eitaa logo
مُنیل🌱
1.2هزار دنبال‌کننده
747 عکس
390 ویدیو
5 فایل
اینجا زندگیمون رو آغشته به عقلانیت و دین میکنیم :) و در کنارش صفحات تاریخ رو ورق میزنیم🪴📚 . . مُنیل؟! به مقصود رساننده ؛ ای آنکه قادری برسانی مارا به آرزوهایمان نِیل به نوکری و مصاحبت امام حی را روزی فرما. گوش ِجان: https://daigo.ir/secret/4717359015
مشاهده در ایتا
دانلود
بعد از ۳ ساعت و نیم حوالی ۹ صبح وارد طریق شدیم وقصد داشتیم به توصیه دوستم موکب ۱۱۰ استراحت کنیم. هوا به شدّت گرم بود و با ایستادن در برابر مه‌پاش احساس ناب بهشتی داشتم :) اما وسط اون کیف کردنه یهو بغضم گرفت.. ‌این چه عقوبتی ست که درمیان ِاین همه رهگذر به فرموده ی روایت : ‌شما را ببینیم ولی نشناسیم؟! هیچ وقت دوست نداشتم کسی اشکمو ببینه. شاید کار امام بود مرد موکب دار که مشغول چیدن صندلی بود اصرار داشت مهمان موکبش باشیم و از همراهم جدا شدم. حال زائر ها خریدنی بود :) عده ای از فرط خستگی بیهوش شده بودن. خانومی خریدهاشو باز کرده بود به همراهش نشون میداد و از سود زیادش میگفت. جورابم رو درآوردم و به ۸ تاولی که به تقارن در هر دو پا در روز اول زده بود نگاه کردم و دوباره پوشیدم. مدام روضه های مقتل در ذهن مرور میشد. چشمامو بستم و فکر میکردم... به امام ، به وظیفه امروزم ، به برنامه‌هایی که امام توقع داشتن انجام بدم و هنوز درجا میزدم، به هدفم ، به چشم و گوش گناهکارم که تا به حال لیاقت دیدن و شنیدن صدای امام رو پیدا نکردن. به سید بحرالعلوم و تشرفات، به بهجت و مرعشی و بروجردی.. خانوم اصفهانی که کنارم نشسته بود مشغول صحبت با دختر ۱۶ ساله عرب زبان بود ‌که اون روز ، روز هجدهم سفرشون بود و هیچ کدوم زبان هم رو بلد نبودن اما سعی داشتن صحبت کنن🤦🏻‍♀ گاهی که گیرپاژ میکردن خانوم ایرانیه صدام می‌کرد و دست و پا شکسته براشون ترجمه میکردم😅 بیست دقیقه ای گذشت و حدس زدم حمام دایی هم تمام شده باشه. همون موقع تماس گرفتن و راهی شدیم. قرار شد تا موکب ۱۱۰ توقف نکنیم که زودتر برسیم و بتونیم تا عصر استراحت کنیم.
عمود هفتاد و پنج شش بودیم که با اصرار یک کودک شیرین‌زبون به منزلشون دعوت شدیم. دست داییمو گرفته بود میگفت باید بیاین😅 و تا به مقصد نرسیدیم و مطمئن نشد نرفت :))))) آقایون در مضیف بودند و خانوم ها در منزل. یک سالن تقریبا ۱۵ متری با دو اتاق ۹ متری. سالنشون فرش نداشت و ازاین مشماهای توکابینتی با چسب پهن چسبونده بودن. اتاقی که وسایل خود خانواده داخلش بود هم همینطور. اتاق دوم موکت و فرش و پشتی داشت که برای زائرها بود :) دو خانوم تقریبا ۶۰ ساله ( هَوو ) که خستگی آمیخته با محبت در چشمانشون موج میزد خوش‌آمد میگفتن و حواسشون بود به همه زائر ها سریع رسیدگی بشه :) دخترها و عروس ها و نوه در آشپزخونه مشغول بودند ؛ شاید در عکس مشخص نباشه(عمق) اما دو برابر غذای رستوران های ایران بود😅 دوست نداشتم غذا دست خورده بشه و اگه نمیخوردم هم ناراحت میشدن .تمام تلاشم رو کردم ¼ ش تمام شد😅 اولین بار بود که وارد منزل یک عراقی میشدم و حقیقتا فکر نمیکردم تا این حد مهمان‌نواز باشن. تک تک خانوم های خونه چندین بار میومدن و تشکر میکردن از اینکه مهمونشون شدیم و من هردفعه بیشتر شرمنده میشدم🥲 ته دیگ و آب خورشت و اضافی غذای مهمون ها شد ناهار دخترها و عروس ها. پ.ن چون حوله خیس بود انداخته بودن رو کلاه که خشک بشه بعد بزاریم داخل کیف. ادامه دارد...
+ بچه‌ها اگه مراقبت نکنید؛ عضلات روحتون ضعیف میشه...! - استاد پناهیان🌱
+ نمیدونم چرا اکثر مذهبی ها، کانال و صفحه و استوری‌شون ساعت ۱۲ شب ساعت میزنن ساعت عاشقی... رفیق! عاشق اونیه که ساعت میزاره زودتر از اذان بیدار شه نماز شب بخونه، اونیه که بعد نمازش، سرش بره دعای عهدش نمیره.
+ پنجشنبه روز اول ماه رجبه! ماه رجب یه جوریه که خدا شخصاً اومده بهت بگه،‌ هرکاری کردی به کنار بیا یه فصلِ جدیدی از باهم بودن رو تجربه کنیم عزیزِ من.. + برنامه برای این ماه چیدی؟!
+ شخصی نزد امام صادق آمد و از فقر و گرفتاری خود گفت . امام فرمودند: تو فقیر نیستی! آن شخص مجدد تکرار کرد. امام فرمودند: حاضری تمام دنیا را به تو دهند و محبت ما را از تو بگیرند؟!
+ اینجا رو بخونید تا عصر ادامه ش رو بنویسم :)
مُنیل🌱
#شحذالقین اسلام از همون ابتدا 2⃣ دسته شد. و اصطلاحا اصطلاحا اصطلاحا اسمش رو میگذاریم 🔻اسلام معاویه
🌿 وقتی کفار از نابودی اسلام ناامید شدن به صورت منافق در جبهه‌مسلمین نفوذ کردن و عده ای هم که‌ شهوت قدرت داشتن و زبانی ایمان آورده‌بودن رو هم با‌خودشون همراه کردن. ✖️پیغمبر رو تخریب کردن که بتونن امیرالمؤمنین رو تخریب کنن و بتوانند اسلام رو منحرف کنن.✖️ رسول خدا برای جلوگیری از این انحراف، تدابیری داشتن و یکی از اون تدابیر این بود که رهبر یکی از این دو دسته مسلمین رو امیرالمؤمنین قرار داد.✅❗️ 🖇ایشون رو تأیید و فضایلشون رو منتشر کرد.
یکی از فقهای برجسته و محدثان بزرگ، میگه ما اگر می‌خواستیم دادگاه شهادت بدیم، شهادت ما را قبول نمی‌کردن! می‌خواستیم برده‌ای رو آزاد کنیم قبول نمی‌کردن! می‌خواستیم طلاق بدیم قبول نمی‌کردن! ما‌رو به عنوان شهروند قبول نداشتن!حقوق سالیانه از بیت المال رو به ما نمی‌دادن! تا کِی؟ تا رفتیم شهادت دادیم معاذ الله علی منافق بود ازش اعلام برائت کردیم تا اسم ما رو ثبت کردن!
🔻بعد از شهادت پیامبر، حکومت هایی اومدن که‌ طبیعتا پیامبر از این مسیر راضی نبودن🔺 ••بعد شهادت پیامبر ، حکومت نقل احادیث غیر فقهی رو ممنوع کرد !✂️!•• به مردم گفت هرچی حدیث مکتوب دارید بردارید بیارید. مردمم فکر کردن میخواد جمع آوری و منتشر بشه‌ دیگه.. همه رور آتیش زدن👩‍🦯 نقل زبانی هم که ممنوع بود. فقط روایات فقهی مثل‌نمازو روزه و حج اجازه انتشار داشت اونم از منبع مشخص! +چرا غیرفقهی ممنوع شد؟! چون در اون روایات مرزبندی حق و باطل مشخص شده بود و امیرالمؤمنین تجلیل و مخالفانشون توبیخ شده بودن!🔏