#ممنونم_خدا
★بعد از اینکه به یه شیء ریز خیره میشم؛ چشمام تار میشن و ...من پلک میزنم تا چشمام به دید معمولی برگردند!
- بعد از باز کردن پلکها، این اتفاق نمیفته مگر بواسطهی قدرت تنظیم نور و فاصله، که به عنبیه و مردمک چشمان من بخشیدی، ساختاری شبیه یک دوربین عکاسی!
- تو به مغزم سپردی تا بر اساس تفاوت چیزی که قبل و بعد پلک زدن میبینم، میزان گشاد شدن و تنگ شدن مردمک چشمم رو تنظیم کنه، تا با تنظیم نور و فاصله، هم اجسام رو در فواصل گوناگون، به وضوح ببینم، هم فاصله ام رو با اونها تنظیم کنم.
اگه این مکانیزم قدرتمند رو نداشتم؛ بعد هر پلک زدن، دنیای اطرافم رو سایه دار و متلاطم میدیدم و با اجسام مکررا برخورد میکردم.
ممنونم ازت خدا ...
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
🖼 #عکس ؛ #استوری
🖤 میزد مرا مغیره و یک کس به او نگفت، زن را کسی مقابل شوهر نمیزند...
◾️ #فاطمیه
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
9.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رَحِمَاللّهُ مَن قَرِءَ الفاتِحَه، تابوتو بیارید...🥀🖤
👤 #کلیپ زیبای «شال عزا» با نوای حاجسیدمجید #بنی_فاطمه تقدیم نگاهتان
شاعر: محمد صمیمی
◾️ #فاطمیه
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
⭕️⭕️⭕️🌱ـ﷽ـ🌱⭕️⭕️⭕️
🕊 #با_بابا ۵
🕊 #تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ
خاطرات ۱
✨ شبها وقتي همه ميرفتند و تنها بودم تنها شخصي که کنارم بود، يعني آقاي پيروي، شروع به صحبت میکرد. او خاطرات قدیم را بازگو میکرد تا ذهن من فعال شود. این توصیه پزشکان بود که با من زیاد از گذشته حرف بزنند و از من بخواهند خاطراتم را مرور کنم تا توانايي فکر کردن من فعال شود و از طرفي قدرت تكلم من که دچار مشکل شده بود بهبود یابد.
ايشان ميگفت: پدرت فقط شش کلاس
سواد داشت، اما يکي از نوابغ دوران دفاع مقدس بود. حاج محمد جوانی ۲۵ ساله بود که جنگ شروع شد. قبل از انقلاب مشغول دامداری و کشاورزي در روستا بود. اما در جبهه قدرت مدیریت خودش را نشان داد. از هیچ چیزی نمیترسید. او مدتها فرمانده گردان خط شکن بود و بعدها تا سمت قائم مقام فرماندهي تيپ امام صادق (علیه السلام) بالا رفت. او ميتوانست پستهاي بالاتري بگيرد اما خودش علاقه ای به این سمتها نداشت. او خيلي باتقوا بود و اطرافیان و نیروهایش نیز مانند او با اخلاص بودند.
حاج محمد خيلي اهل مطالعه بود. کتابهاي حدیث و تفسیر را خوب میخواند. سخنران قوي و بسیار دوراندیش بود. در جلسات فرماندهان خيلي خوب مسائل را تحلیل می کرد.
چندین بار حاجي را براي پستهاي مديريتي سپاه در تهران خواستند اما قبول نکرد.
يکي از بسيجي هاي خوب تیپ ما جوان کم سن و سال، اما اهل علم بود. ایشان هم مانند بقیه عاشق اخلاص و ایمان پدرت بود. او بعدها تحصیلاتش را ادامه داد و حالا مرتب در تلویزیون صحبت مي کند. او در جلسات سخنراني بارها از پدرت یاد کرده. حتماً ميداني از چه کسی صحبت میکنم؟ آقاي پيروي اینطور حرف میزد تا ذهنم را درگیر کند و به فکر فرو بروم. با صداي آرامي گفتم: آقای رحیم پور ازغدي را مي گوييد؟
گفت: بله بله ...
روزهایی که در بیمارستان و به امید بهبودي حضور داشتم و همه تلاش ميکردند تا حال من بهتر شود را خيلي به یاد نمی آورم. اما برخي صحبتها و مطالب را یادم هست.
دو هفته بعد که شرایط جسمي من بهتر شده بود، یک روز همسرم با پدرش کنارم نشست و گفت: خاطرات خواستگاري را یادت هست؟
خاطرات شيريني بود. با هم این خاطرات را مرور کردیم. او مرتب سؤال ميکرد تا من جواب بدهم و ذهنم فعال شود.
گفت: یادت هست اصلاً نميخواستي ازدواج كني؟
گفتم: من فقط ۲۳ سال داشتم و دانشجو بودم.
کمی سکوت کردم. نفس عمیقی کشیدم و گفتم: یک شب خواب دیدم پدرم به من گفت: مادرت خيلي براي تو زحمت کشیده، بیشتر به او احترام بگذار. این خواب زماني بود که مادرم اصرار میکرد من ازدواج کنم. تا اینکه بحث عمره دانشجويي پيش آمد. مادرم گفت: هزینهات را ميدهم تا به حج بروي. سر مزار پدر رفتم و خداحافظی کردم. از او خواستم هوایم را داشته باشد.
از بستگان خداحافظي کرده و به مشهد آمدم. به کسی زمان پرواز را نگفتم. یک روز مانده به پرواز، مادرم تماس گرفت و گفت: مادر بزرگت به مشهد آمده و منزل آقاي پيروي است. برو و از ایشان و خانواده آقاي پيروي خداحافظي کن. فهمیدم که آنها این نقشه را کشیده اند که پاي من به منزل شما باز شود از این جهت ناراحت بودم. چون حس ميکردم زمان ازدواج من نرسیده.
در فرودگاه، درست زمانی که یاد پدر افتادم، ناگهان آقاي سالاري را ديدم. ایشان جانباز و از همرزمان پدرم بود که گفت: فقط به خاطر من به فرودگاه آمده!احساس کردم که او از سوي پدرم خبرهايي آورده! توصيه هاي اخلاقي خوبي از ایشان شنیدم. به من گفت در مسجد الحرام یک دور ختم قرآن انجام بده، نگاهت را حفظ کن و ...
این موارد را رعایت کردم. حتی به خانم های مهماندار هواپیما نگاه نمي کردم. سعي مي کردم وقتم را در بازار و ... صرف نکنم.
♨️ ادامه دارد ...
#برزخ #معاد #تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
10.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👈دستگیری حاج قاسم!
🚨«بزنگاه» منتشر شد
🏴 #سالگرد_شهید_سلیمانی
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🕊
#مناجات_نامه
🌾 الهی
🌾 به نام تو زبانها گویا شده
🌾 به نام تو جانها شیدا شده، بیگانه آشنا شده، زشت ها زیبا شده، کار ها هویدا شده، راهها پیدا شده
🌾 به نام تو چشم مشتاقان گریان، دلهای عارفان سوزان، سرهای واله هان خروشان، تنهای عاشقان بیجان.
خواجه عبدﷲ انصاری
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
✨﷽✨ـ
🔳 فَقَوِّ قُلُوبَنَا عَلَى الْإِيمَانِ بِهِ حَتَّى تَسْلُكَ بِنَا عَلَى يَدَيْهِ مِنْهَاجَ الْهُدَى وَ الْمَحَجَّةَ الْعُظْمَى وَ الطَّرِيقَةَ الْوُسْطَى(فرازی از دعای زمان غیبت)
#سلام_یا_مهدی 🤚
🔳 پس تو اى خدا دلهاى ما را در ايمان به امام زمان ارواحنافداه قوی بفرما تا آنكه ما را بدست وجود مقدسش راه بدهی به سر منزل هدايت و به شاهراه حقيقت و به بهترين طريقت.
گفتم: ز (فیض) بپذیر این نیم جان که دارد
گفتا: نگاه دارش، غمخانهٔ تو، جانست
ملا محسن فیض کاشانی
#امام_زمان علیه السلام #شعر #ادبیات
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
4_345835482548011674.mp3
9.82M
برای اینکه برگردی، دعای مادرت کافیست...
#حاج_منصور ارضی
فاطمیه سال ۸۵
لطفا باتوجه و حضور قلب و درخلوت گوش بدید. امشب شب جمعهس، مادرش زائر کربلاس...
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59