امروز صبح تحمل از کف بریدم؛بلند شدم ساعت ۷/۵با اسنپ رفتم گلزار شهدای شیراز که خودمو برسونم سر مزار شهدای اغتشاشات اخیر شیراز
تا رسیدم با ولع و شوق خاصی خودمو رسوندم به مامورین تامین امنیت دارالرحمه
آدرس مزار شهدای اغتشاشات پرسیدم
یه آدرسی بهم دادن؛با شوق و ذوق و حراسون رفتم به سمت آدرسی که بهم داده بودن...
تو مسیر پیر مردی نظرم جلب کرد که سر یه مزار شهیدی با حالت غم و ناراحتی نشسته...
تحمل نکردم؛رفتم سلام کردم و پرسیدم شما پدر شهیدی؟
گفتن بله و شهیدشون بهم معرفی کردن
نشستم بغل دستش و پیش قدم شدم که بشینم پای حرف دلشون...
آخ چقد غبطه خوردم...😭
بچه ها جوری زندگی کردید که اگه یه وقت از دنیا رفتید اینجوری پدرتون از عشق و شوق شما کله صبح بیاد سر مزارتون و دورتون بگرده؟!
شهید غلام موسوی از برادران افغانستانی بوده که تو حمله تروریستی هیئت رهپویان وصال شیراز تو سال۸۷ شهید شده...
واقعا تا شهید نباشی شهید نمیشی رو من امروز درک کردم...😭
پدر شهید میگه من ۱۸نفر نون خور داشتم
حتی نمیرسیدم به قدر یه نون خشک هم براشون تهیه کنم...داد از غریبی...💔
به غلام میگه بابا ملای بی پول بدرد نمی خوره؛مدرسه رو ول کن بیا کمک بابا کار کن که بابا دیگه زورش نمیرسه...😔
ان شاالله هیچ پدری شرمنده زن و بچه اش نشه...🤲
غلام از مدرسه میاد بیرون...
یه کیسه بر میداره و تو کوچه ها بطری پلاستیکی و...جمع می کنه میبره می فروشه برای نون آبجی داداشاش...
یه مدت بعد پدر شهید یه گاری می خره که بتونن بیشتر این وسیله ها رو جمع کنن و بفروشن...الحمدلله کار رونق میگیره و کم کم پدر غلام یه وانت می گیره
غلام هم یه معتاد چاقو کش می گیره برای رانندگی وانت...حالا میگم چرا...
به ازای هر روز کاری بهش حقوق میداده...
کم کم میگه اگه نمازم بخونی پول نماز خوندنتم بهت میدم...نماز خون میشه و پول نمازشم می گیره...
بعد یه مدت این معتاد چاقو کشو می بره مراسمات مذهبی...یه مدت بعد میگه آهنگ گوش نده تو ماشین و بهت نوار مذهبی میدم گوش بده...
خلاصه به مرور این معتاد چاقو کش آدم می کنه...
شهدا اینجوری بودنا...ما که اگه یه معتاد اومد مسجد بجای اینکه جذبش کنیم میگیم داشته باش دمپایی ها رو ندزده...
غلام ایقد پاک بوده که وقتی می خواسته از خانما بطری پلاستیکی،آهن کهنه،مس و...بخره حتی به صورت خانما هم نگاه نمی کرده که گاهی اوقات بعضیا مسخره اش میکردن...
نجابت رو ببین...می تونی...؟!
غلام هر شب حدود ۱۰تا۱۲تا بسته مواد غذایی درست می کرده و به راننده اش می گفته ساعت۱۲شب که شهر همه میرن بخوابن بیا دنبالم اینارو ببریم در خونه فقرا تقسیم کنیم...
غلام موقع تقسیم بسته ها چفیه می پیچونده...
می گفتن چرا دیگه چفیه میزنی؟!
می گفته اینا همه منو میشناسن،نمی خوام وقتی با من چشم تو چشم میشن خجالت بکشن...😭
ای علی(ع) ای بزرگ مرد تاریخ...هنوز شیعیان پاکت هستند که فقرا شب با شکم گرسنه سر رو بالشت نذارن...😞💔
غلام یه کانون فرهنگی و خیریه هم راه اندازی کرده بوده...
بچه ها رو جذب می کرده؛می برده تفریح؛می برده مراسمات مذهبی...پدر شهید میگن هر شب تا دیر وقت گرفتار همین کارا بود
غلام کانون نداشته؛باید بگم کارخونه آدم سازی داشته...
جالبتر اینکه اون معتاد چاقو کش هم که آدم شده ی دست غلام بوده الان کانون فرهنگی و خیریه داره تو شیراز...
وقتی غلام می خواستن خاکسپاری کنن دوتا از این بچه ها میرن تو قبر می خوابن میگن ما رو هم با غلام خاک کنید...😭😭
پدر شهید با خواهش و التماس اینا رو ازتو قبر در میاره...😭
ای شیعه ی مرتضی علی(ع) یه نگاه به خودت بنداز ببین کجای کاری...💔
ای غلام تو کی بودی...؟!
به هر کی هر چی داشتی بخشیدی...
حتی تیر ها هم از پیکرت خون نوشیدن...😭
یا اباعبدالله(ع)...😭😭😭
من کان الله کان الله له...
هر که برای خدا باشد خدا برای اوست...
برای خدا باشید...💔
مداحی آنلاین - با پیرمرد خسته که دعوا نمیکنند - مجتبی رمضانی.mp3
4.89M
🔳 #شهادت_امام_جعفر_صادق(ع)
🌴با پیرمرد خسته که دعوا نمی کنند
🌴در را که با فشار لگد وا نمی کنند
🎤 #مجتبی_رمضانی
⏯ #واحد
👌بسیار دلنشین