eitaa logo
🌹 منتظران ظهور 🌹
2.8هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
9.6هزار ویدیو
300 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی کپی متن با ذکر صلوات و دعای فرج ، حلال است🙏🏻 ادمین: @Montazer_zohorr تبادل و تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/1139737620C24568efe71
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هفته عفاف وحجاب گرامی باد.😍🥰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
14000518-salahshor-roze.mp3
7.22M
😭 روضه حضرت مسلم ع 📣حاج مهدی سلحشور 7️⃣شنبه پشت سرهم روضه حصرت مسلم ع بخونید یا صوتش گوش بدین جهت خونه دارشدن🏠🏘 یا خونه با قیمت مناسب یافتن👌 https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
..😭 همه بیعت ها شکسته همه یارات رو خریدن واسه زرق و برق دنیا سر مسلم رو بریدن تشنه لب آبی نخوردم غرق خون و سر جدایم گرچه کوفه جان سپردم من شهید کربلایم !!! کانال منتظران ظهور عضوشوید 👇🏼👇🏼 https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📢 کار امر به معروفی با فعالیت فرهنگی فرق داره! ✨و لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ 📚 سوره مبارکه آل عمران-آیه ۱۰۴ 👆یدعون الی الخیر=یعنی همون کار فرهنگی یا ریشه ای، یعنی قبل از انجام گناه پیشگیری بهتر از درمان است....👌 👆یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر = درمان اورژانسی بعد از ابتلا اولیه برای جلوگیری از عادی شدن گناه و سرایت به دیگران😎 📣 مثال؛👇👇 🔸وقتی ما توی مدرسه صدای اذان رو پخش کنیم،نمازخونه رو تمیز و تجهیز کنیم،تو کلاس درس درباره‌ی اهمیت نماز توضیح بدیم....اینا میشه کار فرهنگی 🔹اما وقتی به یکی از بچه ها که مثلاً نمازش رو ترک کرده بگیم نمازت رو بخون! این میشه کار امر به معروفی😉 https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 منتظران ظهور 🌹
*🔳 از عاشورا تا ظهور(36)* *🔴خاص ترین . . .* ✍️به جرات میشه گفت بین عزاداران امام حسین علیه السلام د
*🔳 از عاشورا تا ظهور(37)* *🔴مراتب عزاداری | یار شدن* *🔺مرتبه اول:* دلِ عزادار از مصیبت وارده به سیّدالشهدا غمگین و ناراضی است، البته غمش را بروز نمی دهد! این کمترین درجه عزاداری است. *🔺مرتبه دوم:* عزادار، غم و نارضایتی خود را به شکل های گوناگون (گرفتگی چهره، بغض، لباس مشکی، تباکی، سینه زنی و گریه) بروز می دهد. *🔺مرتبه سوم:* عزادار، تنفّر و اعتراضش را نسبت به عاملین جنایات و مصیبتها بر سیدالشهدا، یاران و اهل بیتش، اظهار می کند. [البته آنچه موجب شده عزادار از مرحله دوم به مرحله سوم ترقّی کند، شناخت و معرفت است.] *🔺مرتبه چهارم:* سه مرحله ی قبل، بین مسلمانان و غیرمسلمانان «مشترک» بود. اما بعضی دارای صفای باطن و محبت شدید هستند، روحشان تشنه است و مرحله سوم هم سیراب و قانع شان نمی کند! آنها به دنبال حقیقتی بالاتر می گردند. *🔺مرتبه پنجم:* عملیات انتقام؛ مبارزه با دشمنان و یاریِ دین که این مرتبه را بیشتر، بیقرار ها و دلتنگ ها حاضری می زنند! *🔻مـهـم:* ✍️«مصیبت عظیم» همان جنایات و ظلمهایی ست که منجر به شهادت امام و یارانش و اسارت اهل بیتش شد! / اما «مصیبت اعظم» محرومیت از موهبتی است که جامعه انسانی سالهاست به آن گرفتار است! و آن یعنی حاکمیتِ رهبران معصوم و متخصص الهی! که خودمان کنارشان زده بودیم! نمی توان به امام زمان گفت که ما در «مصیبت عظیم» همراهِ تو، برای جدّ غریبت گریه می کنیم ولی در «مصیبت اعظم» از همراهی ات، برای انتقام و بازگرداندن خون خدا به پیکر جامعه معذور و معاف هستیم! گاهنامه منتظران منجی، ش۲، ص۳-۸ https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
*🔳 از عاشورا تا ظهور(38)* *🔴حضور امام زمان در دسته عزاداری* ✍️روز عاشورا بود و موج عزاداران – از هر سو – به طرف کربلا در حرکت بود، علامه بَحرالعلوم به همراه گروهی از طلبه ها به استقبال عزاداران می رفتند.. به محلّه طُویریج رسیدند (که دسته ی سینه زنی و سبک سینه زنی شان مشهور است) وقتی سیدبحرالعلوم به آنها رسید ناگهان – با آن کهولتِ سن و موقعیت اجتماعی و علمی – لباس خود را به کناری گذاشت و در صفِ سینه زنان با شورِ وصف ناپذیری به سینه زدن پرداخت! پس از پایان مراسم، یکی از خواص از ایشان پرسید: چه شد که شما یکدفعه چنان دچار احساسات پاک و خالصانه شدید؟! علامه فرمود: با رسیدن آن دسته ی عزاداران، ناگهان چشمم به محبوبِ دلها، امام عصر علیه السلام افتاد و دیدم آن بزرگوار با سر و پایِ برهنه و با چشمی پر از اشک، در میانِ جمعیتِ سینه زنان به سر و سینه می زند؛ به همین جهت، قرار از کف دادم و در برابِر ایشان آنگونه به سوگواری پرداختم. دیدار یار، علی کرمی، ج۲، ص۲۰۰ https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
*🔳 از عاشورا تا ظهور(39)* *🔴وقتی قرآن، روضه خوانی می کند…* ✍️سعد بن عبدالله میگه: با احمد بن اسحاق خدمت امام عسگری علیه السلام رسیدیم. سئوالاتی داشتم. امام فرمودند: از نور چشمم بپرس [و به حضرت مهدی اشاره نمودند] پس از چند سئوال، پرسیدم: مراد از تأویل «کهیعص» که در قرآن آمده – چیست؟ حضرت مهدی علیه السلام فرمودند: «کاف» اسم کربلا و «هاء» اشاره به هلاکت، «یاء» یزید است که بر حسین ظلم نمود، «عین» عطش حسین و یاران عزیز اوست، و «صاد» اشاره به صبر آن حضرت است در مقابل مصائب... احتجاج طبرسی، ج۲، ص۲۶۸ https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.. میگن روز قیامت بعضۍ از مردم از خدا میخوان اونا رو بہ دنیا برگردونہ تا اعمال بهترۍ انجام بدن. اما جواب اینه کہ تو هر روز صبح به زندگۍ برگردونده میشدۍ،چہ کردۍ؟! فرصت‌ها رو نسوزونید.زندگۍ دکمہ بازگشت نداره،انسان باشیم و به انسانیت زندگۍ کنیم... https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ! https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
AUD-20220707-WA0001.mp3
7.02M
۶ إذا لَمْ یَکُنْ ما تُرید، فَأَرِدْ ما یَکون وقتایی که، ایده آل هات اتفاق نمیفته... 🎐همون چیزایی که برات پیش میاد رو، بخــواه ... آخه چـــرا ؟؟ https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 منتظران ظهور 🌹
رمان آنلاین زن، زندگی، آزادی قسمت نود و دوم: سحر آخرین نگاه را توی آینه به خودش انداخت و گفت با ای
رمان آنلاین زن، زندگی، آزادی قسمت نود و سوم: بعد از دقایقی پیاده روی به خیابانی رسیدیم که کلیسای شیطان در آن واقع شده بود،روبه روی کلیسا سالن بزرگی به چشم می خورد که ورودی اش در نرده مانندی بود که رو به فضای چمن کاری شده ای باز میشد و بعد از گذشتن از چمن و بالا رفتن از چند پله کوتاه به در نیمه باز سالن رسیدیم. زینب یه مهر گرد چوبی از کیفش در آورد ،یه آقا جلوی در ایستاده بود،اون مهر را که انگار مجوز ورودش به سالن بود نشون داد و بعد دست منو گرفت و گفت: ایشون هم با من هستند. مرد لبخندی زد و گفت: اگر مایل به همکاری هستند ، مشخصاتشون را داخل لیست وارد کنید. زینب بله ای گفت و منم سرم را به علامت سلام تکون دادم و وارد سالن شدیم. سالنی که شبیه یک سینما که صندلی هاش هم به فشردگی سینما بود و با صحنه ای به بزرگی صحنهٔ سینما سالن نیمه تاریک بود و با چراغ های کم نور بنفش در اطراف به شکلی رعب انگیز درآمده بود. روی صحنه میز پایه دار بلندی که میکروفنی رویش نصب شده بود وجود داشت و جمعیت زیادی که اکثرشان زن بودند داخل سالن بود و من گمان می کردم تمام اینها ایرانیان مقیم انگلیس هستند. غرق دیدن اطراف بودم که با کشیده شدن دستم توسط زینب به خود آمدم. زینب به طرفی اشاره کرد و همراه او به همان سمت رفتم و متوجه شدم دختری برایمان دست تکان می دهد،نزدیک شدیم و دخترک جلو آمد و گفت: Hello ،باهاش دست دادم و زینب هم خوش و بشی کرد و ما را بهم معرفی کرد،زینب من را شیدا معرفی کرد و دختر را کاترینا، ناخوداگاه گفتم : پس همه ایرانی نیستند. کاترینا که انگار حرف منو شنیده بود لبخندی زد و با فارسی گفت: من ایرانی نیستم اما قراره بیام ایران و نقش یک زن ایرانی را بازی کنم ،البته روی کمک شما حساب کردم. زینب سری تکان داد و گفت: اوه باشه، حتما... زینب وسط منو کاترینا نشست و در همین حین ، آهنگی که از میکروفن پخش میشد توجهم را جلب کرد،یک آهنگ مهییج درباره آزادی: منم یک زن که آزادم... و آزادی را نخواهم داد از دست .. قیامم بی نظیر است .. و با موهای زیباییم.. زنم بر آسمان فریاد.. من آزادم آزادِ آزاد.. و متوجه شدم تعدادی از زن ها با این آهنگ همخوانی می کنند. آه کوتاهی کشیدم و با خود می اندیشیدم ،چه کسی فکرش را می کرد که این اغتشاش و این شعار از آنسوی مرزها رهبری میشه؟! زینب که انگار عمق افکارم را از نگاهم میخواند، سرش را به دو طرف تکان داد و آرام در گوشم گفت: این جلسه آخر هست ، هر چی میبایست بگن گفتن، این جلسه یه اختتامیه حساب میشه، اما با این حال ممکنه چیزایی بشنوی که فکرش هم نمی کنی.. ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی @montazeraan_zohorr 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
رمان آنلاین زن، زندگی، آزادی قسمت نود و چهارم: بالاخره بعد از پخش چند موزیک، دوتا خانم با ظاهری بسیار زننده در حالیکه یکی از آنها یک گربهٔ سفید و ناز را بغل کرده بود بالای صحنه رفتند. با ورود آنها جمعیت شروع به تشویق کردند انگار همه آنها را میشناختند. یکی از زن ها جلوی میکروفن ایستاد و با لبخندی گَل گشاد رو به جمعیت با زبان فارسی شروع به سخنرانی کرد: سلام دوستان، سلام همرزمان، سلام مدافعان سنگر آزادی...با هر حرف او جمعیت هو میکشیدند و سوت و کف میزدند و اون خانم انگار نیرویی تازه می گرفت ادامه داد: از شما ممنونم که ما را در این راه یاری کردید، دیگر زمان آن است که کشور عزیز ما هم به نظم نوین جهانی برسد و به برنامه هایی که افقی روشن برای تمام دنیا به دنبال دارد، بپیوندد و خوشحالیم که این پیوند را من و تو و ما کلید می زنیم، ما از سردمداران ایران، چیزی غیر ممکن نمی خواهیم، آزادی...آزادیی که حق مسلّم ماست ، ان زن با اشاره به زن همراش ادامه داد: من ، مهربانو دوست دارم با همسرم مهشید و فرزندمان ملوسک با آزادی تمام در کشور خودمان زندگی کنیم بدون اینکه کسی چپ نگاهمان کند یا به سبک زندگی ما اعتراض کند با این حرف مهربانو ، صدای سوت و کف دوباره بلند شد. مغزم سوت کشید از حرفش، این نخود مغز چی داشت میگفت؟ ازدواج دو زن؟؟مگه اینا قوم لوط هستند؟ تازه به سلامتی بچه شون هم یه گربه هست!!! نمی دانستم به این حماقت بخندم یا گریه کنم، ولی عاقبت اینان بهتر از قوم لوط نمی توانست باشد. که اون زن ادامه داد: یا سینا و شروین که زندگی جدیدی را با شکیلا شروع کردند و دوست دارن شکیلا همسر هر دویشان باشد و زیر یک سقف زندگی کنند... من و ما می خواهیم از تمامی باید و نباید هایی که دولت های ستمگر برای ما وضع می کنند و آزادی ما را تحت الشعاع قرار میدهند، شانه خالی کنیم و پشت پا بزنیم به تمام این غل و زنجیرها... پس برای رسیدن به این هدف، باید هماهنگ و گروهی عمل کنیم ، تا همه را متوجه خواستهٔ خودمان کنیم. جمعیت دوباره سوت و کف زدند، مهربانو یا بهتر بگویم بانوی ابلیس دستش را به علامت سکوت بالا برد و ادامه داد: فراموش نکنید هر کس در این راه جسارت بیشتری از خود نشان داد، پاداش بیشتری خواهد گرفت.. شما با اعمالتان این قیام را پابرجا نگهدارید و ما هم قول میدهیم زندگی شاهانه برای هر کدامتان در هرکجای دنیا که خواستید، بسازیم. در این هنگام دخترکی از بین جمعیت برخواست و گفت: ما تا رسیدن به آزادی مطلق با شما هستیم و جمعیت دوباره سوت زنان او را تشویق کردند. مهربانو ادامه داد: همانطور که در جلسات قبل و جلسات خصوصی که با تک تک شما داشتیم متوجه شدید، فراموش نکنید باید هماهنگ با هم باشید، اول پیشگامان گروه در شهرهای مختلف با تنی کاملا برهنه در جامعه ظاهر می شوند و ما سعی می کنیم توسط فضاهای مجازی و خبری داخلی ،این صحنه ها و خبرها را پوشش دهیم البته کار پیشگامان بسیار سخت هست اما شدنی ست و بعد گروه های دیگری که قبلا در دسته های چند نفره مشخص کردیم به دنبال ماموریت هایی که برعهده شان گذاشتیم خواهند رفت،باید فضای جامعه ایران را از فضای مذهبی و پوشیده ،تغییر دهیم و آنچه را که قلبنا تمایل داریم اجرایی کنیم و جامعه را به همین شکل درآوریم.. هر چه بیشتر این زن بی حیا حرف میزد، بیشتر حالم بهم می خورد نگاهی به زینب کردم. زینب حالت عادی خودش را حفظ کرده بود.. می خواستم به بهانه ای از جلسه بیرون بروم که... ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی @montazeraan_zohorr 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجموعه نمایش صوتی " یک آیه یک قصه " "آموزش مفاهیم قرآن به کودکان با قصه تهیه شده در رادیو قرآن ✅ مخصوص https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c