💐📚💐ثانیه های مهدوی🌺🌺🍃🍃
🖋📋مطالب ناب جهت بصیرت افزایی
👤🎙جناب حجت الاسلام شجاعی
🔹💠🔹🔹💠🔹
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
امام زمان 051.mp3
1.33M
👈دیگه وقتشه رهاکنیم
بازیهای کودکانه رو
من و توئی هایِ خودخواهانه رو!
وآنچه که جمعِ مونو می پاشونه!
⭕️یه دست صدا نداره!
بایدهمدل شیم
تا به لحظه ظهور برسیم
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
خانواده آسمانی 44.mp3
12.6M
#خانواده_آسمانی ۴۴
#استاد_شجاعی 🎤
#استاد_مصباح_یزدی
💢 انسانهای دیندار دو دسته اند؛ ↓
⚡️ که یکی راه رسیدن به قرب خداوند را سریعتر طی میکند
و دیگری دیرتر!
※ تفاوت این دو نوع #دینداری در چیست؟
※ کدام یک سریعتر به مقصد میرسد و چرا؟
#هدف_خلقت
#عشق_حقیقی #شبهات_اعتقادی
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 #سلامبرمهدی (علیهالسلام)
روزِ من... با نام تو شروع میشود.
مولای من …❣
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مُذِلَّ الْكافِرِينَ الْمُتَكَبِّرِينَ الظَّالِمِينَ؛
سلام بر تو ای خوارکننده کافران گردنکش و ستمکار
#عهد_ما
#امام_زمان
#تا_همیشه_سلام
https://eitaa.com/joinchat/3978952937C0dd5be9a4c
شرح دعای ندبه 01.mp3
8.33M
#شرح_دعای_ندبه ۱
✨ دعای ندبه با حمد الهی، بر تمام مصیبتهایی که اهل بیت علیهمالسلام متحمل شدند؛ شروع میشود!!
این سیر عجیب، حتماً پیام بسیار مهمی را برای ما مخابره میکند!
این حمد، به چه چیزی اشاره دارد؟
#استاد_شجاعی 🎤
🔹💠🔹🔹💠🔹
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
خانواده آسمانی 44.mp3
12.6M
#خانواده_آسمانی ۴۴
#استاد_شجاعی 🎤
#استاد_مصباح_یزدی
💢 انسانهای دیندار دو دسته اند؛ ↓
⚡️ که یکی راه رسیدن به قرب خداوند را سریعتر طی میکند
و دیگری دیرتر!
※ تفاوت این دو نوع #دینداری در چیست؟
※ کدام یک سریعتر به مقصد میرسد و چرا؟
#هدف_خلقت
#عشق_حقیقی #شبهات_اعتقادی
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
انسان شناسی ۲۲٠.mp3
11.74M
#انسان_شناسی ۲۲۰
#استاد_شجاعی
#استاد_حیدری_کاشانی
⚜در یافتنِ أفضل الأعمال (بهترین عمل رساننده برای من) ، مهمترین فرمول برای انتخاب صحیح، و یا اجتناب صحیح چیست؟
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ اگر ما ثواب اعمالمان را به امام زمان (عج) هدیه کنیم، یک رشتهی محبت ایجاد کرده ایم و امام زمان (عج)، آن هدیه را با هدیه بهتر جبران خواهند کرد.
🎤 آیت الله ناصری (ره)
🏷 #امام_زمان (عج)
#توسل #آیت_الله_ناصری (ره)
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
بسم الله الرحمن الرحیم
#با_من_بمان_1
#نویسنده_محمد313
نوای زیبای نوحه حاج محمود کریمی در اطراف ایستگاه صلواتی پیچیده بود
شال سبزش را دور گردنش انداخت
سینی چایی را برداشت و روی میز گذاشت
با خالی شدن سینی لبخندی زد و گفت:محسن،سینی بعدی!
محسن شیر سماور را باز کرد و گفت: سید جان از کارتن بستهی قند رو میاری.
کارتن را باز کرد و بستهی قند را که نسبتا سنگین بود روی میز گذاشت.
در حالی که قندان ها را پر میکرد رو به او گفت: کمیل جان... چه خبری از پسرخالهات ؟
-فعلا که سربه راهتر شده.
-خداروشکر، آخرین سینیه.
سینی را از دست محسن گرفت و گفت: امشب خودم جارو میزنم اینجارو.
***
موتور را مقابل ساختمان یک طبقه ای متوقف کرد و پیاده شد.
با دیدن در حیاط که باز بود از فرصت استفاده کرد و موتورش را داخل برد.
در حیاط را بست، مادرش روی دالان ایستاد و گفت: ماشینت کو؟
-منصور ازم قرض گرفت و جاش موتورشو داد بهم.
مادرش با حرص از پله ها پایین آمد: بیین کمیل درست دستمون به دهنمون میرسه ولی منصور که رانندگیش افتضاحه...
من نمیدونم این پسرخالت چی داره که اینقدر هواشو داری.. نه به اون که صبح تا شب تو خیابونا وله نه به تو.
کمیل تکانی به لباس هایش داد و گفت: پشت سرش بد نگو...
میخواست نامزدشو ببره بیرون
من دارم سعی میکنم سر به راهش کنم،
اگه ماشینمو بهش نمیدادم از دستم دلخور میشد و به حرفام گوش نمیداد.
-اخه اون دوتا که بهم محرم نیستن هنوز!
-گفت مادر دختره هم هست.
-از کجا میدونی راست گفته.
-اگه بخوام تغییرش بدم باید بهش اعتماد داشته باشم.
سعی داره عوض بشه... بعد محرم که عقد کنه خیلی بهتر از حالا میشه.. زن که بگیره ایمانش قوی میشه.
-تو که لالایی بلدی چرا خوابت نمیبره.. خودت چرا زن نمیگیری؟
کمیل با خنده گفت:هرکی یه راهی داره دیگه.
در همین حین گوشی اش زنگ خورد
با دیدن اسم منصور نگاهی به مادرش انداخت
نمیخواست حساسیت اورا زیادتر کند
رو به مادرش گفت: تو برو داخل سرده منم میام.
مادرش که حدس زده بود کمیل قصد دارد بدون حضور او با تلفنش حرف بزند
گفت:زود بیا شام یخ کرد.
با رفتنش کمیل تلفن را جواب داد:
-سلام
صدای سراسیمه مردی داخل گوشی پیچید: آقا کمیل؟
مشکوکانه گفت:بله خودم هستم؟
-حال پسرخالتون بد شده.
-الان کجاست؟چیشده؟
-آدرسو واست میفرستم بیا ببرش...
خودش گفت به کمیل زنگ بزنین.
کمیل زیر لب گفت: یا حضرت عباس... باز چه گندی زدی منصور؟
مقابل ساختمان بلند و شیکی توقف کرد
زنگ در را فشرد. زن جوانی گفت: کیه؟
-دنبال منصور اومدم.گفتن حالش بد شده.
-بیا بالا...
#ادامه_دارد...
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
#ادامه_قسمت_اول
#نویسنده_محمد313
سر به زیر رفت داخل
با شنیدن صدای جیغ و موسیقی بلندی که از داخل میآمد استغفراللهی گفت و در زد.
دختر جوانی در را باز کرد
با دیدن کمیل پقی زیر خنده زد و گفت: نکنه ماموری چیزی هستی؟
واقعا منصور از اینجور دوستا هم داره؟
کمیل اخمی کرد و گفت:منصور کجاست؟
-بیا تو برادر.
طبقه ی بالا دراز به دراز افتاده
از بس که کوفت کرده
بهش گفتما!
زیاد بخوری وضع همینه
ولی گوش نداد.
کمیل با همان اخمش گفت: باید ببرمش بیمارستان.
با کنار رفتن دختر رفت داخل
سرش را پایین انداخت و سعی کرد نگاهش به مهمانانی مشغول رقص و پایکوبی بودند، نیفتد.
اینان هیچ رنگ وبویی از دین نبردند که ماه محرم مهمانی بزن و برقص گرفتهاند؟!
سراسیمه بالای سر منصور که رو مبل افتاده بود نشست.
با دلخوری گفت: تو بمن قول داده بودی منصور...
منصور با بیجانی گفت: بخدا نمیخواستم بیام کمیل...
شیطون گولم زد.
کمیل عصبی گفت: تو گفتی میخوام تغییر کنم،
گفتی میخام عوض شم
دوباره از اینجور مهمونیهای کوفتی سر در آوردی؟!
دیگه کمیل بی کمیل
اومده بودم بزنم تو گوشت مثل برادر بزرگترت ولی لیاقت همینم نداری
حداقل حرمت امام حسین رو نگه میداشتی.
خواست برود که منصور گوشه ی پالتویش را گرفت و گفت: به همون امام حسینی که دوسش داری قسمت میدم
تنهام نزار
به قرآن میخوام عوض شم
نمیدونم چیشد اومدم اینجا
پشیمونم کمیل
حالم اصلا خوب نیست
زنگ زدم که تو بیای منو از اینجا ببری
چهره ی تو اینقدر پاک و معصومه که منو یاد پدرم میندازه
پدری که منو چندساله از خونش انداخته بیرون و آقم کرده
کمیل با ترحم و دلسوزی سمتش برگشت
زیر بغل منصور را گرفت و گفت: خیلی خوب پاشو برسونمت بیمارستان
از این مهمونی کذایی باید زودتر بریم.
دوست منصور سمت کمیل آمد و گفت:حالش خیلی بده
میگفت تا کمیل نیاد منو نبره من نمیرم بیمارستان.
کت و کیفش طبقه ی بالا تو اتاق پشتی
من کمکش میکنم سوار ماشین شه... شما اونارو بیارید.
کمیل سرش را تکان داد و با عجله سمت طبقه ی بالا رفت
گوشهایش فقط صدای کمک های منصور را میشنیدند
چشم هایش قیافه ی درمانده منصور را فقط میدیدند.
درست است که او زیر قولش زده ولی کمیل را به امام حسین جد بزرگوارش قسم داده و کمک خواسته
داخل اتاقی که دوست منصور گفته بود رفت و دنبال کت منصور گشت
با دیدن کت و کیفی ک روی صندلی گوشه ی اتاق افتاده بود سمتش دوید و و آن را برداشت
خواست از اتاق بیرون برود که متوجه شد در قفل شده...
#ادامه_دارد....
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
#با_من_بمان_2
#نویسنده_محمد313
متعجب دستگیرهی در را بالا پایین کرد و به در کوبید: درو باز کنید
باید منصورو ببرمش بیمارستان.
صدای خندهی منصور را که شنید شوکه شد زیر لب گفت: منصور!
-عجب فیلمی بازی کردی منصور
اشکم داشت در میومد
صدای خندهی دوستانش را که از پشت در شنید با مشت و لگد به در کوبید و گفت: چی تو سرته منصور... من میخواستم کمکت کنم. این درو باز کن
منصور !
جوابی نشنید
ناامید به در تکیه داد و روی زمین نشست
باورش نمیشد از منصور رو دست خورده
چه نقشهای برای او داشت که اینطور به وسط این مهمانی کشانده و داخل این اتاق زندانیاش کرده است.
چشمانش را روی هم گذاشت تا تمرکز کند که با شنیدن صدای جیغ کسی از جا پرید.
با دیدن دختری که گوشهی اتاق کز کرده و جیغ میزد به در چسبید و گفت: تو ... تو کی هستی؟
دختر با ترس گفت: شما کی هستید؟
چی از جون من میخواید؟
چرا منو آوردید اینجا؟
-من شما رو نمیشناسم خانوم...
خودمم اینجا گیر افتادم.
دختر جوان به گوشه ی دیوار تکیه داد و گفت:ا گه نزدیکم بیای خودمو میکشم
کمیل دست هایش را بالا برد و گفت:چه خبرته خانوم...
من بمیرمم نزدیک شما نمیام.
هق هق کنان گفت:اینجا کجاس؟
منو چرا آوردین اینجا؟
!
کمیل کلافه سرش را میان دستانش گرفت و گفت: خودت کمکم کن یا صاحب الزمان
مدتی گذشت که با شنیدن صدای جیغ و داد بقیه، گوشهایش را تیز کرد: مامورا اومدن...
مامورا اومدن فرار کنید.
دستگیرهی در را دوباره بالا پایین داد و با خوشحالی گفت: درو باز کنید...
من اینجا زندانی شدم
درو باز کنید.
با شنیدن صدای چرخیدن کلید در اتاق روزنههای امید در دلش روشن شد
خواست در را باز کند که
با شنیدن صدای جیغ دختر جوان سمت عقب برگشت که دید بیحال روی زمین افتاد.
کنارش نشست و صدایش زد: خانوم...خانوم
چیشد؟
بریده بریده گفت:
نمیتونم
نفس...
نفس بکشم.
کمیل نگران و آشفته به اطرافش نگاه کرد که در همین حین در اتاق به شدت با لگد باز شد و چند سرباز آمدند داخل و گفتند: دونفرم اینجان جناب سروان.
کمیل شوکه شده لبانش بهم قفل شد.
ادامه دارد...
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
#بسم_الله
#یه_حبه_نور
نگارش رفتار
📝هر کاری چه خوب و چه بد اگه ازکسی سر بزنه... هر رفتاری؛ حتی یه نگاه تحقیر آمیز به دوست، همسایه و... در نامهی عملش نوشته میشه... عمل محو نمیشه... ریز و درشت... خوب یا بد ثبت میشه.
⚖ثبت اعمال برای متقین مایهی دلگرمی و برای مجرمین دلهرهآور... محاکمه بر اساس مدارک مکتوب صورت میگیره؛ مثل یه دوربین مدار بسته...
💎«وَ كُلُّ شَيْءٍ فَعَلُوهُ فِي الزُّبُرِ»؛ «و هركارى را انجام دادند در نامههاى اعمالشان ثبت است.»۱
🌺امام صادق علیه السلام:«وَ کُلُّ شَیْءٍ فَعَلُوهُ فِی الزُّبُرِ أَیْ مَکْتُوبٌ فِی الْکُتُب. و کُل شَیْءٍ فَعَلوهُ فِی الزُّبُرِ یعنی در کتابها نوشته شده است.»۲
📖۱.سوره قمر، آیه ۵۲
📚۲.تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۵، ص۳۷۶ بحارالأنوار، ج ۹، ص۲۴۱/ البرهان
#تلنگر
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c