eitaa logo
🌹 منتظران ظهور 🌹
2.9هزار دنبال‌کننده
16.6هزار عکس
10.1هزار ویدیو
310 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی کپی متن با ذکر صلوات و دعای فرج ، حلال است🙏🏻 ادمین: @Montazer_zohorr تبادل و تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/1139737620C24568efe71
مشاهده در ایتا
دانلود
🌀 بوسه‌ی مادر بر پیشانی آرمانی که به آرمانش رسید 🔺 برای تسلای دل مادری که داغ جوان رعنایی چون آرمان را دیده دعا کنید؛ جوانی که حیدری و قهرمانانه پای اعتقاداتش ایستاد و عزتمندانه شهید شد و بدون ذره‌ای ترس، تن به ذلت نداد... 🔺 آرمان با ورود به حوزه، خیلی پیشتر ثابت کرده بود دل از دنیا کنده و در خیل سربازان و فداییان امام زمان ارواحنا فداه ثبت نام کرده؛ ✅ در این فتنه هم نشان داد برای اسلام و انقلاب، دل بریدن از دنیا که هیچ؛ حتی خون قلبش را می‌دهد... 🔻 برای مادرش، برای پدرش و برای برادرش دعا کنیم... داغ جوان سخت است؛ داغ این جواهر نورانی سخت‌تر... ◼️مراسم تشییع طلبه شهید آرمان علی‌وردی: ⏱یکشنبه ۸ آبان، همزمان با نماز ظهر 🕌 مسجد امام علی علیه‌السلام شهران 📌 ان‌شاءالله حضور پرشور و حداکثری علما، اساتید، طلاب و خانواده طلاب، موجب تسلای امام زمان ارواحنا فداه، رهبری معظم و مراجع معظم تقلید است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 آنهایی که دینشان انسانیت بود، ببینید چگونه خداوند در بستر فتنه رسوایشان کرد... ➖مظلومیت استاد دانشگاه آزاد کرج در مقابل بی حرمتی عده ای داعشجو... پیشاپیش از انتشار برخی تصاویر در کلیپ عذرخواهی میکنم...
💎قیمتِ 💎 به "میثم" گفتند: به "" دشنام بده؛ نداد. به "طیب" گفتند: به "" دشنام بده؛ نداد. به "آرمان" گفتند: به "" دشنام بده؛ نداد. 💎هر سه، به جرم "ارادت"به"ولی" شدند. 💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رهبر ما آن طفل دوازده ساله ای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها‏‎ ‎‏زبان و قلم ما بزرگتر است، با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم‏‎ ‎‏نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید.‏ خداوندا! من از پیشگاه مقدس تو عذر می خواهم که کودکان و جوانان عزیز ما خود‏‎ ‎‏را فدا کنند و ما بهره کشی نماییم. صحیفه امام ج ۱۴ ص ۷۴
🌹 ابعاد شخصیتی حضرت عبدالعظیم حسنی ♦️ امام خامنه ای :شخصیّت جناب عبدالعظیم هم شخصیت علمی بوده، هم شخصیت جهادی بوده و هم ابتکاراتی داشته است. مرحوم «شیخ نجاشی» میگوید: «ایشان خطب امیرالمؤمنین را جمع آوری کرد.» با این حساب، ایشان در حدود صد و هفتاد سال قبل از تألیف نهج البلاغه، خطب امیرالمؤمنین را جمع آوری کرده است؛ این کارِ خیلی مهمّی است. هیچ بعید نیست که سیّدرضی رضوان اللَّه علیه از نوشته ی ایشان استفاده کرده باشد. ♦️ از سوی دیگر ایشان به دلیل شخصیت جهادی خود، با حال اختفاء و فرار به ری آمده است. شیخ نجاشی میگوید: «حارباً من السّلطان»؛ ایشان از دست خلیفه ی عبّاسی از عراق و حجاز گریخت و به ری آمد؛ چون ری مرکز و محل تجمّع شیعیان بود. هم در مدینه و هم در عراق، همه ی اینها مجبور نبودند از دست خلیفه بگریزند. این، مبارز بودن ایشان را نشان میدهد. مشخّص میشود ایشان اهل نشر معارف امامت بوده؛ بخصوص در دوران حضرت جواد و حضرت هادی علیهماالسّلام که ایشان حداقل راوی این دو امام است. دوران عجیبی بوده است؛ دوران اختناق شدید نسبت به ائمّه و درعین حال دوران نشاط عجیب شیعه در سراسر دنیای اسلام... معلوم میشود در آن دوران، این بزرگوار شخصیت مهم و فعّالی بوده که مورد توجّه خلیفه قرار گرفته و تحت تعقیب بوده و به ری گریخته است. ♦️بنابراین هم شخصیت جهادی است، هم شخصیت علمی است و هم محدّث است و حداقل از امام جواد و امام هادی علیهماالسّلام روایت نقل کرده است. 📚بیانات در دیدار اعضای برگزارکننده ی کنگره ی حضرت عبدالعظیم الحسنی و بیانات در صحن حرم ۱۳۸۲/٠۳/۱۲ و ۱۳۷۳/٠۸/٠۵
CQACAgQAAxkDAAFlBSBiV_vjExm9cXN40LYPd4CjxIiP1gACCAIAAm3hDwZm9yCuohTlJCME.mp3
1.01M
🎤 شهری که مردمانش مردگانشان را جلوی خانه هایشان دفن میکردند 🎤 حکایتی مستند و تکان دهنده ♦️ https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
جلسه پنجم(1).mp3
8.57M
🔊 📣 جلسه پنجم 🔹️شرح ضوابط حاکم بر عالم ملکوت 🔸️شرح داستان اول کتاب آن سوی مرگ * شفای سحر توسط امام علی علیه السلام * در عالم برزخ صوت و لفظ نداریم * در برزخ ابزار نداریم * علم الابدان در بهشت * چرایی تلقین میت به زبان عربی ؟ * زبان اهل بهشت چیست؟ * انتقال معنا در برزخ بدون ابزار * انتقال عواطف بدون ابزار محبت * با آنچه دوست داریم متحدیم * در برزخ علائق بخشی از وجود فرد است * انتقال معنا در دریافت وحی * تشبیه نور در قرآن؟! * علم امام علی علیه السلام * مومن و دیدار امام علی علیه السلام * درخواست یمنی ها از پیامبر چه بود ؟ * حُب امام علی علیه السلام در راس پرونده اعمال * تحولات شگفت انگیز جسمانی و روحانی سحر * سه اصل بندگی * فرق سالکین مجذوب و مجذوبان سالک * سه تحول ویژه برای سحر * چرا برخی خواب نمی بینند؟ * گالری سحر با تصاویر خاص ملکوتی ⏰ مدت زمان:۲۹:۴۶ https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
7.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تکان دهنده علت اینکه بدن عده ای از افراد در قبر نمی پوسد و از بین نمی رود چیست⁉️ 🌹
🌹 منتظران ظهور 🌹
روایت دلدادگی قسمت ۱۱۵🎬: شور و شوقی عجیب در روستا در گرفته بود ، بوی آتش اجاق و جلز و ولز گوشتهایی
هاشمی: روایت دلدادگی قسمت۱۱۶🎬: ننه صغری سر از سجده برداشت و ناباورانه چشمان درشت و زیبای فرنگیس را که خیره به تیرهای چوبی سقف بود نگاه کرد و ذوق زنان ، جلوتر خزید و نزدیک فرنگیس نشست با دستانش قرص صورت او را به طرف خود گردانید و همانطور که صورتش را بوسه باران می کرد گفت: الهی قربون این رخسار قشنگت بشم مادر ، چی میگی عزیز دلم؟! فرنگیس با نگاهی غریب چهره پیرزن را نگاه انداخت و گفت :من...من کجا هستم؟شما...شما...کیستید؟ اصلا من کیستم؟! ننه صغری لیوانی که تا نیمه شربت داشت را به لبان فرنگیس نزدیک کرد و گفت : منم مادر، ننه صغری نمی شناسی؟ اینجا هم خانهٔ خودمان است، تو هم دختر خودم جمیله هستی... فرنگیس که انگار گیج بود ، خیره به چهره پیرزن شد و گفت : من...من چیزی را به یاد نمی آورم...چه اتفاقی افتاده؟! ننه صغری که ذوق زده بود ، بوسه ای دیگر از گونهٔ فرنگیس که حالا در اثر گرمای اتاق ،گل انداخته بود، گرفت و گفت : حق داری مادری به یاد نیاوری...اما من خوب می دانم که دخترم هستی ،خودم از رودخانه گرفتمت ، تو از چنگ از ما بهتران گریختی ، نگاه به سر و دستت کن ، چقدر زر و زیور به پات ریختند ، حکمن می خواستند پیش خودشان ،ماندگارت کنن ، اما تو ...تو ...ما را فراموش نکردی و بالاخره خودت را به ما رساندی‌... فرنگیس که احساس دردی شدید در سرش می کرد و هر چه به مغزش فشار می آورد هیچ چیز از گذشته اش را به خاطر نداشت ، دستانش را به سمت سرش برد و گفت : درد...درد دارم‌.. ننه صغری هراسان از جا برخواست و گفت : الهی قربان این سخن گفتن شیرینت بشم ، الان میرم برات جوشونده درست می کنم و با این حرف از جا برخواست و به سمت درب رفت تا از اتاق کناری داروهای گیاهی را بیاورد و خبر به هوش آمدن دخترش را به همه بدهد و فرنگیس را در دنیایی مبهم ،تنها گذاشت... ادامه دارد‌.... 📝به قلم :ط_حسینی 🌨💦🌨💦🌨💦🌨
روایت دلدادگی قسمت ۱۱۷🎬: ننه صغری بیرون رفت و متوجه صف همسایه ها شد که هر کدام قابلمه و دبه به دست در انتظار گرفتن سهمشان از آبگوشت نذری بودند. ننه صغری که دوست داشت اول درد دختر نو رسیده اش را درمان کند ، نگاهی به جمع انداخت و بدون اینکه حرفی بزند به سمت انباری کنار اتاق رفت ، فانوس کنار درب را برداشت و وارد اتاق تاریک شد و یک راست به سمت مفرشو دوایی اش رفت ، مفرشو را برداشت و وسط اتاق نشست و بند آن را کشید ، درب مفرشو باز شد و کیسه های کوچکی که هر کدام دارویی در آن بود به بیرون ریختند. ننه صغری یکی یکی آنها را نگاه کرد و گاهی یکی را می بویید و بالاخره دو کیسه را انتخاب کرد و با گفتن یک یاعلی از جا برخواست. بیرون آمد و درب را بست ،هیچ‌کس حواسش پی او نبود ، انگار اهالی روستا موضوعی مهم تر پیدا کرده بودند که حواسشان را پی آن معطوف نمایند و‌چه موضوعی بهتر از نذری خوشمزه... ننه صغری وارد اتاق شد، کتری سیاه و پر از آب را از روی اجاقی که با هیزم روشن بود بر داشت ، مقداری از داروها را داخل کتری ریخت و دوباره روی اجاق گذاشت. فرنگیس که بی صدا ، حرکات ننه صغری را می پایید ،با خود گفت : براستی تو کیستی؟ من کی هستم؟ اینجا چه می کنم؟ ننه صغری که متوجه نگاه خیره فرنگیس شد، کاسه ی سفالی روی طاقچهٔ دود زدهٔ اتاق را برداشت و همانطور که به فرنگیس لبخند میزد گفت : بزار از آبگوشت نذری برات بیارم یه کم بخوری و جون بگیری و با زدن این حرف درب را باز کرد و با صدای بلند گفت : هااای عبدالله هااای...بیا یه کاسه آبگوشت بیار ، دخترکم به هوش آمده... ادامه دارد... 📝به قلم :ط_حسینی 💦🌨💦🌨💦🌨💦🌨