🌹 منتظران ظهور 🌹
🌸اللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن🌸 🌸 اللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن🌸 🌸اللّهُمَّ
🌸اللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن🌸
🌸 اللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن🌸
🌸اللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن🌸
🌸اللّهُمَّ اغْفِرلَنا ذُنُوبَنا بِالْقُرآن🌸
🌸اللّهُمَّ اَکْرِمْنا بِکَرامَةَ الْقُرآن🌸
🌸اللّهُمَّ ارْحَمْنا بِالْقُرآن🌸
🌸اللّهُمَّ اخْذُلِ الْکُفّارَ وَالْمُنافِقینَ بِالْقُرآن🌸
🌸اللّهُمَّ اشْفِ مَرضانا بِالْقُرآن🌸
🌸اللّهُمَّ ارْحَم مَوْتانا بِالْقُرآن🌸
🌸اللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوفیقَ الطّاعَةَ بِالْقُرآن 🌸اللّهُمَّ ارْزُقنا حَجَّ بَیتِکَ الْحَرامَ بِالْقُرآن🌸
🌸اللّهُمَّ تَقَبَّل صَلاتَنا بِالْقُرآن🌸
🌸اللّهُمَّ تَقَبَّل تِلاوَتَنا بِالْقُرآن🌸
🌸اللّهُمَّ اسْتَجِب دُعاءَنا بِالْقُرآن🌸
🌸اللّهُمَّ اجْعَلْنا مِنَ الْمُصَلّینِ بِالْقُرآن🌸
🌸اللّهُمَّ اجْعَلْنا مِنَ الْمُتَّقینِ بِالْقُرآن🌸
قراربگذاریم هرشب وهرروز برای سلامتی وظهوراقاومولامون صاحب الزمان صلوات بفرستیم....
🌷اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم و سهل مخرجهم🌷
#کانال_منتظران_ظهور🌹
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌹 منتظران ظهور 🌹
#رمان ازسیمخاردارنفستعبورکن #قسمت_217 حالم هنوز خوب نشده بود. عصبی بودم و حرص میخوردم حالا از د
#رمان
ازسیمخاردارنفستعبورکن
#قسمت_218
–داشتم میومدم مژگان توی سالن من رو دیدوبهم گفت، شب زودتر بیایید بریم یه سر ویلای مامانم اینا، چون داداشش و مامانش امدن شمال. گفت بریم اونجا شام دورهم باشیم. من چیزی نگفتم، توی دلم گفتم فوقش بعد که زنگ زد میگم شما برید ما نمی رسیم بیاییم.
امدم توی حیاط همین حرف رو به کیارش زدم که اون گفت مژگان بیخود کرده، من دیگه با اون متجاوز کارها کاری ندارم.
وقتی دلیل حرفش را پرسیدم گفت:
–دختره که از داداش مژگان شکایت کرده بوده تونسته حرفش رو ثابت کنه با اسنادو مدارکی که جمع کرده، کیارشم که همش پشت داداش مژگان بود و می گفت دختره شالاتانه واز این حرفها، فهمیده که اون یه دختر شهرستانی ساده بوده که گول سادگیش رو زود باوریش رو خورده...
تازه کیارش می گفت...
بعد مکثی کردو نگاهی به من انداخت وگفت:
–حالا ولش کن...
–چی شد؟
–واسه امروز بسه، بقیه اش برای خودمم سخته گفتنش، فقط خدا همینجوریشم خیلی به دختره رحم کرده.
الانم قاضی برای فریدون حکم بریده اونم امده اینجا قایم شده.
نگران پرسیدم:
–چه حکمی؟ یعنی اعدام.
–نه، چون دختره خودشم گفته که زوری در کار نبوده و خودش با پای خودش رفته و خیلی حرفهای دیگه که من توی جریانش نیستم، مثل این که زندان براش بریدن.
کیارشم می گفت پسره احمقه، حقشه که بره زندان...وقتی این همه دختر بهش التماس می کنند که باهاش باشن اون چرا رفته چسبیده به دختری که...
دوباره حرفش رو نصفه گذاشت.
«چقدر این حرف دردآوره، چرا باید دخترها التماس کنند... به خاطر پول؟!...» یعنی درد گرسنگی بیستر از درد تن فروشیه...
چرا باید دخترها خودشون رو ارزون بفروشند وقتی خدا براشون اونقدر ارزش قائله... شاید یکی از دلایل بالا رفتن سن ازدواج یا ازدواج نکردن جوونها همین موضوعه...
به اون دختر بیچاره فکر کردم که برای ثابت کردن نجابت بر باد رفته اش چقدر این درو آن در زده...چی کشیده توی این مدت...واقعا وحشتناکه، من حتی نتوانستم خودم را جای او بگذارم...
وقتی به ناراحتی های خودم فکر کردم، به خراب شدن قلب سنگیام، که در ذهنم می خواستم همه را مقصر بدانم.
مقایسه ی غم خودم و غم آن دختر باعث شد در دلم خودم را حقیر بدانم.
در دنیا چه غم هایی وجود دارد که ما حتی نمی توانیم فکرش را بکنیم، حتی نمی توانیم برای لحظه ایی خودمان را جای آن فرد قرار بدهیم. هر چقدر بیشتر فکر کردم، بیشتر به ضعیف بودن خودم، به کوچک و ناچیز بودن غصه هایم و به بی درد بودنم پی بردم.
یعنی وجود دردهای زیاد باعث میشود بعضی دخترها همه چیزشان را بدهند تا مشکلاتشان را فراموش کنند؟ یا...
یاد حرف کمیل افتادم، گاهی خدا را فراموش می کنیم که خودش زندگیمان را مثل پازل های به هم ریخته برایمان گذاشته تاما با عقل و اختیار خودمان همه را سرجای اصلییاش قرار بدهیم. واقعا گاهی خودمان این پازلها را می شکانیم و باعث میشویم درست سر جای اصلیشان قرار نگیرند و برای همیشه لق بخورند. حتی گاهی ممکنه است یک تکهاش را گم کنیم و جایش برای همیشه خالی باشد...
–با ترمز کردن ماشین از افکارم بیرون امدم. آرش جلوی یک مسجد نگه داشته بود و صدای اذان از گوشی من بلند شده بود.
"چه زود اذان شد، این همه مدت تو راه بودیم؟"
نگاه قدر شناسانه ایی به آرش انداختم و گفتم:
–ممنونم آرش جان.
–تنها راهیه که از فکرو خیال میای بیرون...تا تونماز بخونی منم برم بپرسم ببینم رستوران خوب اینورا کجاست...
بعداز این که نمازم تمام شد یک لحظه یاد فاطمه افتادم، الان دیگر باید مراسمشان تمام شده باشد.
گوشیام را از کیفم درآوردم و شماره اش راگرفتم تا بهش تبریک بگویم. هر چه گوشیاش زنگ خورد جوابی نداد. حتما سرش شلوغ است.
شماره مادرم راگرفتم تا کمی رفع دل تنگی کنم.
باپیجیدن طنین صدای مادر در گوشم لبخند روی لبهایم نقش بست.
تقریبا نیم ساعتی با مادر و اسرا حرف زدم، صدای سعیده از اون طرف میآمد که می گفت:
–اسرا گوشی و بده من.
–سعیده هم اونجاست اسرا؟
با شنیدن صدای سلام گفتن سعیده که انگار گوشی را از اسرا قاپیده بود، خندیدم و جواب سلامش را دادم.
–خوش میگذره دخترخاله...
–خداروشکر...سعیده اجازه بده جای من توی خونمون یه کم خالی باشه مامان اینا دلشون برام تنگ بشه...
–وا! اینم جای تشکرته، بده نمیزارم اسرا احساس تنهایی کنه. درضمن از سفرامدی این ملافه ی تختت روهم عوض کن، از رنگش خوشم نمیاد. عزیزمن میخوای ملافه بخری یه مشورتی بکن، چه معنی داره سرخود هر رنگی دوست داری می خری، ما آدم نیستیم؟
آنقدر از حرفهایش مبهوت شدم که برای چند لحظه سکوت کردم و حرفش را در ذهنم حلاجی کردم...
با شنیدن صدای آرش بلند شدم وگفتم:
–سعیده جان ببخشید من دیگه باید برم.
بادیدن نگاه نگران آرش پرسیدم.
–چی شده؟
–هیچی، یه ساعته چیکار میکنی اونجا؟ بیا دیگه. زیر پام علف سبزشد...
برای این که از آن حال وهوا درش بیاورم، زنگ زدنم به مادر و حرفهای سعیده را برایش تعریف کردم.
🍁به قلم لیلا فتحی پور🍁
🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*السَّلامُ عَلَیْکَ یَا نُورَ اللَّهِ الَّذِی یَهْتَدِی بِهِ الْمُهْتَدُونَ وَ یُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ*
💚سلام بر تو ای دیده خدا در میان مخلوقاتش، و به ان نور از مؤمنان اندوه و غم زدوده می شود..
⚜🌷⚜#عیدتونمبارک⚜🌷⚜
🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🟩 ما همانی میشویم که تمام روز به آن میاندیشیم ..
سلام دوستان گرامی و همراهان کانال #منتظران_ظهور، نماز و روزه هاتون مقبول درگاه حق تعالی ، عیدتون مبارک ☺️
روز از نو روزی ازنو ☺️ما را از دعای خیرتون محروم نفرمایید
🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕋تلاوت آیاتی از سوره شعراء، و فرازهایی زیبا از سوره های ابراهیم، یوسف، توبه و ملک، با تصاویر مربوطه و دیدنی، استاد عبدالباسط
🍀هدیه به روح مطهر امام حسن عسکری علیه السلام
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌷🌷
🦋بسم الله الرحمن الرحیم🦋
🕯️بسته هدیه به اموات🕯️
🌹 اللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ
بِحُرمَـةِ الفَاتِحـةِ مَـعَ الصَّلَـوَات
🌟 1 سوره ملک
🌟 1 سوره حمد
🌟 3 سوره توحید
🌟 1سوره قدر
🌟 1 آیة الکرسی
🌟 1 زیارت اهل قبور
این ختم را برای آخرت خود و تمام شهدای اسلام و همه رفتگان و بخصوص درگذشتگان عزیزانی که در این گروه هستند هدیه میکنیم.
زیارت اهل قبور:
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
اَلسَّلامُ عَلی اَهْلِ لا إِلهَ إلاَّ اللهُ مِنْ أَهْلِ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ یا أَهْلِ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ بِحَقِّ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ کَیْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ مِنْ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ یا لا إِلهَ إِلاّ اللهُ بِحَقِّ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ اِغْفِرْ لِمَنْ قالَ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ وَحْشُرْنا فی زُمْرَهِ مَنْ قالَ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ علیٌّ وَلِیٌّ الله
🌷🌷