#آداب_تربیت_فرزند ٩٢
(٧ سال اول)
🔷 یکی دیگه از سوالاتی که مطرح میشه اینه که آیا منظور از پادشاهی بچه در هفت سال اول اینه که هرچقدر خواست چیپس و پفک بخوره و با گوشی بازی کنه؟
🔶🔸 ببینید پدر و مادر باید رفتارها و سبک زندگی بچه رو جهت دهی کنند. مثلا شما وقتی میبینی اگه بچه تو بردی اسباب بازی فروشی اون حتما کلی خرج میذاره روی دستت خب سعی کن از اون سمت نبریش.
🕹 اگه بردیش باید براش اسباب بازی بخری. بله میتونی بین چند تا اسباب بازی اونی که ارزون تره رو بهش پیشنهاد بدی و حواسش رو پرت کنی و براش بخری.
ولی در هیچ صورت نباید کاری کنی که گریه کنه و حالش بد بشه.
✅ یا اگه نمیخوای بچت پای تلویزیون بشینه باید خودت انقدر باهاش انواع بازی ها رو بکنی که دیگه وقت برای تماشای تلویزیون نداشته باشه. انواع بازی های مدیریتی یا بازی های مهارتی رو برای بچه طراحی کن که صبح تا شب سرش بند بشه!
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی_در_خانه
جهت تقویت ادراک جنبشی لمسی
مناسب سن ٣ تا ۶ سال
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
8.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ رفتار حیوانی یک پدر و مادر با فرزندشون رو به عنوان یک اصل روانشناسی نشون میدن!
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
ببینید توی غرب چه بلایی سر بچه ها میارن تا مثلا تربیتشون کنند؟
و متاسفانه تمام کتاب های روانشناسی در کشور ما پر هست از این فضولات غربی ها که مشاورین غربزده به مردم تجویز میکنند!
چرا این روش ها منسوخ نمیشه؟
⭕️ چون نظام برده داری غربی نیاز به تربیت این مدلی بچه ها داره. وقتی بچه رو از همون اول با ترسوندن بار اوردید پس فردا هرچقدر به اون مردم ظلم کردند کسی نمیتونه جلوی دولت های ظالم بایسته.
تا مردم بخوان حرفی بزنن پلیس خشن رو نشون میدن تا همه خفه خون بگیرند و کسی اعتراضی نکنه...
و دقیقا همون مدل رفتاری رو ده ها ساله در کشور ما دارن تجویز میکنند!
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
بعد شما این کارها رو مقایسه کنید با مدل تربیتی پیامبر اکرم و اهل بیت علیهم السلام.
اصلا زمین تا آسمون فاصله هست...
پیامبری که بچه ها موقع نماز روی دوشش میرفتن و حضرت مهربانانه انقدر سجده رو طولانی میکرد تا خود بچه پایین بیاد...
واقعا اسلام دین بسیاار عالی و ارزشمند و فوق العاده هست...❤️❤️❤️
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
🥀ـ﷽ـ🥀
#شنود ۱۳
#تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ
آن دو پرستار
هربار که روح از بدنم خارج می شد، با حقایق بیشتری آشنا می شدم. حقایقی بعضأ تلخ و وحشتناک، اما آموزنده. من میدیدم که برخی اعضای کادر درمانی بیمارستان، چقدر خالصانه فعالیت انجام می دادند و به خاطر رسیدگی به مشکلات انسانها و دعای خیر مردم، چقدر رشد می کنند، اما برخی دیگر...
در یکی از دفعاتی که روح از بدنم بیرون آمد و میخواستم از بیمارستان خارج شوم، یک دختر و پسر پرستار وارد اتاق من شدند. دختر خانم همین طور که با آن پسر پرستار صحبت می کرد، رفت سراغ سرم من و مشغول بررسی شد. آقا پسر هم پرونده مرا نگاه کرد تا ببیند چه دارویی و در چه ساعتی باید داخل سرم تزریق شود. آنها به ظاهر کار و وظیفه خودشان را انجام میدادند. اما به محض اینکه به این دو نفر خیره شدم، وحشت سراپای وجودم را گرفت! من نه تنها باطن افکار آنها، بلکه نتایج فکر و عمل آنها را به خوبی می دیدم! من حتی اسم و مشخصات و محل تولد و پدر و مادرشان را به اسم میدانستم! این دختر خانم تلاش می کرد دل این پسر را به خود جذب کند، در حالی که قبلا با پنج پسر دیگر رابطه داشت! من حتی می توانستم بفهمم که چه کسانی قبلا با او دوست بودند. این پسر هم با چندین دختر دیگر ارتباط داشت و به بسیاری از آنها قول ازدواج داده بود. او تلاش می کرد تا این دختر را هم برای مقاصد شهوانی، با خود همراه کند. حتی میدیدم که وقتی ساکت می شدند، فکر می کردند که الان چه بگوییم!؟ دختر فکر می کرد چه تیکه ای بیندازم و او چه جوابی به من خواهد داد و... من می دیدم که شیاطین بین آنها قرار گرفته و همین طور آنها را به ادامه این گفتگو تحریک می کنند؟ وقتی یک ظرف آتش قرار داشته باشد و یک لیوان بنزین در آن بریزیم، این آتش شعله ور می شود. من دقیق همین را میدیدم. در بین این دو پرستار، آتشی ایجاد شده بود که هر کلامی که گفته می شد، مانند یک لیوان بنزین عمل می کرد؟ برایم عجیب بود که همان زمان، گوشی تلفن این دختر خانم زنگ خورد. من حتی می فهمیدم که چه کسی پشت خط است و چه می گوید و چه نیتی دارد؟ شخص پشت خط، یکی از دوست پسرهای قدیم این خانم بود. کمی با او صحبت کرد و دختر خانم سريع خداحافظی کرد تا در راهرو به این جوان پرستار برسد. از طرفی می دیدم که گرفتاری آنها به همین مسئله و ارتباط ختم نمی شود. این خانم پرستار، بعد از اینکه کمی با آن جوان در راهرو صحبت کرد، به اتاق مجاور رفت. یک پیرمرد بیهوش روی تخت خوابیده بود. این خانم عجله داشت که زودتر سرم را قطع کند و به سراغ همان پسر برود. چنان با سرعت، سوزن سرم را از دست پیرمرد درآورد و چسب روی دست را کند، که از دست این پیرمرد خون جاری شد. او یک چسب دیگر روی زخم زد و با خودش گفت: اینکه بیهوش است و چیزی نمی فهمد. بعد هم سریع بیرون رفت.
من اذیت شدنهای آن پیرمرد را مشاهده کردم. دیدم که این پیرمرد، خانم پرستار را نفرین کرد. تمام اینها حق الناس هایی بود که باید یک روزی جواب داده می شد و متأسفانه کسانی که دستورات خداوند برایشان اهمیتی ندارد، به حق الناس هم بی تفاوت اند. من دیدم که مادر و پدر این دختر جوان خیلی برایش دعا می کردند، اما بیشترین چیزی که عاقبت این دختر را تباه کرد، مسئله حق الناس بود. جالب بود که تا پایان عمر هر دوی آنها را دیدم! دیدم که هر کدام آنها با چه کسی ازدواج کرد.
اما مشاهده کردم که هیچ کدام در زندگی شخصی و مشترک آینده خود، روی آرامش نخواهند دید و زندگی مشترک آینده آنها با همسرانشان گرفتار همین ارتباطهای حرام دوران جوانی خواهد شد و به سرانجام نمی رسد؟ بعدها به یکی از دوستانم گفتم: بیمارستان، یکی از محل های معراج ارواح انسان هاست. به ما گفته اند در هنگام جان دادن محتضر، دور او را خلوت کنید. گفته اند افراد بی نماز یا نجس، بالای سر محتضر نباشند. صدای حرام شنیده نشود. سوره یاسین یا برخی ادعیه برای محتضر خوانده شود تا ملائک به سوی او بیایند. که متأسفانه این موارد در بیمارستانها رعایت نمی شود. برعکس بارها دیده ایم که صدای حرام، نگاه حرام، بدحجابی و بی دینی در این مراکز رواج دارد. اینها در لحظه مرگ انسان اثر منفی دارد و نمی گذارد انسان، لحظات آخر را در آرامش و با یاد خداوند سپری کند. و چه وضعی دارند کسانی که در حین گناه و در محل گناه آلود از دنیا می روند؟ نه فرصت توبه ای و نه کسی که آنها را به یاد خدا بیندازد. حتی فرشتگان الهی هم برای کمک به او نمی توانند به محل گناه وارد شوند.
در همین جا باید بگویم که شهدا عجب معراج زیبایی داشتند و دارند. هریک سر بر زانوی آقا اباعبدالله (علیه السلام) نهاده و با استقبال رفقای شهیدشان به زیبایی این دنیا را ترک می کنند. به یاد پیرغلامان آقا اباعبدالله (علیه السلام) افتادم که لحظات آخر را با سلام بر ارباب سپری کرده و به دیدار مولایشان می روند. آری لحظات آخر زندگی انسان بسیار مهم است.
@montazar_59
مستند صوتی شنود - 05.mp3
17.87M
🎙 مستند صوتی شنود، قسمت ۵
(تجربه نزدیک به مرگ یک مسئول امنیتی در بیمارستان بقیه الله تهران)
🔺 تجربهگر #کتاب_شنود در پی حذف برخی قسمتهای کتاب #شنود توسط ارشاد و نامفهوم شدن برخی قسمتهای آن و همچنین بیان برخی مطالب گفته نشده، تصمیم به روایت صوتی تجربه خود گرفته است.
مروری بر نکات جلسه پنجم:
🔻 نورانی ترین قطعه سلام در نماز
🔻 به من گفتند:هرچه به مضجع اهل بیت نزدیک تر شوی بیشتر در معرض نوری.
🔻 شهداء عند ربهم یرزقون هستند تا آخر
🔻 نور شما را طاهر میکند.
🔻 با روضه خانههایتان را نورانی کنید.
🔻 چرا نور کربلا از همه بیشتر است؟
🔻 کربلا، اوج نور افشانی خدا
🔻 چگونه به نور برسیم؟
🔻 حیوانات وحشی به من حمله کردند.
🔻 اذکاری که شیاطین را دور میکرد!
🔻 تمثیل شیطان در قالب چهره یک زن در بالین پیرمرد روحانی
🔻 فریاد کشیدن زن شیطانی با هر دفعه که ذکر میگفتم.
🔻 تاثیر شیطان در تصمیمگیری دکترها برای انتقال من به بخش زنان
🔻 شوخی و خندههای پرستاران با نامحرم باعث آزار بیماران میشد.
#مستند_صوتی_شنود #معاد #زندگی_پس_از_زندگی
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59