اینجا یه بزن بزن بین ما و شیطون راه افتاده،یه جنگ تموم عیار

نزنی می خوری شکست ندی شکست می خوری

رفقا ما دوتا راه بیشتر نداریم... یا اینکه قوی بشیم و در برابر وسوسه های شیطون با قدرت ایستادگی کنیم و سعادتمند و عاقبت بخیر بشیم

یا اینکه اراده مون رو از دست بدیم و از شیطون شکست بخوریم ذلیل بشیم و عاقبت به شر که خدا نکنه

بچه ها شیطون دست از سر آدم و حوا بر نداشت تا وسوسه شدن و از میوه ممنوعه خوردن تا از بهشت بیرون بشن

شیطون دست از سر هابیل برنداشت تا برادرش قابیل رو بکشه

هر فکر ناجوری اومد سراغتون... هر گناهی رو وسوسه شدید انجام بدید... هر شرایط گناهی رو که توش قرار گرفتید... بدونید شما الان زیر آتیش خمپاره و تیر و ترکش شیطونین

از اون فکر ناجوره به خدا پناه ببرید... از اون وسوسه ی گناه فرار کنید خودتون بندازید زیر چتر پر مهر بابامون امام مهدی(عج)

شرایط گناه که اومد فکر گناه که اومد خود گناهی که مرتکب شدید بدونید زیر آتیش شیطونین

باید قوی شد شهید محسن حججی اگه دل میلیون ها آدم رو منقلب کرد قبلش دل شیطون رو له کرده بود

اگه شهید عزیز آرمان علی وردی تو اون معرکه کم نیاورد،شهید شد ولی زیر بار ذلت شیطان صفت ها نرفت قبلش زیر بار ذلت شیطون نرفته بود

بچه ها ما یادمون نمیاد،شما هم یادتون نمیاد ولی برامون تعریف کردن...

اوایلی که انقلاب پیروز شده بود نه سلاح کافی داشتیم نه تجهیزات پیشرفته جنگی داشتیم نه به میزان کافی فرمانده مسلط به میدون جنگ داشتیم

کشور عراق که تا دندون مسلح بود به سلاح های روز دنیا به کشورمون حمله کرد می خواست یک هفته ای تهران رو هم فتح کنه

ولی بچه های ما ایستادگی کردن،خون دادن خانواده هایی بود که چهارتا پنجتا شهید هم دادن مواقعی پیش اومد که بخش هایی از خاک کشورمون رو تصرف کردن مثل خرمشهر(شما بخونید خونین شهر) و...

ولی برای اینکه از کشور عراق شما تو ذهنتون بگید شیطان شکست نخوریم مجبور به استقامت و قوی تر شدن بودیم

روزایی که حتی گلوله خمپاره هم به اندازه کافی نداشتیم بچه ها پهپاد ساختن هر چند این پهپاد ها اون موقع قوی نبودن

ولی الان چی...؟! بچه ها اینقدررر مقاومت کردن که الان کشور ما یک ابر قدرته

پس ما هم می تونیم بچه ها... تو جنگ با شیطون و شیطون صفتا یه چیزی برای ما بنده های خدا مثل سم می مونه،اونم نا امیدی از رحمت خداست

میگه آخه من یه گناهایی کردم که خدا نمی بخشه... میگم بابا خدا می بخشه... میگه ولی گناه های خیلی بد بد کردم که اصن روم نمیشه برم در خونه خدا...بذار تو این کثافت خودم غرق بشم

خدا چی میگه...؟! میگه بنده ی عزیزم،این درگه درگه نو امیدی نیست...بیا

تو هر جوری هم خراب کردی بیا...بیا اونی که میگه خدا دیگه دوست نداره‌... اونی که میگه دیگه خدا نمی بخشه تو رو... اونی که میگه تو دیگه بدرد بندگی خدا نمی خوری...

اون خدا نیست... بدون اون شیطونه،بدون همون لحظه تو زیر آتیش تیر و ترکش شیطونی...

مگه نشنیدین ماجرای شهید شاهرخ ضرغام رو... مگه نشنیدین ماجرای شهید سید برهان حسینی رو که معروف بود به سید پا برهنه

اگه نشنیدین بچه ها حتما برید بخونید... ببینید که میشه از تو دل گناه بیای بیرون و بجایی برسی که خدا تو رو عاشق بشه