23.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ویژه_برنامه_ریسمان
✅ آموزش کاربردی امر به معروف و نهی از منکر
📌 قسمت سوم : شرایط وجوب امر به معروف و نهی از منکر
🎤 استاد علی تقوی
🔹️تولید شده در واحد رسانه قرارگاه فرهنگی اجتماعی نوزده دی استان قم
#یادگیری_واجبات_دینی_خود_واجب_است
#بی_تفاوت_نباشیم
✨﷽✨
#بصیرت_جوان
✍روایتی است از حضرت امام صادق(ع) که می فرماید: روزی گذر سلمان در کوفه به بازار آهنگرها افتاد. یک مرتبه دید جوانی بیهوش شده و مردم اطراف او را گرفته اند. سلمان که از آن نزدیکی عبور می کرد، یکی از آن افراد دوید و به او گفت یا اباعبدالله این جوان مریض و بیهوش است بیا یک دعایی بالای سر او بخوان که بهوش بیاید. حضرت سلمان وقتی نزدیک شد و به بالین جوان رسید او چشم باز کرد.
تا سلمان را دید سر خود را بلند کرد و گفت یا اباعبدالله اینطور نیست که مردم گمان می کنند من بیمار هستم. وقتی گذر من به بازار آهنگرها افتاد و دیدم که با چکش های آهنی به میله های سرخ می کوبیدند، یاد این آیه افتادم: نگهبانان جهنم با چکش های آهنین بر دوزخیان می زنند. در این حالت دیگر نفهمیدم و از هوش رفتم. سلمان دید این فرد با معرفت است با او دوست شد. بعد از یک مدتی این جوان مریض شد، سلمان به عیادت او رفت و دید که موقع مرگ او است. سلمان به حضرت عزرائیل(ع) خطاب کرد که یا ملک الموت این جوان برادر و دوست من است، لطفاً مراعات او را بکن.
💥حضرت عزرائیل فرمود: یا اباعبدالله من مراعات این جوان و تمام مومنین را خواهم کرد و با آنها دوست هستم.
📚برگرفته از سخنان استاد عالی
اللهم عجل لولیک الفرج 🤲🏻
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
💙🌿
شیعه حواسش باشد...
گناه او را به پای #امامش حساب میکنند ،
هر وقت هم که گناه کردی ،
باز هم نمازت را به عشق #حجتبنالحسن (عج) بخوان ،
باز هم خودت را در سیاهی لشکر او جا بزن ،
باز هم هر روز به او سلام بده ،
باز هم در خانه اورا رها نکن ،
باز هم بدان که او دری است که خداوند به روی ما گشوده ؛
رحمت واسطه ای است که خدا برای ما آفریده...
پناه گاهی هست که خدا برای ما قرار داده...
و بشری است مثل ما ، خدا فرستاده که رابطه ی ما با خدا باشد...
که ذکر لبش دعا برای ماست...
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
#تشرف_علما
#آیت_الله_محمد_تقی_بافقی
(قسمت دوم)
💠سه بار ملاقات با امام زمان علیه السلام در یک سفر💠
🔹صبح که طالع شد و نماز صبح را با آن حضرت خواندم، آقا فرمودند : هوا روشن شد برویم.
🔹من گفتم: اجازه بفرمایید من در خدمتتان همیشه باشم و با شما بیایم.
🔹حضرت فرمود: تو نمی توانی با من بیایی.
🔹گفتم: پس بعد از این کجا خدمتتان برسم؟
🔹حضرت فرمود : در این سفر دو بار تو را خواهم دید و من نزد تو می آیم. بار اول قم خواهد بود و مرتبه دوم نزدیک سبزوار تو را ملاقات می کنم. ناگهان آن حضرت از نظرم غایب شد.
🔹من به شوق دیدار آن حضرت، تا قم سر از پا نشناخته و به راه ادامه دادم، تا آن که پس از چند روز وارد قم شدم و سه روز برای زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها و وعده ی تشرف به محضر آن حضرت در قم ماندم ولی خدمت آن حضرت نرسیدم.
🔹از قم حرکت کردم و فوق العاده از این بی توفیقی و کم سعادتی متاثّر بودم تا آنکه پس از یک ماه به نزدیک شهر سبزوار رسیدم.
🔹همین که شهر سبزوار از دور معلوم شد با خودم گفتم :چرا خلف وعده شد ؟! من که در قم آن حضرت را ندیدم، این هم شهر سبزوار بازهم خدمتش نرسیدم.
🔹 در همین فکرها بودم که صدای پای اسبی شنیدم ، برگشتم دیدم حضرت ولی عصر ارواحنا فداه سوار بر اسبی هستند و به طرف من تشریف می آورند و به مجرّد آن که به ایشان چشمم افتاد، ایستادند و به من سلام کردند و من به ایشان عرض ارادت و ادب نمودم.
🔹 گفتم: آقا جان! وعده فرموده بودید که در قم هم خدمتتان برسم ولی موفق نشدم ؟!
🔹حضرت فرمود : محمدتقی! ما در فلان ساعت و فلان شب نزد تو آمدیم ، تو از حرم عمه ام حضرت معصومه سلام الله علیها بیرون آمده بودی، زنی از اهل تهران از تو مسئله می پرسید، تو سرت را پایین انداخته بودی و جواب او را میدادی، من در کنارت ایستاده بودم و تو به من توجه نکردی ،من رفتم.
💠 کتاب گنجینه دانشمندان💠
وَ اِنَّکَ لا تُخلِفُ المِیعاد
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c