#سیاحتغرب ۴
از شدّت وحشت و اضطراب از هوش رفتم و در آن حال کأنّه مُلهَم شدم (چیزی به من الهام شد) و به صورت ضعیف و در حالی که از ترس، چشمم را خوابانده بودم، جواب دادم: «این امری است که خداوند مرا بدان رهنمون گشته است».
و از آنها شنیدم که گفتند: « بخواب همانند عروس». و رفتند.
گویا من با همان حال به خواب رفتم و یا بیهوش شدم، ولی حس کردم که از آن اضطراب راحت گردیدم.
پس از برهه ای (مدتی) که به حال آمدم و چشم باز نمودم، خود را در حجره مفروشی دیدم، و [نیز] جوان خوش رو و خوش بویی که سر مرا به زانو نهاده و منتظرِ به حال آمدنِ من است [ملاحظه نمودم].
برای تأدّب و تواضع برخاستم و به آن جوان سلام نمودم. او هم تبسّمی کرد و برخاست و جواب سلام داد و با من معانقه و مهربانی نمود و گفت: بنشین که من نه پیغمبرم و نه امام و نه مَلَک، بلکه حبیب و رفیق تو هستم.
پرسیدم: شما که هستید؟ و اسم تو چیست؟ و حَسَب و نَسَب خود را به من بگو و زهی توفیق که تو رفیق من باشی و من همیشه با تو باشم!
گفت: اسمم هادی است، یعنی راهنما و یک کنیه ام ابو الوفا و دیگری ابوتراب است. من بودم که جواب آخری را به دل تو انداختم و تو پاسخ دادی و خلاصی یافتی. اگر آن جواب را نگفته بودی، با آن عمود (گرز) می زدند و جای تو پر از آتش می شد.
گفتم: از مَراحِمِ حضرت عالی ممنونم که حقیقتاً آزاد کرده شما هستم؛ ولی آن سؤال آخری آنها به نظر من بی فایده و بهانه گیری بود؛ زیرا من عقاید اسلامیه را به درستی جواب دادم و امور واقعیّه را که شخص اظهار می کند، دیگر چون و چرایی ندارد، مثلاً اگر آتشی در دست آدم بگذارند و اظهار کند که دستم سوخت، نباید پرسید که چرا اظهار می کنی دستم سوخت؟ و اگر کسی هم جاهلانه بپرسد، جوابش این است که مگر کوری؟ نمی بینی که آتش به روی دستم هست؟! و این سؤال آخری از این قبیل است.
گفت: چنین نیست، زیرا مجرّد مطابقه کلام با واقع، به حال انسان مفید نیست؛ بلکه انصاف و عقیده قلبی لازم است که او را به سوی عمل حرکت دهد، چنان که گفته شد:
🌱 «لا تقولوا آمنّا، ولمّا یدخل الإیمان فی قلوبکم».(حجرات/۱۴)؛ نگویید ایمان آوردیم در حالی که هنوز ایمان در قلبتان داخل نشده است.
مگر در روز اوّل در جوابِ «أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ؟» (اعراف/۱۷۲)؛ آیا من پروردگارا شمل نیستم؟ همه «بَلی» نگفتند؟ و اقرار به ربوبیت و معنویتِ حقّ کما هو الواقع نکردند؟
گفتم: چرا!
هادی گفت: در جهان مادّی که انسان ها به تکالیف امتحان شدند، چون آن اقرار روز اوّل، زبانی صِرف بود، بعضی از این تکالیف سر برتافتند و از بوته امتحان، خالص عیار بیرون نیامدند. حالا در منزل اوّل این جهان نیز همه، از مؤمن گرفته تا منافق، سؤالات اینها را به درستی و موافق با واقع جواب می دهند و این پرسش آخری، امتحانی است که اگر عقیده قلبی باشد، همان جواب داده می شود و خلاصی حاصل است، و الّا جواب خواهد داد که به تقلید مردم گفتم، «مردم چنین می گفتند، من نیز [به تقلید آنان]گفتم».
[بی تردید]تقلید در گفتار بدون عقدِ قلب (اعتقاد قلبی) مفید هیچ فایده ای نخواهد بود، چنان که تو خود می دانی که در اخبار معصومین علیهم السلام همین تفصیل وارد شده است.
گفتم: حالا یادم آمد که همین تفصیل در اخبار وارد است، ولی دهشت (حیرت) و وحشت هنگام سؤال آن را از یادم برده بود و تو به یادم آوردی، خدا مرا بی تو نگذارد!
حالا بگو تو از کجا با من آشنا شدی؟ و حال آنکه من با تو سابقه ای ندارم و با این همه عشقِ مُفرطی که به تو دارم، فراق تو را مساوی با هلاکت خود می دانم.
...ادامه دارد
#معاد #آخرت #زندگی_پس_از_زندگی
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
✨﷽✨
🌸 السَّلاَمُ عَلَى حُجَّةِ الْمَعْبُودِ وَ كَلِمَةِ الْمَحْمُودِ
🌸 سلام بر حجت خداى معبود و بر كلمه محمود او باد.
🌷 سلام علیکم
🙂 عاقبتمون مهدوی (ارواحنافداه)
🌷 یا علی مدد.
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
✨﷽
جهنمیان میگویند:
چهار عامل ما را 🔥 جهنـمی 🔥 کرد!
✍در قیامت بارها میان اهل بهشت و جهنم گفت و گو رخ می دهد ٬ که قرآن ترسیمی از آن گفت و گوها را بیان فرموده است٬ یکی از آن صحنه ها که در سوره مدثر آمده این است که: اهل بهشت از مجرمان می پرسند: چه عاملی شما را به #دوزخ روانه کرد؟
⚫️ آنها می گویند : ۴ عامل :
۱ - « لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلّینَ »
٬ پای بند به نماز نبودیم .
۲ - « لَمْ نَکُ نُطْعِمُ المِسْکینَ »
به گرسنگان اعتنا نمی کردیم.
۳ - « کُنّا نَخوُضُ مَعَ الْخائِضینَ »
٬ ما در جامعه فاسد هضم شدیم .
۴ - « کُنّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدّین »
٬ قیامت را هم نمی پذیرفتیم.
⚠️ در آیات دیگر قرآن و همچنین در کلام معصومین علیهم السلام به موارد دیگری نیز اشاره شده است.
#قرآن
#دشمن_شناسی
#شیطان
#هوای_نفس
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎 الله اکبر!
🔹تا حالا به معنای مهمترین ذکر نماز دقت کردید؟
#تصویری
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ نترس؛ روزی دست خداست ...
#استوری
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
#مدیریت_ذهن_در_مسیر_خدا
🖌 شماره ۴
🏋♀ همانطور که انسان با انجام حرکات ورزشی، عضلات بدن خود را تقویت میکند، برای تقویت عضلات روح نیز مهمترین ورزش و تمرین، کنترل ذهن است.
😇 کنترل ذهن، واقعاً یک ورزش است.
😶 حتی در برخی ورزشهای شرقی(مثل کنگفو) ورزشهای جسمی و ذهنی با هم است و روی تمرکز ذهن، خیلی تأکید میشود.
🤯 اما برعکس؛ در فرهنگ پُر از هرزگی که از غرب میآید، چیزی بهنام کنترل ذهن وجود ندارد، بلکه بیارادگیِ مطلق، به افراد تلقین میشود.
👂 یکی از کارهایی که موسیقی انجام میدهد این است که کنترل ذهن را از دست انسان خارج میکند.
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
#سیاحتغرب ۵
هادی گفت: من از اوّل با تو بوده ام و مهربانی داشته ام، ولیکن محسوس تو نبوده ام؛ چون دیده تو در جهان مادّی چندان بینایی نداشت.
من همان رشته محبت و ارتباط تو با علی بن ابی طالب و اهل بیت پیغمبر علیهم السلام هستم و سوره هُدایِ تو هستم که از او به قدر قابلیت تو در تو ظهور دارد. از این رو اسم من هادی است، ولی نسبت به تو، و امیر المؤمنین علیه السلام هادی پرهیزکاران است، که:
🌱 «ذلِکَ الکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلمُتَّقِینَ» (بقره/۲)؛ این کتاب که تردید درآن نیست، هدایت برای پرهیزکاران است.
و من همان تمسّک و وابسته تو هستم به آن عروه الوثقی که:
🌱 «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطّاغُوتِ وَیُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالعُرْوَهِ الوُثْقی لَا انْفِصامَ لَها» (بقره/۲۵۶)؛ پس هر کس که به طاغوت [و تمام معبودهای دروغین غیر خدا] کفر ورزد، و به خدا ایمان آورد، به دستگیره محکمی چنگ زده است که هیچ گسستن و تَرَکی برای آن نیست.
[من] از تو هیچ جدایی ندارم، مگر اینکه تو خود را به هوس هایی از من دور داری، و وجه اینکه کنیه من «ابو الوفا و ابوتراب» شده، آن است که تو غالباً و حتّی الامکان بر طبق اقوال و وعده هایت رفتار می کنی، و برای مؤمنین تواضع داری.
سخن کوتاه: من متولّد از علی علیه السلام هستم در گهواره دل تو و به اندازه قوّه و استعداد تو.
سازگاری و ناسازگاری و بود و نبود من با تو، به دست و اختیار تو بوده است؛ درصورت معصیت از تو گریخته ام و پس از توبه با تو همنشین بوده ام.
از این جهت گفتم: در مسافرت این جهان از تو جدایی ندارم، مگر هنگام تقصیر و یا قصوری که از ناحیه خودت بوده است، که:
🌱 «وَأَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلّامٍ لِلعَبِیدِ» (آل عمران/۱۸۲)؛ و به راستی که خداوند هرگز به بندگان خود ستم نمی کند.
🌱 «وَلکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» (بقره/۵۷)؛ بلکه آنان به خویشتن ستم می کنند.
من الان می روم و تو باید فی الجمله (کمی) استراحت کنی. من همان امانت الهیه ام که به تو سپرده شده و قرآن پر است از قصّه های من.
هر حدیثی که بویِ درد کند
شرح احوالِ تو سوی من است
ولی افسوس که این همه قرآن خواندید و اینک با من اظهار ناآشنایی می نمایید. خداحافظ!
تنها که ماندم به فکر اعمال خود و بیانات هادی فرو رفتم، دیدم حقیقتاً حالات و رفتارهای آدمی در جهان مادّی خوابی است که دیده شده است، و حالا که بیدار و هوشیار شده ایم، تعبیر آن خواب است که ظاهر و مرئی می شود.
کلام ذوالقرنین در ظلمات که: هر کس از این ریگ بردارد به روشنایی که رسید پشیمان است، و هر کس که برنداشت نیز پشیمان خواهد بود، کنایه از همین دو حال انسان در دنیا و آخرت خواهد بود، که هر کس به اندازه ای افسوس دارد،
🌱 «اَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتا عَلی ما فَرَّطْتُ فی جَنْبِ اللَّهِ.» (زمر/۵۵)؛ هر کس می گوید: افسوس بر من، از کوتاهی هایی که در فرمان بری خدا کردم.
و لکن اینک پشیمانی سودی ندارد، و دَرِ توبه بسته شده است. در این اندیشه و غم و اندوه خُمار خواب مرا گرفت.
چیزی نگذشت احساس کردم که دو نفر، یکی خوش صورت و دیگری زشت و کریه منظر، در یمین (راست) و یسار (چپ) سر من نشسته اند، و اعضای مرا از پا تا سر، هر یک را جداگانه بو می کشند و چیزهایی در طوماری که در دست دارند می نویسند و نیز قوطی هایی کوچک و بزرگ آورده ودر آنها هم چیزهایی داخل می کنند و سر آنها را لاک می کنند و مهر می زنند.
بعضی از اعضا، از قبیل دل و قوّه خیال و واهمه و چشم و زبان و گوش را، مکرّر بو می کشند و با هم نجوا می کنند (سخن در گوشی) و به دقّت و با تأمّل دوباره و سه باره بو می کشند، پس از آن می نویسند و در آن قوطی ها مضبوط می سازند.
من نیز هیچ گونه حرکتی به خود نمی دادم که نفهمند من بیدارم...
... ادامه دارد
#معاد #آخرت #زندگی_پس_از_زندگی
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 صدای سخن عشق
#یادشهدابخیر
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
✨﷽✨
💐 السَّلاَمُ عَلَى مُعِزِّ الْأَوْلِيَاءِ وَ مُذِلِّ الْأَعْدَاءِ
💐 سلام بر عزت بخشنده دوستان خدا و ذليل كننده دشمنان خدا
🌷 سلام علیکم
🙂 صبحتون بخیر
🌷 یا علی مدد.
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
🌺 به مناسبت روز ولادت حضرت شاه عبدالعظیم حسنی علیه السلام
👌 پیمان دو خادم
دو نفر از خادمين حضرت عبدالعظيم عليه السّلام با هم عهد مي بندند كه هر كدام زودتر ازدنيا رفت از خدا بخواهد ديگري را هم ببرد .
از قضا يكي از آنان به رحمت خدا مي رود . پس از گذشت چهل روز، يار هم عهد در عالم رويا ، متوّفي را مي بيند كه در جايگاهي مناسب و خوب قرار دارد .
سلام مي كند و به او مي گويد : رفيق ، از تو گله دارم ، مگر ما با هم قرار و عهد نداشتيم ؟ و او پاسخ مي دهد : درست است . من بر سر عهد بودم ، اما مقداري از پيمانه ات خالي است ، وقتي پر شود ، خواهي آمد .
اين بار مي پرسد : به من بگو آنجا چه خبر است ؟ اين مكان خوب و خرّم را چطور به تو داده اند ؟ پاسخ مي دهد : آن قدر بگويم كه سخت است . يادت مي آيد در آن سفر كربلا كه رفتيم از چند گمرك بايد مي گذشتيم . اينجا هم همان است . گمرك به گمرك جلوي آدم را مي گيرند . يكي از آنها مربوط به حساب نماز است . يكي مربوط به روزه است و الي آخر. امّا رفيق ، من به هر يك از اين جايگاهها مي رسيدم ، وجود مقدّس حضرت عبدالعظيم عليه السّلام تشريف مي آورد ، دست مرا مي گرفت و از آنجا رد مي كرد . تا مرحله آخر كه مرا به اينجا آوردند و مي بيني … .
ده سال پس از اين خواب ، آن خادم هم از دنيا رفت تا به يار هم عهد خود بپيوندد …
منبع: سایت آستان حضرت عبدالعظیم علیه السلام
#مناسبت
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
🔅چهارم ربیع الثانی میلاد حضرت عبدالعظیم حسنی مبارک باد🔅
✅ مرحوم علامۀ طهرانی رضوان الله علیه خیلی نسبت به حرم حضرت عبدالعظیم علیه السلام عنایت داشتند، و هر ماه به آنجا میرفتند؛ مخصوصاً بعد از ماه مبارک رمضان که حتماً و حتماً مشرّف میشدند.
🔹میفرمودند که این حرم حضرت، بوی حرم سیدالشهداء علیه السلام را میدهد!
🔹یعنی بیجهت نیست آقا! وقتی که حضرت امام هادی علیه السلام میفرمایند: «مَن زارَ عَبدَ العَظیمِ بِرِی، کَمَن زارَ الحسینَ بِکربلا [هر کس حضرت عبدالعظیم را در شهر ری زیارت کند، مانند کسی است که سیدالشهداء علیه السلام را در کربلا زیارت کرده است]» یعنی حضرت عبدالعظیم آینۀ آن حقیقت ولایتی شده که در سیدالشهداء علیه السلام تجلی کرده است؛ و وقتی شما به حضرت عبدالعظیم نگاه کنی، سیدالشهداء را مشاهده میکنی.
#مناسبت
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
4_5805694335533976258.mp3
10.4M
🔊 #صوتی | تنظیم #استودیویی
📝 آتش عشق
👤 #کریمی
▪️ #امام_حسین علیه السلام
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
#مدیریت_ذهن_در_مسیر_خدا
🖌 شماره ۵
😴 ما حتی میتوانیم در خواب هم کنترل ذهن کنیم، یا حتی خود خواب را هم میتوانیم کنترل کنیم، و این قدرتهای روحی را از ما خواستهاند.
✅ کنترلهای جسمی همه بهخاطر تقویت کنترل روحی است.
🔰 وقتی از «کنترل روحی» یا «قدرت روحی» سخن گفته میشود، اینها معمولاً یعنی کنترل ذهن؛ چون انسان زیاد نمیتواند دل (قلب) خودش را کنترل کند.
🔰 انسان اگر بخواهد به چیزی علاقه پیدا کند، نمیتواند به دل خودش زور بگوید که «علاقه پیدا کن!» لذا اگر توصیهای برای کنترل دل شده است، در واقع منظور، همان کنترل ذهن است.
🔺 مثلاً میتوانی کنترل کنی که به چه چیزی فکر نکنی یا فکر کنی.
☑️ رفتارهای باطنی همه نوعاً میتوانند زیرمجموعۀ کنترل ذهن قرار بگیرند.
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
#سیاحتغرب ۶
من نیز هیچ گونه حرکتی به خود نمی دادم که نفهمند من بیدارم، ولی از جدّیت آنها در تفتیش و کنجکاوی در صادرات و واردات من، در نهایت وحشت بودم.
اجمالاً فهمیدم که زشتی ها و زیبایی های مرا ثبت و ضبط می نمایند، و آن خوش صورت خیرخواه من است، چون در آن نجوا و گفت و گویی که با هم داشتند معلوم بود که خوش صورت نمی گذاشت بعضی از زشتی ها ثبت شود، و عذر می آورد که از آنها توبه نموده و یا فلان عمل نیک، آنها را از بین برده، یا آن زشت را همچون اکسیر که مس را طلا می نماید، زیبا و نیکو کرده، و از این جهت او را دوست داشتم.
پس از [نوشتن و ضبط] تمامی کارهای من، دیدم آن طومار نوشته را لوله کردند و طوق گردنم ساختند، و آن قوطی های سربسته را در میان توبره پشتی نمودند و بر روی سرم گذاردند.
پس از آن، قفسه آهنینی که گویا از هفت جوش و به اندازه بدن من بود، آوردند و مرا در میان آن، جا دادند و آن را با پیچ و مهره و فنری که داشت پیچیدند. کم کم آن قفسه تنگ می شد، تا اینکه به حدّی مرا در فشار قرار داد که نفسم قطع شد و نتوانستم داد بزنم، ولی آنها با عجله تمام پیچ و مهره ها را پیچیدند، تا آن قفسه که از اوّل گنجایش بدن مرا داشت، به قدر تنوره سماور کوچکی باریک شد و استخوان هایم همگی خُرد و درهم شکست، و روغن من که به صورت نفت سیاه بود، از من گرفته شد و هوش از من رفته بود و نفهمیدم.
هنگامی که به هوش آمدم، دیدم سر مرا هادی به زانو گرفته است. گفتم: هادی، ببخش! حالی ندارم که برخیزم و در این بی ادبی معذورم! تمام اعضایم شکسته و هنوز نفسم به راحتی بیرون نمی آید. سخنم بریده بریده بیرون می آمد، و صدایم ضعیف شده و اشکم نیز جاری بود، کأنّه از جدایی هادی گله مند بودم که در نبود او اوّلین فشار را دیدم.
هادی برای دلداری و تسلیت من گفت: این خطرات از لوازم منزل اوّلِ این عالم است، و همه کس را گردن گیر است و اختصاص به تو ندارد و گفته اند: «بلا وقتی فراگیر شود، تحمّل آن گوارا می گردد.»
هرچه بود گذشت، امید است بعد از این چنین پیش آمدی برای تو پیش نیاید!
دیگر آنکه: خطرات این عالم از جانب خود شماست؛ چون این قفسه که خیال کردی از هفت جوش است، از اخلاق ذمیمه (زشت) انسان (که با نیش غضب به یکدیگر جوش خورده و در جهان مادّی روح انسان را فرا گرفته اند) ترکیب یافته و در این جهان به صورت قفسه جلوه گر شده و ممکن است هزار جوش باشد، چون اصل خوی های زشت سه تاست: حرص و آز (افزون طلبی)، منائی (کبر و غرور) و رشک بردن (حسد داشتن).
که اوّلی آدم علیه السلام را از بهشت بیرون نمود، و دومی شیطان را مردود ساخت، و سومی قابیل را به جهنم برد؛ ولی این سه تا، هزاران شاخ و برگ پیدا می کنند، و در زیادی و کمی نسبت به اشخاص تفاوت کلّی دارند.
هادی در بین این گفتار شیرین خود، دست به پشت و پهلو و اعضای من کشید و خرد شده ها درست، و دردها دفع شد، و از مهربانی های او قوّت و حیات تازه ای در من به وجود آمد.
صورت و اعضایم از کثافات و کدورات، طهارت یافته بود و شفّاف و درخشندگی داشت. فهمیدم که آن فشار، یک نوع تطهیری است برای شخص که مواد کثافات و کدورات و شرور را می گیرد، چنان که به صورت نفت سیاه دیده شد.
اگرچه در تعبیر ائمّه علیهم السلام آمده است که شیر مادر، از دماغ بیرون می شود؛ ولی چون اصل شیر، خون و سیاه و از آنِ نجاسات است، پس منافات ندارد که به رنگ سیاه و کثیف دیده شود.
هادی گفت: این توبره، پشتی بار توست، باز کن ببینم چه دارد. تمام قوطی های سربسته را دیدم. روی بعضی نوشته بود: «زاد فلان منزل» و روی بعضی: «خطرات و عقبات فلان منزل» و بعضی پاکتها نیز متعلّق به بعضی منازل بود که در آنجا باید باز شود و معلوم گردد.
پرسیدم: این قوطی ها چیست؟ گفت: اینها ساعات لیل و نهار (شب و روز) عمر توست که عملهای زشت و زیبایی که از تو سر زده در آنها قرار دارد، پس از گذشت آن وقت بر تو، دهانش مثل صدف به هم آمده و آن عمل را چون دانه دُرّ (مروارید) در میان خود نگاه داشته و حالا به صورت قوطی سربسته درآمده است.
گفتم: این گردنبندِ گردنم چیست؟
گفت: این...
... ادامه دارد
#معاد #آخرت #زندگی_پس_از_زندگی
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 صدای سخن عشق
#یادشهدابخیر
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59