🌹 منتظران ظهور 🌹
رمان آنلاین زن، زندگی، آزادی قسمت هشتاد و دوم: با تعجب نگاه الی کردم و گفتم: داری از چی حرف میزنی؟
رمان آنلاین
زن، زندگی، آزادی
قسمت هشتاد و سوم:
الی یا همون زینب یه نوع خوراک که اسمش را نمی دونستم ،جلوی روم گذاشت و توی ظرفی هم چند تکه نان و گفت: زود بخور تا جون بگیری ،اگر بخوای باهام بیای خیلی کارا باید بکنیم
نگاهی به الی و نگاهی به غذای خوش رنگ و خوشبو کردم و گفتم: خودتم هم بخور
الی ظرف را با دستش به طرفم هل داد و گفت: من تازه خوردم، تو بخور زود باش
تکه ای نان جدا کردم و همانطور که باهاش ور میرفتم گفتم: پس تا من میخورم بگو قصه الی و زینب چی چی هست؟
الی خنده ای کرد و گفت: ببین من در حقیقت زینب هستم ، اما اینجا منو با نام الی میشناسن،یعنی الی وجود خارجی داره و واقعا هستش با همون سرگذشتی که داخل کشتی تعریف کردم، یه زن ناامید که کلاه سرش گذاشتن و با اندکی ثروت قصد خروج از کشور را داره و چون ازش شکایت شده و ممنوع الخروج هست، مجبور شده از طریق غیر قانونی از کشور خارج بشه تا اون ثروته را از دستش درنیارن و در این بین گیر جولیا میافته و فکر میکنه که جولیا فرشتهٔ نجاتش هست و بهش اعتماد میکنه ،درصورتیکه جولیا هم برنامه ها خودش را داره و ...
ولی الان الی توی ایران هست و من زینب هستم که خودم را الی جا زدم، ما با هکحساب جولیا متوجه شدیم با چندین نفر توی ایران در ارتباطه و قراره اونها را از مرز خارج کنه، حتی تمام مکالمات شما را داشتیم و قرار شد من جای یکی از قربانیان به اینجا بیام تا سر از کارشون دربیاریم و توی لندن بود که فهمیدیم با یک تشکیلات فوق العاده بزرگ و البته مخوف و سرّی طرف هستیم و این حیوانات آدم نما هر کدام از قربانیانشون را برای منظور خاصی میارن، قسمت تو و اون دختر بچه ها قربانی شدن در محضر ابلیس بود و قسمت من و تعدادی دیگه اجرای یک نقشهٔ توطیه که از پیش طراحی شده بود .
حرفهای زینب برام جالب بود ، حالا میدونستم زینب یک پلیس در قالب زن فراری بود، حالا میدونستم که من کل این مدت تحت کنترل پلیس بودم و کم کم برام روشن شد که اون آزاد شدن معجزه آسا از دست پلیس بدون کمترین هزینه و سوظنی برای من از کجا آب می خورد..
سوالات گوناگون توی ذهنم رژه میرفت پس گفتم: سعید..اینجور که جولیا می گفت برادرم سعید هم اینا کشتن..
زینب سری تکان داد وگفت: بله متاسفانه ، ما هم متوجه این موضوع شدیم ، اما الان بحث کافی هست آیا حاضری الان همراه من بیای؟
خسته تر از آن بودم که به مخمصه لی دیگه فکر کنم ، پس شونه هام را بالا انداختم وگفتم: امشب نای هیچکاری ندارم، بعدم دوست دارم هر چه سریعتر به کشور خودم...
زینب پرید توی حرفم و گفت: هر چیزی به وقتش،باشه اگر امشب نمیای، باید فردا شب حتما بیای...
بی صدا لقمه ای در دهانم گذاشتم و ناخوداگاه به یاد مادرم افتادم، از زینب فقط لب زدنش را میدیدم اما ذهنم در ان سوی دنیا بود..
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
بعد از یه روز شلوغ پلوغ و پر از آموزش های عجق وجق که نمیتونیم کنترلشون کنیم!!🤯
فقط یه قلُپ کتاب میتونه دنیای رنگی و امن بچه هامون رو بسازه !!😊
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
یک آیه یک قصه (6).mp3
2.91M
قسمت 6️⃣
📜سوره مبارکه مائده آیه ۱
🔹يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ..🔹
#یک_آیه_یک_قصه
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
7.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پایان بخش برنامه کانال
#زمزمه دعای#فرج
#تصویری
شب خوش
التماس دعا
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ #تقویم_معارفی_شیعه
☀️ شنبه - ١٠ تیر ١۴٠٢
🌙 السبت، ١٢ ذیالحجه ١۴۴۴
🌲م Saturday 01 July 2023
👈 امروز متعلق است به پیامبراکرم (ص)
🕋 اذکار روز:
- یا رَبَّ الْعالَمین (١٠٠ بار)
- یا حی یا قیوم (١٠٠٠ بار)
- يا غنی (١٠۶٠ بار) برای غنی شدن
❇️ وقایع مهم روز:
🌙 #دهه_امامت_و_ولایت
🌙 منازل امام حسین (ع) تا کربلا «#وادی_عقیق» (۶٠ ق)
☀️ روز صنعت و معدن
☀️ سالروز آزادسازی مهران
☀️ روز بزرگداشت صائب تبریزی
🤲 اعمال روز:
🔹 عمل خاصی برای این روز توصیه نشده است.
💠 حدیث روز:
💎 امام صادق (ع): «ما تَبْقَى الأرضُ يوما واحدا بِغَيْرِ إمامٍ مِنّا تَفْزَعُ إلَيْهِ الاُمّةُ»
«زمين، بدون امامى از ما (اهلبیت) كه امّت بدو پناه برد، حتى يك روز باقى نمىماند»
📚 بحارالأنوار: ج٢٣، ص۴٢.
┈┈•✾🌸✾•┈┈
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
May 11