فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌻اللهم اکشف هذه الغمة
🍃🌻عن هذه الامة بحضوره
🍃🌻و عجل لنا ظهوره
🍃🌻انهم یرونه بعیدا
🍃🌻و نراه قریبا
🍃🌻العجل العجل یا مولا یا مهدی(عج)
🍃🌻برحمتك یا ارحم الراحمین!
❤️ #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
✅ @montazar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ شیعیان، مرد و زن، بنابه فرموده پیامبراکرم صلی الله علیه و آله ، همه نسبت به غدیر مسئول هستیم
🔴 اگر غدیر زنده شود تشیع دنیا را فرا میگیرد.
⁉️ تو برای #غدیر چه کردی؟
.
@montazar
🌾🌼🌹🍃💐🌾🌼🌹
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸
💫 یا صاحب الزمان 💫
☄ #سه_شنبه هاودلم #جمکرانی ازاحساس
سه شنبه هاو نسیمی پراز شمیم یاس
☄چکیده اشک فراقت به روی گونه من
چه قیمتی شده اشکم ،شبیه یک الماس
☄به ذکر نام شمایم عجیب وابستـه
شبیه کودکم و روی اسمتـان حسّاس
☄برای چیدن این خوشه های عشق شما
نشسته منتظرم روزگار ،با یک داس
☄دگر بریده ام آقا ، پنـاه قلبم باش
در این زمان دورنگی گرفته ام وسواس
☄چقدر غصه زیادو مجالمان محدود
عزا گرفته ام از دست کینه ی خنـّاس
❣ #اللهم_عجل_لولیک_الفرج ❣
@montazar
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید| #انسان_مقدس
🔺 نماهنگی از بیانات رهبرانقلاب بهمناسبت سالگرد شهادت #شهید_بابایی
✅ @montazar
#دعای_فرج
مرحوم فَشَندی میگوید:
در مسجد #جمکران...
اعمال را به جا آورده بودم
و با همسرم میآمدم.
دیدم آقایی نورانی داخل صحن شده
و قصد دارند به طرف مسجد بروند.
با خود گفتم:
این سیّد نورانی در این هوای گرم تابستان
از راه رسیده و تشنه است.
ظرف آبی به دست ایشان دادم.
پس از آشامیدن، ظرف آب را پس دادند.
گفتم آقا، شما دعا کنید و فرج #امام_زمان (عج)
را از خدا بخواهید تا امر #ظهور نزدیک شود.
فرمودند:
شیعیانِ ما به اندازهی آبخوردنی ما را نمیخواهند!
اگر ما را بخواهند، #دعا میکنند و #فرج ما میرسد.
📚شیفتگان حضرت مهدی(عج)، جلد۱، صفحه۱۵۵
...
@montazar
...
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃
ﺍﺯ #رجبعلی_خیاط ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺁﺭﺍﻣﯽ؟ﮔﻔت ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻭ ﺗﺠﺮﺑﻪ، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﭘﻨﺞ ﺍﺻﻞ ﺑﻨﺎ ﮐﺮﺩﻡ:
۱. ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﺭﺯﻕ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻤﯽﺧﻮﺭﺩ، ﭘﺲ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﺪﻡ!
۲. ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ، ﭘﺲ ﺣﯿﺎ ﮐﺮﺩﻡ!
۳. ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﻤﯽﺩﻫﺪ، ﭘﺲ ﺗﻼﺵ ﮐﺮﺩﻡ!
۴. ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﮐﺎﺭﻡ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﻣﻬﯿﺎ ﺷﺪﻡ!
۵. ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﻧﯿﮑﯽ ﻭ ﺑﺪﯼ ﮔﻢ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻦ ﺑﺎﺯﻣﯽﮔﺮﺩﺩ، ﭘﺲ ﺑﺮ ﺧﻮﺑﯽ ﺍﻓﺰﻭﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺑﺪﯼ ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻡ!
ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺍﯾﻦ ۵ ﺍﺻﻞ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭﯼ ﻣﯽﮐﻨﻢ
@montazar
🍃🌺🍃🌺🍃
🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤
تْرَوّینی مَدامِعْـکُم
و اشکهایتان مرا سیراب میکند
.
حسینُ منّی و انا من حسین
#امام_حسین❤️
#دل_نهادم_به_صبوری..
#جاماندهام...
#حسین_جان❤️
#روز_شمار_محرم
#عاشقکربلاتمتاآخرشباهاتم♥️
✅ @montazar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ
⁉️ آیا افزایش جمعیت با توجه به ثابت بودن منابع موجب افزایش فقر نمی شود؟
👤 استاد #رائفی_پور پاسخ می دهد
✅ @montazar
پسرفاطمه(عج)
#سلام_بر_ابراهیم #قسمت۵۵ انار نرسيده بوديم كه خبر شهادت غامعلي پيچك در جبهه گيان غرب همه .ما را مت
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت۵۶
جواب داد: ما آمديم و خودمان را اســير كرديم. بقيه نيروها را هم فرستادم
عقب، الان تپه خاليه! دوباره با تعجب نگاهش كردم و گفتم: چرا !؟
.گفت: چون نمي خواستند تسليم شوند
!تعجب من بيشتر شد و گفتم: يعني چي؟
!فرمانده عراقي به جاي اينكه جواب من را بدهد پرسيد: اين المؤذن؟
اين جمله احتياج به ترجمه نداشت. با تعجب گفتم: مؤذن!؟
اشك در چشمانش حلقه زد. با گلويي بغض گرفته شروع به صحبت كرد
:و مترجم سريع ترجمه مي كرد
به ما گفته بودند شــما مجوس و آتش پرستيد. به ما گفته بودند براي اسام
.به ايران حمله مي کنيم و با ايراني ها مي جنگيم. باور كنيد همه ما شيعه هستيم
ما وقتي مي ديديم فرماندهان عراقي مشــروب مي خورند و اهل نماز نيســتند
خيلي در جنگيدن با شما ترديد كرديم. صبح امروز وقتي صداي اذان رزمنده
شما را شــنيدم كه با صداي رسا و بلند اذان مي گفت، تمام بدنم لرزيد. وقتي
.نام اميرالمؤمنين7 را آورد با خودم گفتم: تو با برادران خودت مي جنگي
... نكند مثل ماجراي كربا
ديگــر گريه امان صحبت كردن به او نمي داد. دقايقــي بعد ادامه داد: براي
همين تصميم گرفتم تسليم شوم و بار گناهم را سنگين تر نكنم. لذا دستور دادم
كسي شليك نكند. هوا هم كه روشن شد نيروهايم را جمع كردم و گفتم: من
مي خواهم تسليم ايراني ها شوم. هركس مي خواهد با من بيايد. اين افرادي هم
كه با من آمده اند دوستان هم عقيده من هستند. بقيه نيروهايم رفتند عقب. البته
آن سربازي كه به سمت مؤذن شليك كرد را هم آوردم. اگر دستور بدهيد او
!را مي كُشم. حالا خواهش مي كنم بگو مؤذن زنده است يا نه؟
مثل آدم هاي گيج و منگ به حرف هاي فرمانده عراقي گوش مي كردم. هيچ
حرفي نمي توانستم بزنم، بعد از مدتي سكوت گفتم:آره، زنده است. با هم از
.سنگر خارج شديم. رفتيم پيش ابراهيم كه داخل يكي از سنگرها خوابيده بود
تمام هجده اسير عراقي آمدند و دست ابراهيم را بوسيدند و رفتند. نفر آخر به
.پاي ابراهيم افتاده بود و گريه مي كرد. مي گفت: من را ببخش، من شليك كردم
بغض گلوي من را هم گرفته بود. حال عجيبي داشتم. ديگر حواسم به عمليات
و نيروها نبود. مي خواستم اسراي عراقي را به عقب بفرستم که فرمانده عراقي
من را صدا كرد و گفت: آن طرف را نگاه كن. يك گردان كماندوئي و چند
.تانك قصد پيشروي از آنجا دارند. بعد ادامه داد: سريعتر برويد و تپه را بگيريد
من هم سريع چند نفراز بچه هاي اندرزگو را فرستادم سمت تپه. با آزاد شدن
.آن ارتفاع، پاكسازي منطقه انار كامل شد
گردان كماندويي هم حمله كرد. اما چون ما آمادگي لازم را داشتيم بيشتر
نيروهاي آن از بين رفت و حمله آن ها ناموفق بود. روزهاي بعد با انجام عمليات
.محمدرسول الله9 در مريوان، فشار ارتش عراق بر گيان غرب كم شد
.به هر حــال عمليات مطلع الفجر به بســياري از اهداف خود دســت يافت
بسياري از مناطق كشور عزيزمان آزاد شد. هر چند كه سرداراني نظير غامعلي
.پيچك، جمال تاجيك و حسن بالاش و... در اين عمليات به ديدار يار شتافتند
ابراهيم چند روز بعد، پس از بهبودي كامل دوباره به گروه ملحق شد. همان
روز اعام شد: در عمليات مطلع الفجر كه با رمز مقدس يا مهدي)عج( ادركني
.انجام شد. بيش از چهارده گردان نيروي مخصوص ارتش عراق از بين رفت
.نزديك به دو هزار كشته و مجروح و دويست اسير از جمله تلفات عراق بود
.همچنين دو فروند هواپيماي دشمن با اجراي آتش خوب بچه ها سقوط كرد
٭٭٭
از ماجراي مطلع الفجر پنج ســال گذشــت. در زمستان ســال 1365 درگير
.عمليات كرباي پنج در شلمچه بوديم
قســمتي از كار هماهنگي لشــکرها و اطاعــات عمليات با ما بــود. براي
.هماهنگي و توجيه بچه هاي لشگر بدر به مقر آن ها رفتم
قرار بــود كه گردان هاي اين لشــکر كه همگي از بچه هــاي عرب زبان و
.عراقي هاي مخالف صدام بودند براي مرحله بعدي عمليات اعزام شوند
پــس از صحبت با فرماندهان لشــکر و فرماندهان گردان ها، هماهنگي هاي
.لازم را انجام دادم و آماده حركت شدم
!از دور يكي از بچه هاي لشکر بدر را ديدم که به من خيره شده و جلو مي آمد
آماده حركت بودم كه آن بسيجي جلوتر آمد و سام كرد. جواب سام را
!دادم و بي مقدمه با لهجه عربي به من گفت: شما درگيان غرب نبوديد؟
:با تعجب گفتم: بله. من فكر كردم از بچه هاي منطقه غرب است. بعد گفت
!مطلع الفجر يادتان هست؟ ارتفاعات انار، تپه آخر
كمي فكر كردم و گفتم: خب!؟ گفت: هجده عراقي كه اسير شدند يادتان
!هست؟! با تعجب گفتم: بله، شما؟
!!باخوشحالي جواب داد: من يكي از آن ها هستم
!تعجب من بيشتر شد. پرسيدم: اينجا چه مي كني؟
گفت: همه ما هجده نفر در اين گردان هستيم، ما با ضمانت آيت الله حكيم آزاد
!شديم. ايشان ما را كامل مي شناخت، قرار شد بيائيم جبهه و با بعثي ها بجنگيم
!خيلي براي من عجيب بود. گفتم: بارك الله، فرمانده شما كجاست؟
💕join ➣ @montazar
❣ سهم تبلیغی شما: حداقل ارسال به یک نفر❣
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#داستان_مهدوی
🌺عنایت امام زمان علیهالسّلام در رمی جمرات🌺
🔹اینک به واقعهٔ توجه حضرت ولی عصر علیهالسّلام دربارهٔ خود ایشان، یعنی حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقای شیخ محمّد باقر ملبوبی، در هنگام رمی جمرات از قلم خود ایشان توجه فرمایید.
🔹در سال 1353 هجری قمری که به مکه مشرف بودم، در مِنی به اتفاق یکی از رفقا به نام سید باقر که اخیراً مرحوم شد عازم جمرات بودیم. در بازگشت، فشار جمعیت چنان زیاد شد که نزدیک بود زیر دست و پا از بین برویم و خفه شویم.
🔹در این هنگام به مقام ولایت عظمی متوسل و به آقای سید باقر گفتم، بگو «یا اباصالح المهدی ادرکنا» یک باره دیدم دستی، ما را برداشت و به جای آرامی گذاشت. به لطف «غیاث المضطر المستکین» نجات یافتیم و ماندیم تا از کاروان به سراغ ما آمده و ما را به چادر رهنمود کردند.
۲۹ شوال۱۴۱۱ محمّد باقر ملبوبی
💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلیّک الفرج💠
📚: ملاقات با امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف در مکّه و مدینه، ص 10؛ برگرفته از کتاب: شیفتگان حضرت مهدی علیهالسّلام، ج 1، ص 186
🌸🍃 @montazar
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 رابطه ی زیبای اربعین و غدیر
#حجت_الاسلام_پناهیان
#غدیر
نشردهید
✨🌹اللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَج🌹✨
✅ @montazar
4_697874487009345741.mp3
386.2K
❤️ من کنت مولاه علی مولاه
🎤🎤 حاج محمود کریمی
❤️❤️ سرود بسیار زیبا
🌺 #عید_غدیر #دهه_ولایت #غدیر
🌺 @montazar
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
🔹یهودی بود؛ از اهالی خیبر.
آمده بود تا سوال هایش را بپرسد
پاسخ ها را که شنید شهادتین گفت و عرض کرد:
دیشب خواب پیامبرمان را دیدم.
شنیدم از کلیم خدا، حضرت موسی که فرمود:
«ای جُندل!
مسلمان شو، به دستان محمد مصطفی.
و تمسک بجو، به اوصیای او...»
حالا که خدا اسلام را روزی ام کرده مرا از اوصیائت هم خبر ده.
رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود:
آنها دوازده نفرند؛
اولینشان برادرم #علی، و آخرینشان #مهدی است.
اوست که برای زمانه ای طولانی #غایب می شود.
با ظهورش، زمین را لبریز #عدل و داد می کند؛
همانگونه که آکنده از ظلم و جور شده باشد.
خوشا آنان که در غیبت او، صابرند.
خوشا آنان که رهروی راه اویند، و ثابت قدم بر مسیر محبتش.
آنها همان هایند که خدا در شأنشان فرموده:
« #الذین_یومنون_بالغیب...»
📚کفایة الاثر، ج1، ص56
✅ @montazar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔵 #مناسبتی_درک_نشده
🔸 قسمت سوم
♻️ چه تناسبی بین امام زمان💖و ظهور🌸آن حضرت و عید غدیر وجود دارد
💠 گوش دادن به این فایل ترک نشود 👌
👈 تکلیفی که پیامبر صلی الله علیه و آله در #غدیر به عهده همه ما گذاشته اند ❗️و غالبا اطلاع نداریم!!!
✅ @montazar
پسرفاطمه(عج)
#سلام_بر_ابراهیم #قسمت۵۶ جواب داد: ما آمديم و خودمان را اســير كرديم. بقيه نيروها را هم فرستادم عقب
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت۵۷
گفت: او هم در همين گردان مســئوليت دارد. الان داريم حركت مي كنيم
.به سمت خط مقدم
گفتم: اســم گردان و نام خودتان را روي اين
كاغذ بنويس، من الان عجله
.دارم. بعد از عمليات مي يام اينجا و مفصل همه شما را مي بينم
!همين طور كه اسامي بچه ها را مي نوشت سؤال كرد: اسم مؤذن شما چي بود؟
.جواب دادم: ابراهيم، ابراهيم هادي
گفت: همه ما اين مدت به دنبال مشــخصاتش بوديم. از فرماندهان خودمان
.خواستيم حتماً او را پيدا كنند. خيلي دوست داريم يكبار ديگر آن مرد خدا را ببينيم
ســاكت شدم. بغض گلويم را گرفته بود. سرش را بلند كرد و نگاهم كرد
گفتم: انشاءالله توي بهشت همديگر را مي بينيد! خيلي حالش گرفته شد. اسامي
را نوشت و به همراه اسم گردان به من داد. من هم سريع خداحافظي كردم و
.حركت كردم. اين برخورد غيرمنتظره خيلي برايم جالب بود
در اســفندماه 1365 عمليات به پايان رسيد. بســياري از نيروها به مرخصي
رفتند. يك روز داخل وسايلم كاغذي را كه اسير عراقي يا همان بسيجي لشکر
بدر نوشته بود پيدا كردم. رفتم سراغ بچه هاي بدر. از يكي از مسئولين لشکر
سراغ گرداني را گرفتم كه روي كاغذ نوشته بود. آن مسئول جواب داد: اين
.گردان منحل شده. گفتم: مي خواهم بچه هايش را ببينم
،فرمانــده ادامه داد: گرداني كه حرفش را مي زني به همراه فرمانده لشــکر
جلوي يكي از پاتك هاي ســنگين عراق در شــلمچه مقاومت كردند. تلفات
.سنگيني را هم از عراقي ها گرفتند ولي عقب نشيني نكردند
!بعد چند لحظه سكوت كرد و ادامه داد: كسي از آن گردان زنده برنگشت
گفتم: اين هجده نفر جزء اســراي عراقي بودند. اسامي آن ها اينجاست، من
.آمده بودم كه آن ها را ببينم
جلو آمد. اسامي را از من گرفت و به شخص ديگري داد. چند دقيقه بعد آن
!شخص برگشت و گفت: همه اين افراد جزء شهدا هستند
ديگر هيچ حرفي نداشــتم. همينطور نشســته بودم و فكر مي كردم. با خودم
،گفتم: ابراهيم با يك اذان چه كرد! يك تپه آزاد شد، يك عمليات پيروز شد
.هجده نفر هم مثل حرّ از قعر جهنم به بهشت رفتند
.بعد به ياد حرفم به آن رزمنده عراقي افتادم: انشاءالله در بهشت همديگر را مي بينيد
.بي اختيار اشك از چشمانم جاري شد. بعد خداحافظي كردم وآمدم بيرون
من شك نداشتم ابراهيم مي دانست كجا بايد اذان بگويد، تا دل دشمن را به
!لرزه درآورد. وآن هايي را كه هنوز ايمان در قلبشان باقي مانده هدايت كند
💕join ➣ @montazar
❣ سهم تبلیغی شما: حداقل ارسال به یک نفر❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#منتظرانہ
#صبحے گره از زمانہ وا خواهد شد
راز شــب تار برملا خواهد شد
در راه عزیزے اسٺ ڪہ با آمدنش
هر قطب نما #قبلہ_نما خواهد شد
#اللہمعجللولیڪالفرج
🌹
@montazar
📌 #تلنگر
🔸 چند وقت پیش از آقا پرسیدم: «چطور می شود امام زمان را درک کرد؟»
گفتند: «زیاد قرآن بخوانید و به قرآن زیاد نگاه کنید.»
🔸 از وقتی این حرف را زدند، قرآن خواندن روزانه ام ترک نشده بود؛ اما امروز خیلی دلم گرفت. با خودم گفتم: «توی این مدت، چرا نباید یک حس نزدیکی به امام زمان داشته باشم؟»
🔸 بعد از جلسه، بدون اینکه حرفی بزنم، آقا برگشتند به من گفتند: «چشم آدم باید مواظب باشه. اگر کسی میخواد آقا امام زمان عجل الله فرجه رو ببینه، باید مواظب چشمش باشه که گناه نکنه.»
🔸 سرم را انداختم پایین. حساب و کتاب چشم هایم خیلی وقت بود از دستم در رفته بود. (براساس خاطره یکی از اطرافیان آیت الله بهجت)
📚 در خانه اگر کس است، ص ۴٣
🖇 ویژه طرح #خودسازی چهل روزه ی #چشم_ها_را_باید_شست
✅ @montazar