تا به خودش آمد دید که پشت سرش دختر خاله ایستاده و .....
با خودش گفت رجبعلی! خدا میتواند تو را بارها امتحان کند..!
بیا یه بار تو خدا را امتحان کن و از این حرام آماده و لذت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن.
خدایا! من این گناه رو بخاطر رضای تو ترک میکنم. توهم منو برای خودت تربیت کن .
صبح از خواب بلند شد و از خانه به قصد مغازه خیاطی بیرون زد ؛
کمال تعجب دید خیابان پر از حیوانات اهلی و وحشی شده..