🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
عشق سرخ,قسمت بیست ودوم:
سریع خودمون را رسوندیم تو آشپزخونه وزیر اوپن پناه گرفتیم,چون هم راحت تر حرفهای که میزدن رامیشنیدیم وهم کسی نمیتونست مارا ببینه.
بابا تعارفشون کرد که بفرمایید بفرمایید ومشخص بود یکی یکی دارن میشینن.
زهرا میخواست نامحسوس پاشه وموقعیت قرارگرفتنشان را ببینه,که محکم دستش راگرفتم وکشیدم وگفتم:نهههه پانشو ممکنه ببیننت زشته.
اخه موقعیت پذیرایی وآشپزخانه ما طوری بود که یک طرف پذیرایی یعنی دو نفر میتونستن آشپزخونه را زیرنظر داشته باشند وما به مامان سفارش کرده بودیم که اون دوتا مبل راتعارف نکنن ,یعنی خودشون وبابا زودتر بشینن تا هیچ کس نتونه روبرو بشینه,تا مامان نیومده ومطمین نمیشدیم,خارج شدن از مخفیگاه,صلاح نیست.
مامان اومد داخل آشپزخونه یه کم چهره اش گرفته بود,بدون اینکه نگاهی به ما بیاندازه مشغول ریختن چای شد تا مهمونا گلویی تازه کنن وباشیرینی نوش جان کنن.
زهرا اهسته اشاره کرد:ماماااان,چه خبره؟چرا ناراحتی,نترس بابا دخترات راهمین الان نمیبرن که....
مامان یه چشم غره نامحسوس رفت وخیلی اهسته گفت:نمیدونم خانم دکتر چرا تشریفشون رانیاوردن,اگه بخوان طاقچه بالا بزارن همین امشب خودم جواب رد بهشون میدم.....سینی رابرداشت ورفت طرف پذیرایی.
زهرا:وای زینب ,نپرسیدیم کی روبرو نشسته؟ولی راست میگه هااا چرا مامان جانشان نومدن؟ بزار فرهاد راببینم ,دماراز روزگارش میکشم
من:😳چه فرهاد فرهاد میکنی هاا هرکی نفهمه فک میکنه ده ساله باهم زندگی میکنین...
زهرا:هیس بزار ببینیم چی چی نطق میکنن.
حرفاشون دور وبر ,راه وهوا و...دور میزد,محمدکه صداش درنمیامد اما فرهاد هرازگاهی نطقی میکرد ازجنس نطقهای زهرابود(خداییش دروتخته باهم جوربود) که مامان باتمام شدن حرف اقای دکتر،طاقتش طاق شده بود گفت:عذرمیخوام اقای دکتر,خانم دکتر چراتشریف نیاوردن؟خدای نکرده کسالتی,چیزی داشتن؟
دکتر آهی کشید وگفت:قضیه اش مفصله,خدمتتون عرض میکنم,فرهادجان....
نفهمیدیم منظور از فرهاد جان گفتن چی بود ,که باهمهمه بابا ومامان و...توکمینگاهمان محکم تر نشستیم وگوشامون را تیزتر کردیم,نکنه واقعا خانم دکتر راضی به این وصلت نشده؟
همونطور که من وزهرا تونگاه هم خیره شده بودیم وتمام بدنمان تبدیل به گوش شده بود تا ببینیم ,اقای علوی چی چی جواب میدن,یک دفعه قامت رعنای فرهاد رادیدیم که وسط آشپزخونه بود.
واااای این بچه پررو اینجا چی میخواست؟
فرهاد به همه جا چشم انداخت وباخودش گفت:عه اینجا کسی نیست,پس این پریای دریایی کجان؟؟🤔
یکباره همینطور که دنبال چیزی میگشت چشمش افتاد به ما دوتا که زیراوپن کمین گرفته بودیم
من😱
زهرا😁
فرهاد😂😊😳
بس که هول شده بودیم باهم گفتیم:سلام
فرهاد:س س سلام عروس خانومها...ببخشید مزاحم استراق سمعتان شدم,یک لیوان اب برای بابا میخواستم.درضمن اوضاع امنه,روبرو آشپزخانه من ومحمدهستیم پاشین😃☺️
سریع ازجام پاشدم که اشاره کرد,نه نه زینب خانم,زهرا جان باید زحمتش رابکشن...
زهرا روکرد به فرهاد وبایه لبخند گفت:چشم اقا فرهاد ,خودتون چیزی احتیاج ندارین...
فرهاد:نه عزیزززز ,روی گلت را کم داشتم که جور شد خخخخ
وای این دوتا رو از سنگ پای قزوین هم برده بودند,خداییش ازهمه لحاظ مثل هم بودند وبهم میومدند خخخخخ...
فرهادکه لیوان اب رابرد ,خیلی بااحتیاط روم راکردم طرف پذیرایی که بالبخند زیبای محمد مواجه شدم.
عطرگل سرخ پیچید تووجودم.......
ادامه دارد....
باماهمراه باشید ,خبرهای خوش درراه است.
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
عشق سرخ,قسمت بیست وسوم:
اقای دکتر لیوان اب را که خورد شروع به نطق قبل از خواستگاری کردوگفت:من دلم میخواد همه چی برای دوتا خانواده عیان باشه,یعنی صاف صادق بودن رااصل یک زندگی پاک میدونم,من وفرشته همسرم,زمانی که تازه فارغ التحصیل شده بودیم باهم ازدواج کردیم,فرشته از هم دانشگاهی های بنده بود,اون موقع دربحبوبه ی جنگ تحمیلی بودیم وبرای خدمت درجبهه با هم به مناطق جنگ زده اعزام شدیم تا به مداوای مجروحان ومصدومان و...بپردازیم,فرشته واقعا یک فرشته بود واگه اغراق نکنم ازمن که یک مرد بودم ,بیشترتلاش میکرد ,چندماهی بود که طرفای آبادان خدمت میکردیم که محمد را پیدا کردیم ,یعنی خدا محمد رابه ما هدیه داد,پسربچه ی چهارساله وشیرین زبانی بود که کل خانواده اش را توجنگ از دست داده بود,فرشته آوردش پیش خودمان وقرارگذاشتیم هروقت که خواستیم مرخصی بیایم ,همراهمون بیاریمش اصفهان به فرزند خواندگی قبولش کنیم,فرشته ازاینکه صاحب یک پسربچه خوشگل وباهوش شده بود درپوست خودنمیگنجیدواین علاقه دوطرفه شده بود بین محمد ومامانش,یک روز صدام شیمیایی زد ,اونم درست وسط بیمارستان ,همونجایی که ما مشغول کاربودیم,هردوتامون آلوده شدیم,دیگه صلاح نمیدیدم که فرشته ومحمد تومناطق جنگی باشند,با هزارخواهش والتماس تهدید وارعاب فرستادمشون اصفهان,فرشته تا لحظه اخر میگفت حالم خوبه ,بذار کنارت باشم ,اما واقعا صلاح نبود.وقتی رفتند,هرروز زنگ میزد وتاکید میکرد حالش خوبه ونگران نباشم.
یک ماه از رفتن فرشته ومحمد میگذشت که زنگ زد ,فرشته خیلی خوشحال بود,تمام صداش میلرزید وقتی میخواست خبر بارداریش را بدهد.....
باورم نمیشد,خیلی خوشحال بودم وازطرفی نگران,میترسیدم عوارض تنفس مواد شیمیایی روی بچه اثربگذارد....اینجا که رسید یک اهی کشید,انگار دلش هوای اونروزها راکرده باشه,هوای صدای فرشته,روی فرشته....
ادامه دارد....
باماهمراه باشید
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
عشق سرخ قسمت بیست و چهارم:
زهرا روکرد به من:آخی محمد بچه خودشون نیست,حالا معلوم فرشته خانم کجاست؟
من:هیس بذار ببینم چی چی میشه
دوباره ادامه حرفای دکتر:خلاصه جناب اقای رحیمی خسته تان نکنم ,بعد از چهار ماه ازاون روزی که فرشته زنگ زد وخبربارداریش را داد موفق شدم بیام یک سر بزنم ,اخه هم حال خودم خوش نبود ومدام تنگی نفس داشتم وهم چند روزی بود فرشته زنگ نزده بود واز بابا ومامان هم هرچی سراغش رامیگرفتم جواب سربالا میدادند,وقتی رسیدم اصفهان کسی خونه خودمون نبود,رفتم خونه بابام ,اونجا هم جز داداش کوچکم کسی نبود ,داداش تا چشمش به من افتاد زد زیرگریه,انتظار نداشت من را ببینه اخه به کسی نگفته بودم که میام,گرفتمش محکم بغلم وگفتم:چی داداش,چی شده؟هیچ کس خونه مانبود,مامان وبابا کجان؟
داداشم با هق هق گفت:سه روز پیش حال زن داداش بهم خورد تا رسوندیمش دکتر وبیمارستان بیهوش شد,امروز میگن رفته توکما در اثر استنشاق مواد شیمیایی,ریه هاش اسیب جدی دیدن ویه جورمسمومیت هم دچارش شده,مسمومیت حاملگی هم همزمان....
دیگه تا تهش راخوندم,چشام سیاهی میرفت احساس میکردم دارم خفه میشم,داداش رضا من را تا بیمارستان برد وقتی رسیدم اونجا انگار صحرای کربلا بود...پدرومادرخودم وفرشته درحال گریه وزاری بودند,محمد هم همونجا بود ,تا چشمش به من افتاد انگار خدا رابهش داده باشند,بچه ام خودش را انداخت بغلم وشروع به گریه کرد وهمه اش فرشته را میخواست😭😭😭
اره من دیررسیدم,حال فرشته بدمیشه,درصدهوشیاریش میاد پایین ,دکترا تصمیم میگیرن ,بچه را باعمل سزارین خارج کنن,وقتی رسیدم,فرهاد تودستگاه بود وفرشته توسردخونه😭😭
خداااای من چه سخت,نگاه کردم زهراسرش راگذاشته بود روپاهاش وزار زار گریه میکرد
خودمم دست کمی از زهرا نداشتم ,اما باید کسی کاری میکرد ,مطمین بودم فضای داخل پذیرایی هم دست کمی ازاینجا نداره,فوری پاشدم یه پارچ شربت گلاب درست کردم ,ریختم تولیوانهای خوشگل مامان وبردم پذیرایی,درست حدس زدم فضا نیازمند یک شوک بود که اونم من وارد کردم.
من:سلام,خوش آمدید....
همه ی سرها باهم به طرف من چرخید ,محمد سریع جلو پام بلندشد,فرهاد هم تبعیت کرد ,دکتر بالبخند زیبایی نگام کرد وگفت:سلام دختر گلم ,ماشاالله ....
نگام افتاد به محمد,اخی بچه ام معلوم بود استرس داره,سرش پایین وسرخ شده بوداما فرهاد ریلکس ریلکس دقیقا مثل زهرا,مامان وبابا با نگاهی مهربان اشاره کردند,طرف اقای دکتر,زینب جان تعارف کن عزیزم...
سینی راگرفتم طرف دکتر:ممنون دخترگلم,مطمین بودم پسرای من ,بهترین دخترای زمین رامیپسندند وروکرد به بابا:
بازم ببخشید اقای رحیمی,ناراحتتون کردم,ولی واقعیتهایی بود که باید گفته میشد,من این دوتا پسر,راباچنگ ودندان بزرگ کردم و... جلوی بابا ومامانم گرفتم ....وای دستام میلرزید اصلا توان روبرو شدن وتعارف به محمد را نداشتم .
مادرم انگار حالم رامیفهمید اهسته گفت:آروم باش دخترم,بسم الله الرحمن الرحیم بگو بروتعارفش کن
ادامه دارد....
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
(عشق سرخ)قسمت بیست وپنجم:
دستام میلرزید ,سینی راگرفتم جلوی محمد,لرزش دستام به لیوانها هم منتقل شده بود وجریگ جریگ صدا میداد,محمد سرش پایین بود انگار اونم استرس داشت,فرهاد باپرویی تمام,بدون اینکه جلوش بگیرم دست کرد یه لیوان برداشت وگفت:بفرما محمد اقا....
محمد لیوان شربت رابرداشت وخیلی اهسته طوری که من بشنوم,گفت:ممنون,بوی بهشت به مشامم رسید😊
فرهاد سرش رااورد پایین وگفت:داداش مال گلابشه خخخخ😁
اوووف عجب شرری هست این فرهاد دقیقا مثل زهرا.
اومدم تواشپزخونه ....
زهرا:خیلی ناجنسی زینب,برای دیداردلبر عجب زرنگ شدی بلاااا😄
خنده ای کردم ونشستیم روصندلی ها حالا دیگه دلمون نمخواست از روبروی پذیرایی تکان بخوریم😊
اقای دکترادامه داد:اقای رحیمی,من برای این دوتا پسر هم پدربودم وهم مادر,هیچ کدامشان هم برام فرق ندارند هردوتاشون جان من هستند آرزو دارم خوشبخت بشن,اینجوری فرشته هم خوشحال میشه.محمد خلبانی خونده والان چندساله توسپاه خدمت میکنه وفرهاد هم سال اخر پزشکی هست.حالا اگه اجازه بدین ,عروس خانمها چای بیارن😊
زهرا:حالا کی چای ببره؟؟
مامان اومد داخل اشپزخانه وگفت:زینب جان شما شربت اوردی بزارزهرا چای ببره
زهرا:ای به چشم
باخودم فکردم,خوش به حال زهرا درهرشرایطی ریلکسه ,دقیقا مثل فرهاد😄
مامان:بریم بچه ها,زینب جان بالا چادرت راصاف کن,زهراااا چای رانریزی روملت...
زهرا:خیالت رااااحت خخخخ
باهم رفتیم پذیرایی ,من کنار مامان نشستم,اقای دکتر یک نگاه خریدارانه ای به هردومون کرد وگفت:به به,یک دختر اصیل وزیبای ایرانی,ان شاالله عاقبت به خیر بشن
زهرا چای جلوی دکتر وبابا ومامان گرفت,سینی که جلوی محمد گرفت ,فرهاد دستش رابرد تا برداره ,زهرا اروم گفت:صب کن اقای علوی میام جلوخودتون...
نگاه کردم هیچ اثری از هول شدن واسترس نه توچهره زهرابود ونه فرهاد,برعکس من ومحمد توچشم هم زل زده بودند ولبخند میزدند
زهرا باطمانینه سینی چای راگرفت جلوی فرهاد واروم گفت:بفرمایید اقا فرهاد,دبش ترین چای عمرتون.
فرهاد:به به عجب عطری...
مامان باشوخی گفت:من دم کردم😊
آی قربون دهنتتت مامان,بعله کسی محمد راخیط میکنه باید خیط بشه خخخخخ
اول ازهمه زهرا وفرهاد زدندزیرخنده وبعد همه مان خندیدیم.
اقای دکترروبه بابا:اگر صلاح میدونید,چای که صرف شد,بچه ها برن چندلحظه باهم صحبت کنن...
بابا:هرچی شما صلاح بدونید ...
دوباره هول وولا برم داشت....
ادامه دارد....
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
10.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥اگرمجاهدت های حاج قاسم نبود،دشمن مقدسات را ویران میکرد
✨💕صبح خودرابا سلام به 14معصوم (ع)شروع کنیم💕✨
❤️بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ❤
💕ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺭﺳﻮﻝَ ﺍﻟﻠﻪ💕
✨ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺍﻣﯿﺮَﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ✨
🍃ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏِ ﯾﺎ ﻓﺎﻃﻤﺔُ ﺍﻟﺰﻫﺮﺍﺀ🍃
🌸ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻤﺠﺘﺒﯽ🌸
🌹ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺳﯿﺪَ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ🌹ِ
💖ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦِ ﺯﯾﻦَ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ💖
🌷ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺒﺎﻗﺮ🌷
🌺ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺟﻌﻔﺮَ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ🌺
💐ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻦَ ﺟﻌﻔﺮٍ ﻥِ ﺍﻟﮑﺎﻇﻢُ ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎته💐
💕ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﻮﺳَﯽ ﺍﻟﺮﺿَﺎ ﺍﻟﻤُﺮﺗﻀﯽ ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭﺑﺮﮐﺎﺗﻪ💕
✨ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺠﻮﺍﺩ✨
🍃ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﻬﺎﺩﯼ🍃
🌸ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻌﺴﮑﺮﯼ🌸
🌺السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان...
ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎﺗﻪ🌺
✨✨🍃🌹التماس دعا🌹🍃✨
بسم الله الرحمن الرحيم
📢🍃از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده:
⛅️هركه چهل صبحگاه اين عهد را بخواند،از يـــــــاوران قائم ما باشد،و اگـــــر پيش از ظهور آن حـضـرت از دنــيا برود،خدا او را از قــبـر بيرون آورد،كه در خدمت آن حضرت باشد،و حق تعالى بر هر كــــلمه هزار حسنه به او كرامت فرمايد،و هزار گناه از او محو سازد،و آن عــهـــد اين است:
🌥دُعــــــای عـــَــهــــــد
❄️❄️❄️❄️❄️
*☆ بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمْ ☆*
*♡دعای عهد♡*
*💠اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ،💠 وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ،💠 وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ،💠 وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ،💠 وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ،💠 وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، 💠وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ،💠 وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ،💠 یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، 💠وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، 💠یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ،💠 وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، 💠یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ،💠 یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.💠*
*اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ،💠 صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ،💠 عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ* *الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها،💠 سَهْلِها وَ جَبَلِها، 💠وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، 💠وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ،💠 وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ.💠 أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا،💠 وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، 💠لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً.💠 اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، 💠وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ،💠 وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.💠*
*اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، 💠فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى،💠 شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى،💠 مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى.💠 اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ،💠 وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، 💠وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ،💠 وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، 💠وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، 💠وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ،💠* *فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ:💠 ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، 💠فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک💠َ*
*حَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، 💠وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ،💠 وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ،💠 وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ،💠 وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، 💠وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ،💠 وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ،💠 اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ،💠وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ،💠 وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ،💠 اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، 💠وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، 💠إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، 💠بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.💠*
*☆اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان☆ِ*
*☆اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان☆ِ*
*☆اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان☆*
ِ
*♡ اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرج♡*
*♢سلامتی مولا مون صاحب الزمان عج صلوات♢*
❄️❄️❄️❄️❄️
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
.:
✨ *«بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ»*✨
🦋🏵 **🏵 🦋
تفسیر📗 *هرروز انس باقرآن*💚
*┄┅ﷻ❀موضوع❀ﷻ┅┄*
✍🏻 ﺩﺭ ﺑﺰﺭﮔﺪﺍﺷﺖ ﺷﻌﺎﺋﺮ ﺍﻟﻬﻲ، ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪﺍﻧﻪ ﺧﺮﺝ ﻛﻨﻴﺪ📋
🍃🌹🍃🌹📖🌹🍃🌹🍃
*«بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ»*
«٣٦» ﻭَﺍﻟْﺒُﺪْﻥَ ﺟَﻌَﻠْﻨَﺎﻫَﺎ ﻟَﻜُﻢ ﻣِّﻦ ﺷَﻌَﺂﺋِﺮِ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻟَﻜُﻢْ ﻓِﻴﻬَﺎ ﺧَﻴْﺮٌ ﻓَﺎﺫْﻛُﺮُﻭﺍْ ﺍﺳْﻢَ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻋَﻠَﻴْﻬَﺎ ﺻَﻮَﺁﻑَّ ﻓَﺈِﺫَﺍ ﻭَﺟَﺒَﺖْ ﺟُﻨُﻮﺑُﻬَﺎ ﻓَﻜُﻠُﻮﺍْ ﻣِﻨْﻬَﺎ ﻭَﺃَﻃْﻌِﻤُﻮﺍْ ﺍﻟْﻘَﺎﻧِﻊَ ﻭَﺍﻟْﻤُﻌْﺘَﺮَّ ﻛَﺬَ ﻟِﻚَ ﺳَﺨَّﺮْﻧَﺎﻫَﺎ ﻟَﻜُﻢْ ﻟَﻌَﻠَّﻜُﻢْ ﺗَﺸْﻜُﺮُﻭﻥَ
*┄┅🔹❀ حج/۳٦❀🔹┅┄*
ﻭ (ﻗﺮﺑﺎﻧﻲ ﻛﺮﺩﻥ) ﺷﺘﺮﻫﺎﻱ ﭼﺎﻕ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﺍﺯ ﺷﻌﺎﺋﺮ ﺍﻟﻬﻲ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻳﻢ، ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﺧﻴﺮ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ (ﻫﻨﮕﺎم ﻗﺮﺑﺎﻧﻲ) ﻧﺎم ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺷﺘﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺑﺒﺮﻳﺪ، ﭘﺲ ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﭘﻬﻠﻮ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ (ﻭ ﺟﺎﻥ ﺩﺍﺩﻧﺪ) ﺍﺯ (ﮔﻮﺷﺖ) ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺨﻮﺭﻳﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻓﻘﻴﺮ ﻗﺎﻧﻊ ﻭ ﻓﻘﻴﺮﻱ ﻛﻪ ﺭﻭﻱ ﺳﺆﺍﻝ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺍﻃﻌﺎم ﻛﻨﻴﺪ، ﺑﺪﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺣﻴﻮﺍﻧﺎﺕ ﻗﺮﺑﺎﻧﻲ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ (ﺭﺍم ﻭ) ﻣﺴﺨّﺮ ﻛﺮﺩﻳﻢ، ﺗﺎ ﺷﺎﻳﺪ ﺷﻜﺮﮔﺰﺍﺭﻱ ﻛﻨﻴﺪ.
📚🌺تفسیرنور🌺📚
🌹🍃✍🏻 *ﻧﻜﺘﻪ ﻫﺎ*
١- ﺩﺭ ﺑﺰﺭﮔﺪﺍﺷﺖ ﺷﻌﺎﺋﺮ ﺍﻟﻬﻲ، ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪﺍﻧﻪ ﺧﺮﺝ ﻛﻨﻴﺪ. «ﻭﺍﻟﺒُﺪﻥ» («ﺑُﺪﻥ» ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﻱ ﺷﺘﺮ ﭼﺎﻕ ﺍﺳﺖ)
٢- ﻋﺮﺏ ﺟﺎﻫﻠﻲ ﻣﻲ ﭘﻨﺪﺍﺷﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﮔﻮﺷﺖ ﻗﺮﺑﺎﻧﻲ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻛﻨﺪ. «ﻓﻜﻠﻮﺍ»
٣- ﺩﺭ ﺗﻌﻈﻴﻢ ﺷﻌﺎﺋﺮ ﺩﻳﻨﻲ، ﻣﻬﻢ ﺗﻮﺟّﻪ ﻭﻋﻨﺎﻳﺖ ﺍﻟﻬﻲ ﺍﺳﺖ، ﺧﻮﺍﻩ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺟﻤﺎﺩ ﺑﺎﺷﺪ، ﺧﻮﺍﻩ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺣﻴﻮﺍﻥ. «ﺍِﻥّ ﺍﻟﺼﻔﺎ ﻭ ﺍﻟﻤﺮﻭﺓ ﻣﻦ ﺷﻌﺎﺋﺮ ﺍﻟﻠّﻪ»، «ﻭﺍﻟﺒُﺪﻥ... ﻣﻦ ﺷﻌﺎﺋﺮ ﺍﻟﻠّﻪ»
٤- ﺍﺣﻜﺎم ﺩﻳﻨﻲ ﺑﺎﻳﺪ ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﻭﺣﻲ ﻣﻌﻴّﻦ ﺷﻮﺩ. «ﺟﻌﻠﻨﺎ»
٥ - ﺩﺭ ﺷﻌﺎﺋﺮ ﺍﻟﻬﻲ، ﻣﻨﺎﻓﻊ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﻧﻴﺰ ﺗﺄﻣﻴﻦ ﺍﺳﺖ. «ﻟﻜﻢ» (ﺑﺮﺧﻠﺎﻑ ﻗﺮﺑﺎﻧﻲ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺖ ﻫﺎ ﻭ ﻳﺎ ﺭﻳﺨﺖ ﻭﭘﺎﺵ ﻫﺎﻱ ﻣﺴﺮﻓﺎﻧﻪ)
٦- ﺩﺭ ﻣﻜﺘﺐ ﺗﺮﺑﻴﺘﻲ ﺍﺳﻠﺎم، ﺩﺭ ﺗﻐﺬﻳﻪ ﻧﻴﺰ ﺧﺪﺍ ﻣﻄﺮﺡ ﺍﺳﺖ. «ﻓﺎﺫﻛﺮﻭﺍ ﺍﺳﻢ ﺍﻟﻠّﻪ»
٧- ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﺭﻭﺵِ ﻗﺮﺑﺎﻧﻲِ ﺷﺘﺮ، ﻧﺤﺮ ﺁﻥ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ. «ﺻَﻮﺍﻑّ»
٨ - ﺗﺎ ﺟﺎﻥ ﺩﺭ ﺑﺪﻥ ﺣﻴﻮﺍﻥ ﻫﺴﺖ، ﻣﺼﺮﻑ ﮔﻮﺷﺘﺶ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺍﺳﺖ. «ﻓﺎﺫﺍ ﻭَﺟَﺒﺖ ﺟُﻨﻮﺑﻬﺎ ﻓﻜﻠﻮﺍ»
٩- ﮔﻮﺷﺖ ﻗﺮﺑﺎﻧﻲ ﺑﺎﻳﺪ ﺗﻘﺴﻴﻢ ﺷﻮﺩ. (ﺑﻴﻦ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ) «ﻛﻠﻮﺍ - ﺍﻃﻌﻤﻮﺍ»
١٠- ﺑﻪ ﺗﻤﺎم ﮔﺮﻭﻩ ﻫﺎﻱ ﺑﻲ ﺑﻀﺎﻋﺖ ﺭﺳﻴﺪﮔﻲ ﻛﻨﻴﺪ. «ﺍﻟﻘﺎﻧﻊ - ﺍﻟﻤﻌﺘﺮّ»
١١- ﻗﺮﺑﺎﻧﻲ ﺩﺭ ﻣﻜﺎﻧﻲ ﺍﻧﺠﺎم ﮔﻴﺮﺩ ﻛﻪ ﻣﺤﻞ ﻋﺒﻮﺭ ﻓﻘﺮﺍ ﺑﺎﺷﺪ. «ﺍﻟﻤﻌﺘﺮّ»
١٢- ﺭﺍم ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﻣﺴﺨّﺮ ﺑﻮﺩﻥ ﺣﻴﻮﺍﻧﺎﺕ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮔﻮﺷﺖ ﻗﺮﺑﺎﻧﻲ ﻭﺍﻃﻌﺎم ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ، ﺫِﺑﺢ ﻭﻧَﺤﺮ ﺣﻴﻮﺍﻧﺎﺕ ﺩﺭ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺣﺞ ﻭﺍﺧﻠﺎﺹ ﻭﺭﻧﮓ ﺍﻟﻬﻲ ﺩﺍﺷﺘﻦ، ﻧﻌﻤﺖ ﻫﺎﻳﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺷﻜﺮﮔﺰﺍﺭﻱ ﺷﻮﺩ. «ﻟﻌﻠّﻜﻢ ﺗﺸﻜﺮﻭﻥ»
*┄••❀🔹 حدیث روز 🔹❀••┄*
💚پيامبر صلي الله عليه و آله
اَلسَّخىُّ بِما مَلَـكَ وَ اَرادَ بِهِ وَجْهَ اللّه ِ، وَ اَمَّا السَّخىُّ فى مَعْصيَةِ اللّه ِ فَحَمّالُ سَخَطِ اللّه ِ وَ غَضَبِهِ، وَ هُوَ اَبْخَلُ النّاسِ عَلى نَفْسِهِ فَـكَيْفَ لِغَيْرِهِ!
🍃🌹🍃
سخاوتمند، كسى است كه مال خود را ببخشد و اين كار را براى رضاى خدا انجام دهد، امّا كسى كه در راه معصيت خدا، دست و دل باز باشد، باركش خشم و ناخشنودى خداست. چنين كسى بخيل ترينِ مردمانْ نسبت به خود است، چه رسد به ديگران!
📚✍🏻بحار الأنوار، ج 71، ص 355، ح 17.
⚜️🌹⚜️🌹⚜️🌹⚜️
🚩✋🏻 *هرروزبه رسم ادب*🤚🏻🚩
*اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائڪَ عَلَیْڪَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِڪُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعلے اولاد الحسين وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ*
🌘🌗🌖🌕🌔🌓🌒
🗓️ امروز:دوشنبہ
☀️۱۸/مهرماه/١٤٠۱/٠٧
🌙١۳/ربيع الأول/١٤٤٤/٠٣
2022/10/Oct/10🌲
⚜️🌹⚜️🌹⚜️🌹⚜️🌹
🔹👈ذڪــــــــــرروز 📿
🕋 🕋 *یا قاضے الحاجات*
*اے برآورنده حاجتها*
✨🍃🌸🍃🌷🍃🌸🍃✨
🔷🔸ذڪر روز دو شنبه موجب ڪثرت مال مے شود. ذڪر روز دوشنبه به اسم امام حسن(عليهالسلام) و امام حسین(عليهالسلام) است. روایت شده در این روز زیارت آن دو بزرگوار خوانده شود
⭐💫⭐💫⭐💫⭐
*اَللّهُمَّ صَلِّ عَلے فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُڪَ*
⭐💫⭐💫⭐💫⭐
🌷🍃 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
╰┅┅┅┅❀🍃🌼🍃❀┅┅┅┅╯
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
چہ شود فرصٺ ديدار بہ ما هم بدهند؟
فيض هم صحبٺے يار بہ ما هم بدهند؟
آن قَدر بر در ايـن خانہ گدا مےمانيم
لقب نوڪرِ دربـار بہ ما هم بدهند !
صبحت بخیر همهی هستیام💚
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
✨حضرت مهدی (عج) فرمودند:
خدا با ما است و نيازمند ديگرى نيستيم، و حق با ما است و باكى نداريم كه كسى از ما روىبگرداند.✨
#احادیث_قدسی
و چنین فرمود مهربان پروردگار
ای فرزند آدم
هیچ روز جدیدی نیست مگر اینکه از ناحیۀ من روزی جدیدی به تو میرسد و هیچ شبی نیست مگر اینکه ملائکه من عمل قبیحی از ناحیۀ تو به من گزارش میکنند، رزق مرا میخوری و نافرمانی مرا میکنی و هر وقت مرا بخوانی درخواست تو را اجابت میکنم.
خیر من به سوی تو سرازیر است و حال آنکه شرّ تو به سوی من بالا میآید. چه خوب مولائی هستم من و چه بد بندهای هستی تو. (هرگاه) از من خواستهای داشتی به تو عطا کردم و بدیهای تو را یکی پس از دیگری میپوشانم، من از تو خجالت میکشم ولی تو از من حیا نمیکنی.
#خدایا_دوستت_دارم