امیرالمؤمنین علیه السلام درباره دجال میفرماید: «ای مردم آگاه باشید که بیشتر پیروان دجال زنا زاده و اهل تاج و تجمل میباشند، آگاه باشید که آنان یهودیها هستند، لعنت خدا بر آنان باد.»
سپس فرمود: «دجال (همانند مردم) میخورد و میآشامد و بر الاغ قرمزی سوار است و طول او شصت گام است و دید چشم او زیاد است و چشم راست او اعور و نابیناست؛ (او خود را خدای مردم معرّفی میکند) در حالی که خداوند اعور نیست و چیزی نمی خورد. »
سپس فرمود: «دجال به همه روی زمین قدم میگذارد، جز مکه و مدینه و بیت المقدس؛ در آن هنگام حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف وارد بیت المقدس میشود و بر مردم امامت میکند، و چون روز جمعه میرسد و نماز جمعه برپا میشود، عیسی بن مریم علیه السلام از آسمان نزول مینماید در حالی که بر تن او دو لباس قرمز و نورانی است؛ گویی از سر او روغن میریزد. او مردی زیبا و اشبه به پدر شما ابراهیم خلیل الرحمان علیه السلام میباشد، و چون حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف عیسی بن مریم را میبیند به او میفرماید: ای فرزند مریم! تو بر مردم امامت کن تا مردم به تو اقتدا کنند.
فتنه زن های آخرالزمان
اصبغ بن نباته گوید: از امیرالمؤمنین علیه السلام شنیدم که میفرمود:«در آخرالزمان زنهایی پیدا میشوند که پوشیده و عریان هستند و با آرایش بین مردم ظاهر میشوند، آنان از دین خارج اند و در فتنهها داخل اند، علاقه به شهوات دارند، و کوشای در لذات دنیا هستند، حرامهای خدا را حلال میشمارند، (از این رو، ) در جهنم و دوزخ مخلد میباشند.
فتنه امر به معروف و نهی از منکر
امام باقر علیه السلام میفرماید:«در آخرالزمان مردمی خواهند آمد که با ریاکاری از همدیگر پیروی میکنند، آنان عالم نماها و عابدنماها و نادانان و سفیهانی هستند که امر به معروف و نهی از منکر را به بهانه ضرر ترک میکنند، آنان همیشه به دنبال عذر و بهانه هستند و از علما بدگویی میکنند، و به نماز و روزه و هر چه تزاحم با مال و جان آنان نداشته باشد رومی آورند، و اگر نماز مزاحم مسائل مربوط به جان و مال آنان باشد، آن را نیز کنار میگذارند همان گونه که عالی ترین و اشرف واجبات مانند امر به معروف و نهی از منکر را کنار گذاردند.»
سپس فرمود: «شما باید با قلب و زبان در مقابل منکر انکار داشته باشید، و محکم بر صورت اهل منکر بزنید، و در راه خدا از ملامت هیچ ملامت کننده ای هراس نداشته باشید، پس اگر گنهکاران با موعظه شما به راه حقّ باز گشتند باکی بر آنان نیست و گر نه به فرموده قرآن که میفرماید: «إِنَّمَا السَّبیلُ عَلَی الَّذینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ، ایراد و مجازات بر کسانی است که به مردم ستم میکنند و در زمین بناحق ظلم روا میدارند؛ برای آنان عذاب دردناکی است! (سوره شوری، آیه ۴۲)» شما باید با تمام وجود با آنان مبارزه کنید بدون آن که بخواهید از روی ظلم بر آنان سلطه ای پیدا کنید و یا طمعی در مال آنان داشته باشید، و همواره باید به این وظیفه عمل کنید تا آنان به طاعت خدا و امر الهی باز گردند.»
راه نجات از فتنه های آخرالزمان
تمسک به کتاب خدا و اهل بیت علیهم السلام
رسول خدا صلی الله علیه وآله در پایان خطبه خود در سال حجة الوداع در کنار کعبه، پس از بیان نشانههای مردم آخرالزمان و فتنههایی که در آن زمان رخ میدهد، راه نجات و سلامت دین مردم را در پیروی از قرآن و اهل بیت خود بیان نمود و فرمود:«مَعاشِرَ النَّاسِ! إِنِّی راحِلٌ عَنْ قَرِیبٍ وَ مُنْطَلِقٌ إِلَی الْمَغِیبِ، فَأُوَدِّعُکُمْ وَ أُوصِیکُمْ بِوَصِیَّةٍ فَاحْفَظُوها، إِنِّی تارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ: کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی، إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً، مَعاشِرَ النَّاسِ! إِنِّی مُنْذِرٌ وَ عَلِیٌّ هادٍ، وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ، وَ الْحَمْدُ للَّهِ ِ رَبِّ الْعالَمِینَ.»
یعنی: «ای مردم! من در این نزدیکی به عالم غیب رحلت خواهم نمود، اکنون با شما خداحافظی میکنم و شما را به وصیتی توصیه میکنم که باید در انجام آن حرمت مرا حفظ کنید (و هرگز از آن تخلف ننمایید)، همانا من دو چیز بزرگ را بین شما باقی میگذارم: کتاب خدا و عترت و اهل بیت خود را، اگر شما به این دو چیز تمسک جویید و از آنها پیروی کنید هرگز گمراه نخواهید شد. ای مردم! (همان گونه که خداوند میفرماید: «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ») من منذر هستم و علی هادی میباشد و عاقبت نیک برای متقین است و حمد و ستایش مخصوص خدای رب العالمین میباشد.»
راه نجات از فتنه های عصر غیبت
امام حسن عسکری(ع) در تبیین باور و آموزه مهدویت و ورود جامعه به عصر غیبت تلاش های درخوری انجام داده اند که بخشی از آن مربوط به روایات روشنگرانه ایشان است.
🌷🕋🌷ایشان می فرمایند.........
🌴🔆🌅🌴🔆قسمت 3⃣
مقام محمود 14 (2).mp3
10.44M
#مقام_محمود ۱۴
※ و أسئلهُ أن یُبَلّغنی المقامَ المَحمود لکم عندالله.
#استاد_شجاعی | #استاد_میرباقری
• هر مسیری یه میانبر داره!
که آدمو زودتر به مقصد میرسونه.
• یا فرمولهای شیمیایی یه کاتالیزور دارند که باهاش زودتر به نتیجه میرسند.
✘ در مسیر کسب مقام محمود، کاتالیزور چیه ؟
چی باعث میشه من زودتر به مقصد برسم و مانع هدررفت زمان و انرژیم بشم ؟
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
.
🟢 علتهای اصلی شیوع فسق علنی در زنان :
🔸سیدی و مولای امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: إیّاکَ و المجاهَرَةَ بالفُجورِ فإنّها مِن أشَدِّ المَآثِمِ .از آشکار و علنی نمودن فسق و فجور پرهیز کنید ،که بدترین گناهان است.
قاعده ای است که قرآن آن را دقیق بیان نموده :الْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثات یعنی نتیجه مردان خبیث ، زنان خبیث است . و از برای مردان خبیث زنان خبیث است.
اگر مردی بی غیرت باشد و او در نقش پدر یا برادر، شوهر،عمو ، دایی باشد ،در نتیجه زنانِ بی حیا و خبیث پرورش می یابند .
🔸 بنابراین باید دلیل فسق علنی زنان را در عدم غیرت مردانشان بررسی کنیم،به پنج مورد زیر توجه فرمایید:
❌ 1️⃣ رسول الله صلی الله علیه و آله فرمودند : إِنَّ الْغَيْرَةَ مِنَ اَلْإِيمَان یعنی غیرت از ایمان است . (من لا یحضره الفقیه ج۳ ص۴۴۴) - بنابراین مردان بی غیرت ایمان ندارند یعنی ترس از خدا و روز جزا ندارند . باید بدانیم در مرحله اول یکی از عوامل فسق علنی زنان ، عدم ایمان پدران آنهاست و در مرحله دوم شوهران بی غیرت آنهاست و امیرالمؤمنین علیه اسلام فرمودند : «لَعَنَ اللّهُ مَنْ لایغارُ ؛ خدا لعنت کند کسى را که غیرت ندارد.
❌ 2️⃣ یکی از عوامل بی ایمانی و کفر ، فقر است (رسول الله صلی الله علیه و آله : كَادَ الْفَقْرُ أَنْ يَكُونَ كُفْرا 📗 الکافي ج۲ ص۳۰۷) - میتوان بخشی از این فاجعه را به فقر ربط داد و البته آنهایی که مؤمن و در اعتقادات قوی هستند هیچ وقت فقر بر آنها اثر نمیگذارد ، اما طبق فرمایش حضرت امام صادق علیه السلام : مؤمن قلیل است و مؤمنه قلیلتر ... در هر حال فقر را لشکر شیطان به حساب آوریم که به ضعفای شیعه حمله کرده است ، پس جلوی آن را بگیریم ...
❌ 3️⃣ یکی دیگر از عوامل بی غیرتی طبق احادیث ، ربا است . آیا مردم به ربا آلوده شده اند ! البته که مؤمنین همیشه با نیروی علم از علوم محمد و آل محمد علیهم السلام راه را از چاه تشخیص میدهند و هر لقمه ای را نمیخورند ...
❌ 4️⃣ یکی دیگر از عوامل بی غیرتی طبق احادیث ،موسیقی است.حضرت امام صادق عليه السّلام فرمودند:شيطانى وجود دارد كه به آن قفندر مىگويند. هرگاه در منزلى به مدت چهل روز تار نواخته شود اين شيطان هر عضو از بدن خود را بربدن صاحبخانه مىنهد. سپس بادى مىدمد كه ديگر پس از آن، غيرت صاحبخانه از بين مىرود به حدى كه اگر همسرانش مورد تجاوز قرار بگیرند او به غيرت نمىآيد.(الکافي جلد۶ ص۴۳۳)قال الامام الرضا(علیه السّلام):گوش دادن به تارهای موسیقی از گناهان کبیره است.رسول الله (صلی الله علیه و آله)فرمودند:بهراستى كه خداوند مرا رحمت براى جهانيان برانگيخت و به يقين آلات موسيقى، نىها، امور دوران جاهلى و بتها را نابود خواهم نمود.(الکافی ج۶ص۳۹۶) دوستان، اقل موسیقی سنتی تار است و حرام است وقتی تار حرام است چطور موسیقی پاپ حرام نباشد (رسانه ملی انبوهی از موسیقی های حرام پخش میکند و مردم هم به خیال مجاز بودن ، موسیقی گوش میدهند ، حالا که اسم رسانه ملی شد ، خوب است مطلبی عرض کنم ، بنده قبلاً از شر موسیقی ها و محتوای نا سالم رسانه ، فقط اخبار نگاه میکردم اما مثلاً وقتیکه از امتحانات کنکور گزارش پخش میشد ، دختران بی حجاب که پا روی هم انداخته اند و روی صندلی لم داده اند را نشان می دادند... و در مصاحبه ها خانم های بی حجاب را نیز نمایش میدادند ...این یعنی تلویزیون اسلامی تبلیغ بی حجابی میکند و آن را ارزش میداند و بنده عرض میکنم اگر میشد اسم اسلام را از رسانه ملی برمیداشتند و اعلام میکردند که همه جور محتوای اسلامی و غیر اسلامی پخش میشود ، با این کار تکلیف مؤمنین معلوم میشد که آیا نگاه کنند یا پرهیز کنند ، الان اغلب مردم محتوای تلویزیون را اسلامی میپندارند و به نیت پاک بودن محتوی نگاه میکنند و گوش میدهند و آثار بد آن هم در جامعه هویدا شده ... و از طرفی مؤمنین و بچه های آنها بروند و یک شبکه داشته باشند و آن هم شبکه قرآن باشد ... یعنی یک مملکت اسلامی و یک شبکه !!! چرا نباید برای مؤمنین شبکه های مخصوصی باشد که بتوانند استفاده کنند و مثلاً شنیده ام شبکه مستند به تازگی در نمایش رازبقا ، تولید مثلِ حیوانات را سانسور نمیکند و از آن صحبت به میان می آورد !!!)
❌ 5️⃣ یکی دیگر از عوامل بی غیرتی ، لقمه های حرام و شبهه دار و غذا هایی که در ساخت آنها شبهه است . مثلاً امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند در آخرالزمان آب جو را حلال میکنند !! مثلاً ژلاتینی که از خوک گرفته میشود ... شکلات و خوراکی های خارجی که با مواد حرام ساخته میشوند . و حتی ژلاتین گاوی با ذبح غیر شرعی در خارج از کشور هم صحیح نیست . تخمیر و مواردی که باعث میشود در مواد غذایی الکل یافت شود !! همه اینها باعث بی غیرتی است .
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
🌹 منتظران ظهور 🌹
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_شصت🎬: وارد اتاق شدند، فاطمه مبل یک نفره قهوه ای رنگ کنار تختخواب را به
رمان واقعی«تجسم شیطان»
#قسمت_شصت_یک🎬:
آقای مقصودی هنگام بیرون آمدن از حوزه، نگاهی به در حوزه کرد و لبخندی بر لبش نشست و زیر لب گفت: تو کی هستی روح الله؟! همهٔ عالم و آدم از تو تعریف می کنن و انگار یه گوهر گرانبهایی که در جایی پنهان شده ای.
تحقیقات محلی که از مدرسه تحصیل روح الله شروع شده بود، از معلم های او و حتی همشاگردی های او ، حالا به حوزه رسیده بود.
آقای مقصودی سوار ماشین شد، آخرین جایی را که مد نظر داشت باید میرفت، چون توی تحقیقات محلی تنها کسی که از روح الله شاکی بود و ضربه خورده بود، فتانه بود اونهم با مشت های گره کردهٔ روح الله، مشت هایی که در باشگاه رزمی کاری پرورش یافته بود،پس اخلاقیات اصلی روح الله می توانست در باشگاه نمایان باشد، اگر او اهل بزن و بهادری بود،حتما در اینجا نشانه های از خود بروز میداد. آقای مقصودی باید مطمئن میشد که دخترش را دست آدمی درستکار میسپرد.
آقای مقصودی پرسان پرسان باشگاه مورد نظرش را پیدا کرد و وارد آنجا شد، از شانس خوبش تمام مربیان روح الله حضور داشتند و همه از اخلاق خوب و روحیات لطیف روح الله تعریف کردند و تیر خلاص را استاد بزرگ او شلیک کرد که گفت: ببینید آقای مقصودی، رزمی کاران این باشگاه بارها و بارها به مسابقات مختلف دعوت شده اند و بنده اکثر اوقات همراه دعوت شدگان بوده ام، از قدیم گفته اند که درسفر باید انسان را شناخت، اگر این درست باشه، باید بگم با ایمان ترین و مهربان ترین و البته با استعدادترین کسی که تا به حال دیده ام کسی جز روح الله عظیمی نیست و اگر من دختر داشتم، حتما خودم از ایشان خواهش می کردم که به خواستگاری دخترم بیاید.
کار تمام بود، آقای مقصودی از باشگاه بیرون آمد و همانطور که پشت فرمان ماشین مینشست گوشی همراهش را که تازه خریده بود بیرون آورد و به تلفن خانه زنگ زد، با سومین بوق صدای همسرش در گوشی پیچید: الو بفرمایید
آقای مقصودی گلویی صاف کرد و گفت: سلام خانم...
مریم خانم با هیجان به میان حرفش دوید و گفت: چی شد؟ چه طوری پیش رفت؟ شیری یا روباه؟! پسره چطور بود؟ عه راستی خسته نباشید..
آقای مقصود که لبخند بر لب داشت گفت: مهلتی بده خانم، تحقیقاتم انجام شد، سر وقت همه چی را بهت میگم، فقط الان بدون اینکه فاطمه متوجه بشه، لباس بپوش تا یک ربع دیگه بیا سر کوچه، باید با هم جایی بریم، فقط تاکید میکنم فاطمه متوجه اومدنت نشه..
مریم خانم با تعجب گفت: واه!! اتفاقی افتاده آقا؟!
آقای مقصودی پایش را روی گاز ماشین گذاشت و گفت: لباس بپوش بیا معلوم میشه..
حالا هیجان مریم خانم تبدیل به یک استرس ضعیف شده بود و هزاران سوال در ذهنش چرخ می زد.
بالاخره به سر کوچه رسید و چند لحظه بعد ماشین پیکان سفید رنگ همسرش جلوی پایش ترمز کرد.
مریم خانم در جلو را باز کرد و سوار ماشین شد همانطور در را میبست گفت: سلام آقا از دلنگرانی گوشت تنم آب شد، اتفاقی افتاده؟! الان کجا میریم؟!
آقای مقصودی اشاره ای به در کرد و گفت: چادرت لای در گیر کرده، باز کن و دوباره ببند، اتفاقی نیافتاده، تحقیقاتم تمام شد، روح الله نمره قبولی گرفت، اما اون پلهٔ آخری که اصلی ترین پله است باقی مونده، اگر از اینجا هم به سلامت عبور کنیم، وقت عقد را مشخص می کنیم.
مریم بانو متوجه شده که ماشین در حال خروج از شهر هست و راهی را که در پیش گرفته به نظرش راه نا آشنایی بود..
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
براساس واقعیت
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼
رمان واقعی«تجسم شیطان»
#قسمت_شصت_دوم🎬:
بالاخره ماشین به روستایی بزرگ که بیشتر به شهری کوچک شبیه بود رسید، جادهٔ آسفالت تمام شد و ماشین در کوچه ای خاکی پیچید، درختان سر به فلک کشیده با شاخه های پر از شکوفه، تابلویی زیبا در چشم بیننده به تصویر می کشید.
ماشین جلوی در آهنی سفید رنگی توقف کرد و آقای مقصودی که تا اینجا در بحر فکر غرق بود، با توقف ماشین گفت: ببین اینجا خونه روح الله هست، میخوام با دلی آرام و واقع بینانه به اینا جواب بدم، باید نظر خود خانواده هم درباره پسرشون بدونم، شاید خواهر یا برادرش، پدر یا زن باباش چیزی گفتن که نظر ما به کلی تغییر کرد،این آخرین مرحله و البته مهم ترین مرحله تحقیق هست، تو را هم همرام اوردم تا با تیزبینی زنانه، خوب خانواده اش را زیر و رو کنی و بفهمی روح الله توی چه خانواده ای رشد کرده، آخر اصالت خانواده خیلی مهم هست.
مریم خانم سری تکان داد و هر دو از ماشین پیاده شدند.
آخر هفته بود و امکان بودن روح الله در خانه وجود داشت، اما آقای مقصودی تصمیم داشت اگر روح الله در خانه بود،او را به بهانه ای بیرون بفرستد، تا خانواده اش در نبود او حرفهایشان را بزنند
زنگ در زده شد و لحظه ای بعد صدای کشیده شدن دمپایی روی زمین نشان از آمدن صاحب خانه داشت.
در باز شد و قامت آقا محمود در حالیکه کاپشن کرم رنگ بهاره ای روی دوش انداخته بود نمایان شد.
آقا محمود با دیدن آقای مقصودی، کمی جا خورد و بعد از سلام و علیک، میهمانان ناخوانده را به داخل تعارف کرد و یالله یالله گویان در هال را باز کرد.
نزدیک ظهر بود و نور آفتابی که از پنجره هال به داخل میتابید رنگ گلهای قالی را درخشان تر کرده بود.
میهمان ها به داخل میهمان خانه راهنمایی شدند و محمود با دستپاچگی به سمت آشپزخانه رفت و فتانه که گرم آشپزی بود گفت: چی شده؟ یاالله یالله میکنی..
محمود سری تکان داد و گفت: شنیدی و نیومدی جلوی مهمونا یه خوش آمد بگی؟!
فتانه شانه ای بالا انداخت و گفت: برو بابا تو هم با این مهمونها و اقوام چپر چلاقت...حالا کی تشریف فرما شدن که ایطوری دست و پات را گم کردی؟!
محمود اشاره ای به ظرف پیاز داغ کرد و گفت: زیر اینو خاموش کن و برو لباسات عوض کن و یه چای خوش رنگ بریز بیا، آقای مقصودی و خانمش اومدن..
فتانه با تعجب گفت: مقصودی؟! این موقع روز؟! نکنه اومدن دخترشون حلوا حلوا کنن؟!
محمود که حوصله وراجی های فتانه را نداشت گفت: من میرم ، سریع بیا اول خوش امدی بگو بعد بیا پی پذیرایی..
فتانه همانطور که به سمت اتاق آخری میرفت، دندانی بهم سایید و زیر لب گفت: کوفت بخورن، حالا دیگه باید برای این قوم و قبیله سفره بکشم...
بعد از چند دقیقه تنهایی مهمان ها، محمود و فتانه وارد میهمان خانه شدند، فتانه درحالیکه چادر سیاه با گلهای درشت سفید رنگ پوشیده بود، مبل کنار مبل سه نفره را که آقای مقصودی و خانمش نشسته بودند انتخاب کرد و کنار دست مریم خانم نشست و همانطور که مینشست گفت: به به، آفتاب از کدوم طرف دراومده که ما را مفتخر کردین و بعد خنده ریزی کرد و گفت: اما زودتر می گفتین نهار تدارک میدیم.
مریم خانم که کمی شرمنده شده بود گفت: من واقعا معذرت می خوام که بی خبر اومدیم، والا آقای مقصودی به بنده هم چیزی نگفتن، ناگهانی شد.
آقای مقصودی لبخندی زد و گفت: منم به نوبه خود عذر خواهم، اما این دیدار لازم بود، یعنی از نظر من لازمه، اما قبل از هر حرفی یه سوال دارم: آیا روح الله الان روستاست و توی خونه است؟
آقا محمود سری تکان داد و گفت: خوش آمدین آقای مقصودی عزیز،صفا آوردین، خیلی خوشحال شدیم، همیشه از این کارا بکنید، روح الله اومده روستا منتها مثل همیشه، توی باغ، مشغول هست، آخه این باغ را...
فتانه که انگار حس کرده بود محمود میخواهد از روح الله تعریف کند به وسط حرف محمود پرید وگفت: دو ساله که روح الله خبر نداره باغ چطور شده و چه به سرش اومده، آخه بعد از اینکه ما را کتک زد و رفت دیگه روش نمیشد بیاد روستا و باغ را به حال خودش رها کرد و..
مریم خانم از شنیدن این حرف یکه ای خورد اما به روی خودش نیاورد.
محمود که از حرفهای فتانه عصبانی شده بود رو به فتانه گفت: خانم بفرمایید چایی چیزی بیارید مهمان هامون دهانی تازه کنن..
فتانه که درست حرفش را نزده بود، اوف کوتاهی کرد و دستش را روی دستهٔ مبل گذاشت تا بلند شود، مریم خانم دست فتانه را گرفت و گفت: نه تو رو خدا، بشینین، نیومدیم که چیزی بخوریم، اومدیم تا همدیگه را ببینیم و یه سری سوالاتی آقای مقصودی دارن بپرسیم و رفع زحمت کنیم.
همه نگاه ها به آقای مقصودی خیره بود که ایشان گفتند: حقیقتش من روی بچه هام خیلی حساسم، اما فاطمه برام چیز دیگه ای هست و به قول بچه ها، نور چشمی من محسوب میشه، پس می خوام تمام تلاشم را کنم که به کسی اونو شوهر بدم که خوشبختیش تضمین باشه، الانم اومدم اینجا یه سوال دارم و بس..
آقای مقصودی نفسی تازه کرد و ادامه داد: آقای عظیمی خدا بین ما شاهد باشه، حقیقت ماجرا را بگین و ملاحظه پدر و فرزندی را نکنین و عمق نگرانی منو درک کنین، اخلاق پسرتون را خودتون چطوری میبینین؟! آیا اگر کسی با خصوصیات پسر خودتون برای دخترتون خواستگاری بیاد، آیا حاضرید دخترتون را به ادمی با خصوصیات اخلاقی پسرتون بدین؟!
محمود لبخندی زد و گفت: چرا که نه؟! عاطفه که ازدواج کرده اما اگر کسی پیدا بشه که خصوصیات اخلاقی روح الله را داشته باشه، من حاضرم خودم برای سعیده برم خواستگاریش..
محمود شروع کرد به تعریف کردن، از تمام رفتار و حرکات روح الله تعریف می کرد و فتانه که گوش شنیدن این چیزها را نداشت، سر در گوش مریم خانم برد و گفت: حالا آقای عظیمی هم دیگه شورش را در آوردن، آخه کدوم بقالی میاد بگه ماست من ترشه هاا؟؟
اینم قضیه اش همونه، درست روح الله پسر مهربونی هست اما وقتی عصبی میشه دیگه هیچی جلو دارش نیست و بعد اشاره به دندانش کرد و گفت: این نصف دندان من که شکسته، نتیجه هنرنمایی آقا پسر هست، تازه این لبم چنان شکاف خورد که...محمود که متوجه پچپچ فتانه شد چشم غره ای به او رفت و برای بار دوم امر کرد تا فتانه چای و پذیرایی بیاورد.
فتانه به خاطر نصف و نیمه ماندن حرفاش عصبانی شد، با لحنی خشک گفت: چشم الان میارم و از جا بلند شد.
اما مریم خانم ذهنش درگیر شده بود، درست است اثر شکاف و زخمی در لب فتانه نبود اما دندان شکسته او قضیه اش چی بود؟ آیا واقعا روح الله او را به این روز درآورده بود؟ و چرا؟!
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
براساس واقعیت
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥آنچه مومن هنگام مرگ می بیند
🎙 آیت الله العظمی جوادی آملی
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺مَقبره عجیب در وادی السلام 😳
آیا برای مرگ آماده شدیم؟!
#یاد_مرگ #قبر #وادی_السلام
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
#استاد_شجاعی
#سفر_پر_ماجرا
سفر پر ماجرا قسمت اول
سفر پرماجرا قسمت دوم
سفر پرماجرا قسمت سوم
سفر پرماجرا قسمت چهارم
سفر پرماجرا قسمت پنجم
سفر پرماجرا قسمت ششم
سفر پرماجرا قسمت هفتم
سفر پرماجرا قسمت هشتم
سفر پرماجرا قسمت نهم
سفر پرماجرا قسمت دهم
سفر پرماجرا قسمت یازدهم
سفر پرماجرا قسمت دوازدهم
سفر پرماجرا قسمت سیزدهم
سفر پرماجرا قسمت چهاردهم
سفر پرماجرا قسمت پانزدهم
سفر پرماجرا قسمت شانزدهم
سفر پرماجرا قسمت هفدهم
سفر پرماجرا قسمت هجدهم
سفر پرماجرا قسمت نوزدهم
سفر پر ماجرا قسمت بیستم
سفر پرماجرا قسمت بیست و یکم
سفر پرماجرا قسمت بیست و دوم
سفر پرماجرا قسمت بیست و سوم
سفر پرماجرا قسمت بیست و چهارم
سفر پرماجرا قسمت بیست و پنجم
سفر پرماجرا قسمت بیست و ششم
سفر پرماجرا قسمت بیست و هفتم
سفر پرماجرا قسمت بیست و هشتم
سفر پرماجرا قسمت بیست و نهم
سفر پرماجرا قسمت سی ام
سفر پرماجرا قسمت سی و یکم
سفر پرماجرا قسمت سی و دوم
سفر پر ماجرا قسمت سی و سوم
سفر پر ماجرا قسمت سی و چهارم
سفر پرماجرا قسمت سی و پنجم
سفر پرماجرا قسمت سی و ششم
سفر پرماجرا قسمت سی و هفتم
سفر پرماجرا قسمت سی و هشتم
سفر پرماجرا قسمت سی و نهم
سفر پرماجرا قسمت چهلم
سفر پر ماجرا قسمت چهل و یکم
سفر پرماجرا قسمت چهل و دوم
سفر پرماجرا قسمت چهل و سوم
سفر پرماجرا قسمت چهل و چهارم
سفر پرماجرا قسمت چهل و پنجم
سفر پرماجرا قسمت چهل و ششم
سفر پرماجرا قسمت چهل و هفتم
سفر پرماجرا قسمت چهل و هشتم
سفر پرماجرا قسمت چهل و نهم
سفر پرماجرا قسمت پنجاهم
سفر پرماجرا قسمت پنجاه و یکم
سفر پرماجرا قسمت پنجاه و دوم
سفر پرماجرا قسمت پنجاه و سوم
سفر پر ماجرا قسمت پنجاه و چهارم
سفر پرماجرا قسمت پنجاه و پنجم
سفر پرماجرا قسمت پنجاه و ششم
سفر پرماجرا قسمت پنجاه و هفتم
سفر پرماجرا قسمت پنجاه و هشتم
سفر پرماجرا قسمت پنجاه و نهم
سفر پرماجرا قسمت شصتم
سفر پرماجرا قسمت آخر
28.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⁉️ مقام انسان کامل چقدر است ⁉️
🔶 هرکس با توجه به معنویتی که از اطاعت خداوند متعال کسب میکند مقامش بالاتر میرود و هرچقدر اطاعت پذیری او کمتر باشد مقامش پایین تر میآید تا جایی که #قبر برایش تبدیل با خانه ای تنگ و تاریک میشود ✔️
✅ اما مقام کامل انسان تا چه است ؟ یعنی تا چه مقدار مقام انسان میتواند بالا برود ؟
👤 آیت الله حسن زاده ( ره )
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
⚡️ماجرای عجیب دعوای سگ و جوان در قبر⚡️
👈 این جریان از عجیبترین اتفاقاتیست که در قبرستان تخت فولاد اصفهان اتفاق افتاده است که شیخ بهایی در کشکول خود به آن اشاره کرده و به گفته آیت الله ضیاءآبادی، امام خمینی ره نیز در جلسه درس اخلاق خود آن را بیان کرده است:
🌹شیخ بهایی نقل میکند:
روزی در تخت فولاد اصفهان از مرد عارفی که اهل ریاضت بود پرسیدم آیا خاطره ای داری که برای من نقل کنی
او فکر و تامّلی کرد و بعد گفت :
☀️روزی همین جا نشسته بودم ، دیدم جمعیّتی جنازه ای را آوردند در آن گوشه قبرستان دفن کردند و رفتند.
🍀چندی نگذشته بود که احساس کردم بوی عطر خوشی به شامّهام میرسد. به اطراف نگاه کردم دیدم جوانی خوشصورت و خوش لباس و خوشبو وارد قبرستان شد و فهمیدم این بوی خوش از اوست، آن جوان رفت کنار همان قبر و ناگهان دیدم آن قبر شکافته شد و آن جوان داخل قبر رفت و قبر به هم آمد.
🌱من غرق در تعجّب و حیرت شدم که خواب میبینم یا بیدارم.در همین حال، احساس کردم بوی بد و نفرتانگیزی به شامّهام میرسد، دیدم سگی وحشتانگیز ، بدقیافه و بدبو وارد قبرستان شد. با عجله رفت کنار همان قبر، قبر شکافته شد و او داخل قبر رفت و باز قبر به هم آمد.
من تعجّب و حیرتم بیشتر شد که چه صحنهای دارم میبینم.
⛔️ لحظاتی گذشت، دیدم باز آن قبر شکافته شد و آن جوان زیبا در حالی که سر و صورتش خونین و لباسهایش پاره و کثیف شده بود از قبر بیرون آمد؛
خواست از قبرستان بیرون برود من دویدم جلو و او را قسم دادم که بگو تو که هستی و جریان چیست ؟
🍀 گفت : من اعمال نیک آن میّت هستم، مامور شدم پیش او بروم و تا روز قیامت با او باشم. آن سگ هم اعمال بد اوست که پس از من وارد قبر شد. ما با هم نمیتوانستیم بسازیم، با هم گلاویز شدیم و او چون از من قویتر بود بر من غلبه کرد و با این وضع از قبر بیرونم کرد.
حال آن سگ تا روز قیامت با او خواهد بود.
🌹شیخ بهایی بعد از نقل این حکایت گفت: این حکایت، عقیده شیعه مبنی بر تجسم اعمال را تأیید مینماید
📕منبع:خزینه الجواهر، ص 541 / ماه رمضان فصل شکوفایی انسان در پرتو قرآن، آیت الله سیدمحمد ضیاءآبادی، جلد 2 صفحه 19 الی 22
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
مجموعه نمایش صوتی " یک آیه یک قصه "
"آموزش مفاهیم قرآن به کودکان با قصه
تهیه شده در رادیو قرآن
#یک_آیه_یک_قصه
#مفاهیم_قرآن
✅ مخصوص #کودک_و_نوجوان
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
yek aye yek ghese 60.mp3
3.89M
قسمت 0⃣6⃣
📜سوره مبارکه احزاب آیه ۵۸
🔹والَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُّبِينًا🔹
#یک_آیه_یک_قصه
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پایان بخش برنامه کانال
#زمزمه دعای#فرج
#تصویری
شب خوش
التماس دعا
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
📖 تقویم شیعه
شمسی: دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۲ هجری شمسی
میلادی: Tuesda 18 september 2023
قمری: الثلاثاء ۰۲ ربیع الاول ۱۴۴۵ هجری قمری
🌹 امروز متعلق است به:
🔸حضرت امام حسن مجتبی و امام حسین عليهما السّلام
📿 اذکار روز:
👈صد مرتبه ذکر یا قاضى الحاجات
👈۱۲۹مرتبه یالطیف بگوید تا مال کثیر یابد.
🙏بارالها در فرج حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف تعجیل فرما و گره از مشکلات همه مردم باز کن
✅ وقایع روز:
🇮🇷روز شعر و ادب فارسی
🇮🇷روز بزرگداشت استاد سید محمد شهریار
🗓روز شمار تاریخ:
◼️⏳۰۳ روز مانده به سالروز وفات حضرت سکینه خاتون سلام الله علیها دختر امام حسین علیه السلام(۱۱۷ه ق)
#أَیْنَ_الطّالِبُ_بِدَمِ_الْمَقْتُولِ_بِکَرْبَلاءَ
#لبیک_یا_خامنه_ای
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
May 11