"اگر بگویید: بدون تردید، رساندن خیرها ونعمت ها به اولاد شخص در حقیقت به خودش برگشته وتفضلی نسبت به او انجام گرفته، به جهت کمال مودت ومهری که بین انسان واولادش هست، بلکه چه بسا خیر رساندن به اولاد برای انسان - بلکه مطلق حیوانات - لذیذتر است از متنعم شدن خود شخص، خواه در زمان حیات وزندگی او باشد یا پس از مردن. هم چنان که در خبر آمده: ارواح مؤمنانی که برای دیدن اولادشان می آیند اگر آن را در وضع خوب ونیکی ببینند، خوشحال می شوند، واگر در فشار وسختی ببینند، اندوهگین می گردند. وروایات دیگری که بر موضوع مورد بحث دلالت دارد. ولی عذاب کردن وبه مشقت انداختن اولاد به خاطر کارهایی که از پدران ومادران سرزده، نه عقل آن را امضا کرده ونه قرآن. عقل این را ظلم می داند، وظلم بر خداوند (عزّ وجلّ) قبیح است، در قرآن مجید نیز آمده: ﴿ولا تزر وازره وزر اخری﴾ (سوره انعام: ۱۶۴؛ سوره فاطر: ۱۸)؛ وبردارنده ای بار گناه دیگری را متحمل نمی شود."
"می گویم: دچار شدن مردم به آفات وبلیات، گاهی کفاره گناهان وخطاهای آنان است وگاهی برای بالا رفتن درجات وفزونی ثواب ها می باشد. پس ممکن است خداوند متعال بعضی از بندگانش را به بعضی از مصیبت ها ومحنت ها عذاب نماید واین را کفاره گناهان پدران ومادران قرار دهد، چون به خاطر مصیبت هایی که به فرزندانشان می رسد متأثر وناراحت می شوند، آن گاه به این بنده که به آن مصیبت ها دچار گشته انواع نعمت ها وثواب ها را عنایت می کند، چون در دنیا به آن ناراحتی ها مبتلا شده است. واین مبادله خوب وبرنامه نیکی است وهیچ خلاف عدل واحسان هم در آن نیست بلکه خود نوعی احسان به انسان می باشد."
"و بر این معنی دلالت می کند فرموده: امام صادق (علیه السلام) در جواب مفضل بن عمر - که از خواص اصحاب گرامی آن حضرت است - که پس از بیان خوبی ها ومنافع حواس انسان وزیان های فقدان آن ها، مفضل عرضه داشت: پس چرا بعضی از مردم برخی از این اعضا را ندارند که این زیان هایی که فرمودی به آن ها برسد؟ امام صادق (علیه السلام) فرمود: برای تأدیب وموعظه کسی که این وضع برایش پیش می آید، ودیگران به سبب او پند گیرند، چنان که زمامداران گاهی افرادی را برای مجازات وعبرت تأدیب می کنند. (عقلا) بر آن ها اشکال نمی گیرند، بلکه رأیشان را تعریف می کنند وتدبیرشان را تصحیح می شمارند. به علاوه برای کسانی که این امور برایشان پیش می آید اگر شکیبایی کنند وشکر الهی بجای آورند پس از مرگشان آن قدر ثواب ها هست که این ناراحتی ها را در مقابل آن همه ثواب، کوچک وناچیز خواهند دید، تا جایی که اگر به آن ها اختیار می دادند که به دنیا باز گردند ودر آن بلاها زندگی کنند آن را انتخاب می نمودند.
و می توان به نحو دیگری جواب داد که: خداوند (عزّ وجلّ) به مقتضای حکمتی تقدیر کرده، مصائب وبلاهایی برسد، ولی دفع وبرطرف شدن آن مصائب وبلاها را مشروط ومتوقف بر صدور افعال خاصی از پدران ومادران یا خود آن ها قرار داده است، وچون آن شرط محقق نشد تقدیر الهی جاری می گردد."
"بنابراین ابتلای آن ها درحقیقت به عنوان مجازات آن ها به سبب کارهای پدران ومادرانشان نیست تا اشکالی وارد شود بلکه بر مبنای مصالح واقعی است که در هر امر مقدری وجود دارد.
و این وجه را از یکی از دوستان خاص خود استفاده نمودم.
۲ - مسأله بداء: دومین مطلبی که از حدیث مورد بحث استفاده می شود؛ وقوع بداء در بعضی از مقدرات است، بسیاری از روایات نیز بر این مسأله دلالت دارد بلکه از ضروریات مذهب امامیه است که مخالفین، آن ها را به این عنوان (اعتقاد به بداء) می شناسند. البته تشریح وتفصیل این مطلب از محل بحث کتاب خارج است لذا به طور خلاصه این مطلب را بر اساس استفاده از اخبار وسخنان علما می آوریم."
"می گویم: منظور از بداء آن است که خداوند (عزّ وجلّ) چیزی را تقدیر کند، وسپس خلاف آن را مقدر نماید. واین از نظر عقل ممکن واز جهت نقل واقع شده است، به خاطر عموم ودوام قدرت خداوند، وبه جهت دلالت آیات قرآن واحادیث متواتره بر آن. وعلت این که مخالفین آن را انکار کرده اند این که: به گمانشان این امر مستلزم آن است که خداوند (عزّ وجلّ) نسبت به امر دوم جاهل باشد واز مصلحت آن غافل، ﴿تعالی الله عن ذلک علوا کبیرا﴾(۸۱۳)؛ خداوند بسی برتر از این پندار جاهلانه است. لذا در رد این گمانشان در حدیث صحیحی از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: در هیچ چیزی برای خداوند بداء نمی شود مگر این که پیش از این که بداء بشود، در علم او بوده است. وبه همین معنی اخبار متعددی در اصول کافی وتوحید صدوق وبحار وغیر این ها آمده است(۸۱۴).
و تحقیق مطلب به گونه ای که پرده های پندار را از روی فهم ها بردارد این که: به طوری که در اخبار وارد شده، امور بر دو قسم است: محتوم وموقوف. محتوم چیزی است که تحقیق یافتن آن - از لحاظ وجود یا عدم - متوقف ووابسته به چیزی نباشد، بله خداوند آن را امضا وختم نموده وبه قلم قضا نوشته است. ومنظور از موقوف اموری است که وجود یا عدم آن ها در علم الهی مربوط ومتوقف بر حصول یا انتفاء چیزی باشد. موقوف نیز بر دو گونه است:"
"گونه اول: آن که خداوند متعال برای پیغمبران یا فرشتگان یا اولیای خود موقوف بودنش را بیان کرده باشد.
گونه دوم: آن که برای آن ها بیان نکرده باشد، بلکه به نظر آن ها محتوم است در صورتی که در علم خداوند (عزّ وجلّ) موقوف می باشد.
بدائی که ما به آن معتقدیم وروایات نقل شده از ائمه اطهار (علیهم السلام) بر آن دلالت دارد مربوط به همین گونه است نه قسم اول، وهمان طور که می بینید مستلزم جهلی برای خداوند نیست.
مثال این مطلب چنین است که خداوند سبحان مقدر فرماید که فلان آدم بیست سال زنده بماند اگر صله رحم بجای آورد سی سال عمر کند. در این جا خداوند عمر این شخص را بیست سال تقدیر فرموده واگر به شرطی که قرار داده باشد عمل نماید ده سال به عمرش افزوده می شود. پس زیاد شدن ده سال بداء در آن مقدر - یعنی بیست سال - است، وخداوند متعال هم از ازل این را می دانست، ولی در این متوقف کردن به شرط خاص حکمت های ارزنده ای هست، ومقدر الهی - که مربوط به شرطی بوده - هنگامی ظاهر می شود که شرطش محقق شده باشد در حالی که قبلا بر ما مخفی بوده است.
"با این بیان نحوه جمع بین دسته های مختلف اخبار معلوم شد که:
دسته ای از آن ها دلالت دارد که بداء در آنچه علم آن به پیغمبران رسیده واقع نمی شود. چنان که در اصول کافی از فضیل بن یسار آمده که گفت: شنیدم حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) می فرمود: علم بر دو گونه است: علمی نزد خداوند مخزون است که احدی از مخلوق را از آن مطلع نساخته، وعلمی دیگر را به فرشتگان وپیغمبرانش را تکذیب نمی نماید، وآن علمی که نزد خودش مخزون است آنچه می خواهد پیش می آورد وآن چه بخواهد تأخیر می اندازد وآنچه بخواهد ثابت می کند(۸۱۵).
و دسته ای دیگر بر وقوع بداء در آنچه علم آن به پیغمبران وفرشتگان رسیده هم دلالت دارد مانند خبر دادن عیسی (علیه السلام) به مردن عروسی که به خانه شوهرش می بردند ولی نمرد وخلاف آن ظاهر شد، وخبر دادن ملک الموت به داوود (علیه السلام) به مرگ جوانی که نزد او نشسته بود پس از هفت روز، ولی نمرد وخداوند سی سال مرگش را به تأخیر انداخت به خاطر این که داوود (علیه السلام) او را رحم کرد، وخبر دادن خداوند متعال به حضرت نوح (علیه السلام) چند بار هلاکت قومش را، سپس تأخیر افتادن آن وخبر دادن خداوند (عجّل الله فرجه) به یونس (علیه السلام) که؛ روز معین قومش هلاک خواهند شد، سپس خداوند توبه آن ها را پذیرفت وغیر این ها."
"وجه جمع بین این دو دسته از روایات این که: منظور در روایت سابق آن است که خداوند (عزّ وجلّ) پیغمبرش را از واقع شدن امری مطلع سازد وبه او خبر دهد که این امر حتمی وغیر قابل تغییر است، مثل اخباری که درباره خروج سفیانی - لعنه الله - پیش از قیام حضرت قائم (عجّل الله فرجه) وارد شده است.
و مراد از دسته دوم آن است که خدای تعالی پیامبرش را مثلاً از امری باخبر سازد، اما برای او بیان نکند که محتوم است یا موقوف، که ظاهر این امر آن است که محتوم باشد، چون موقوف بودن آن بیان نشده، پس ممکن است در آن بداء واقع گردد، زیرا که نزد خداوند (عزّ وجلّ) بر امری متوقف است که آن را برای پیغمبر بیان ننموده، بلکه نزد خودش مخزون است واین مستلزم دروغ یا تکذیبی هم نیست.
شیخ طوسی - رحمته الله - به این وجه بین آن اخبار را جمع کرده، ومجلسی - رحمة الله - نیز در دو کتابش مرآة العقول وبحار الانوار همین نظر را نزدیک به واقع دانسته است.
می گویم: چند روایت هم بر جمع یاد شده دلالت دارد از جمله:
در الاحتجاج از امیر مؤمنان علی (علیه السلام) است که فرمود: اگر یک آیه در کتاب خدا نبود از آنچه خواهد بود وآنچه شدنی است تا روز قیامت شما را خبر می دادم، آن آیه این است: ﴿یمحوا الله ما یشاء ویثبت وعنده أم الکتاب﴾ (سوره رعد: ۳۹)؛ خداوند آنچه را خواهد اثبات کند ونزد او است اصل کتاب (لوح محفوظ(۸۱۶).☘🌿☘🌿☘🌿☘☘
🌹🍃🌹💫🔆💫قسمت1⃣0⃣1⃣
8.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔆🕋🔆ادیان ابراهیمی وآخرالزمان
👤🎥جناب حجت الاسلام دکترامیررضاطاهایی
🌐قسمت 5⃣1⃣
@Ostad_Shojae202030_2039317395.mp3
زمان:
حجم:
11.5M
#انسان_شناسی ۱۶۵
#استاد_شجاعی
#دکتر_رفیعی
چرا بعضیها تا با دین آشنا میشوند؛
بسرعت رشد میکنند و گوی سبقت را از خواص و سابقهداران میربایند و تا مقام "عند ربهم یرزقون" اوج میگیرند!
و بعضیها، از نظر علمی تا مرجعیت هم رشد میکنند ولی قدرت و نورانیتی در باطن ندارند؟
✖️ اصلیترین دارایی قلب چیست؟
✖️ چه کسانی اهل سرعت و قدرت در مسیر کسب دارایی قلب هستند؟
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c