┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
✨امام صادق علیهالسلام فرمودند:
خواب، آرام بخش جسم است، سخن گفتن آسايش روح است و سكوت، سبب راحتى عقل است✨
@montazeran_313im
#به_یاد_شهدا
#شهید_حسین_مشتاقی
دلم برایتان میسوزد که میخواهید غم از دست دادن جوان را تحمل کنید. درکتان میکنم ولی دوست دارم در جواب مردم بگویید که...
@montazeran_313im
تَعالَوا نَدعُ أَبناءَنا وَأَبناءَكُم وَنِساءَنا وَنِساءَكُم وَأَنفُسَنا وَأَنفُسَكُم ثُمَّ نَبتَهِل ... آل عمران / ۶۱
✍ اینکه خدا بگوید؛ محمّد (ص) کاملترین جلوه از مهربانیِ اوست ...
و اینکه محمّد با همان مهربانی، بگوید؛ علی (ع)، تمام جانِ من است... اما او را با به وادیِ "ثمّ نَبْتَهِل " دعوت کند؛
مُهری تمام و کمال میشود؛ پایِ حقانیت غدیر!
محّمد (ص)، دستِ کسی را بالا میبرد و میگوید؛ او تمام من است؛
که روزی در میدان مباهله، او را برای تعبیرِ "انفسنا" با خود همراه کرده بود.
مباهله را اگر دنیا میفهمید؛
فهمیدن #غدیر ، کار مشکلی نبود 💫.
※ ویژه روز #مباهله
@montazeran_313im
34.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧چه فراقي
🎤 #محمدحسین_پویانفر
📍 سوگواره عزیزم حسین محرم ۱۴۴۲
@montazeran_313im
زیارتعاشورابانوایحاجقاسم❤️.mp3
8.5M
قوت قلب💚🌿'
زیاࢪتـ عاشورا با نوای حاج قاسم😍
📽سکانسـ اول:
-حسين ؟
+ اوهوم! 🙂
-امير علي ؟
+ آرہ! ☺️
-سبحان ؟
+ اممم...آرہ!
-هادي چي ؟ هادي؟
+ اينم قشنگہ!😊
-چيزہ... ببين اينم علامت زدما ،
محمد امين؟
+ اينم خوبہ! 😌
زن كتاب را مي اندازد.😐
-اي بابا!...
من كہ نميگم در مورد قشنگيشون نظر بدي!😐
بگو كدوم بهترہ!
يكيشو انتخاب كن ديگہ!!😖
مرد ميخندد و با شيطنت نگاہ ميكند:😅😊
+اسم حالا مهم نيست...(مكث )..
مهم اينہ كہ قيافش بہ من ميرہ!😎
-چي ؟!! چي گفتي؟!
صبر كن بيينم چي گفتي؟😒
+كپي من ميشہ! ... حالا ببين!!😝😅
زن كہ سعي ميكند قيافہ ي جدي خودش را حفظ كردہ و زير خندہ نزند،
كتاب را سمت ديگر مبل سر ميدهد و رويش را بہ حالت قهر برميگرداند! ☹️😒
مرد با مهرباني مي خندد ..☺️
-حالا مي بينيم ديگہ كي ميبَرہ! 😇😍
📽سكانسـ دوم :
زن آهستہ كنار تابوت زانو ميزند. 😔
نوزاد را روي سينہ ي بابا مي گزارد.
-تو بُردي......راستي ...
حسين ؟ امير علي ؟ سبحان ؟هادي؟ محمد امين؟ ...نگفتي اسمشو چي بزارم.....؟!😭
#همسر_شهید
#شهید_سجاد_طاهرنیا
#فرزند_شهید
#چقدر_سخته_دل_کندن 😭💔
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به جمع ما بپیوندید✌🏻✨
@montazeran_313im
پسری از دختری شماره خواست.😶
دختر گفت چرا نه🍁؟بفرمایید این شماره من: 17_ 32 .
پسر شگفت زده شد😳 و گفت: این چه نوع شماره ایست؟🤔
دختر پاسخ داد : قرآن سوره17 آیه 32. خداوند می فرماید:👇
(وَلَا تَقْرَبُوا الزِّنَا ) به زنا نزدیک نشوید/!/
🍃دیدی تا یه جوک باحال میبینی درجا کپی میکنی وبعدش پخش میکنی !!!
حالاببینم سوره ای ازقرآن که معادل یک سوم قرآن هست راچکارش میکنی..
﷽
﴿.قُل.هُوَ.اللَّهُ.أَحَدٌ.۞.اللَّهُ.الصَّمَدُ.۞.لَمْ.يَلِدْ.وَلَمْ.يُولَدْ.۞.وَلَمْ.يَكُن.لَّهُ.كُفُوًا.أَحَد.﴾.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به جمع ما بپیوندید✌🏻✨
@montazeran_313im
- شغلتچیہ.. ؟
+ بسیجی - امنیتی.. !
- یعنی چیکار میکنی ؟
+ روزای عادی فحش میخوریم ؛
روزای شلوغ گلولہ ..:)
آی دونه دونه دونه🍃نون و پنیر و پونه
قصه بگم براتون؟🍃قصه ای عاشقونه؟
یه وقت نگین دروغه🍃یه وقت نگین که وهمه
اون که قبول نداره🍃نمی تونه بفهمه
بریم به اون فصلی که🍃اوج گرمی ساله
ماجرای قصه مون🍃داخل یک کاناله
کانالی که تو این دشت🌸مثل قلب زمینه
دور و بر این کانال🌸پر از میدون مینه
یک کانال که تو این دشت🌸مثل قلب زمینه
دور و بر این کانال🌸ببین چه دلنشینه
اون یکی پا نداره😔روی زمین افتاده
اون یکی رو ببینین😔چقدر قشنگ جون داده
رنگ و روی اون یکی🍂از تشنگی پریده
همون که روی پاهاش🌷سر دو تا شهیده
اونجا که نوزده نفر💐کنار هم خوابیدن
ببین چقدر قشنگن💐تمامشون شهیدن
یکی ازش خون میره🌺ببین چقدر آرومه
فکر می کنم که دیگه🌺کار اونم تمومه
مجتبی پا نداره🌱سر علی شکسته
مجید دمر افتاده🌱کریم به خون نشسته
گلوله و گلوله💥انفجار و انفجار
پاره های بچه ها💥قاب شده روی دیوار
هر جا رو که می بینی🌷دلاوری افتاده
هرجا جگر گوشه🌷یه مادری افتاده
حالا تو بهت این دشت☘️میون فوج دشمن
از اون همه دلاور☘️فقط رضا بود و من
آی قصه قصه قصه🍃اتل متل توتوله
خمپاره و آر پی جی😢نارنجک و گلوله
صورت مهدی رفته😭مصطفی سر نداره
رضا نعره می کشه☄️خیز برو ، خمپاره
این جمله توی گوشم👂مونده واسه همیشه
التماس رضا رو✨فراموشم نمیشه
الو الو کربلا📞پس نخودا چی شدن؟
یاور دو به گوشم🤦♂️بچه ها قیچی شدن
کربلا ، کبوترا🕊از تو قفس پریدن
ما آذوقه نداریم🌪مهمونامون رسیدن
کربلا جون به گوشی؟📞جواب بده برادر
بی سیم اینطور جواب داد:📞‹‹ الو به گوشی یاور؟
چیزی نداریم که تا💥سر سفره بذاریم
یاور دو به گوشی؟😞دیگه غذا نداریم››
رضا منو نیگا کرد🌷صورتشو تکون داد
بغضی کردشو بی سیم🤦♂️از توی دستش افتاد
عجب کربلائیه😔نشون به اون نشونه
عطش نعره می کشه🚰پنج روزه تشنه مونه !
پنج روزه که میجنگیم👤کشته می شیم،می میریم
بی سیم میگه:‹‹عقبگرد››😢ولی عقب نمی ریم
رضا تشنه و زخمی🌷به زیر نور آفتاب
من از پی گلوله🚰دنبال یک قطره آب
هیچی پیدا نکردم😔خسته شدم نشستم
برای چند لحظه ای😞هر دو چشامو بستم
دیدم که توی باغی💐شهیدامون نشستن
می خندن و می خونن💐درهای باغ رو بستن
چه باغ با صفایی🎋درختها از جنس نور
نهرهایی از عسل🏯کاخ هایی از بلور
عجب باغ بزرگی🌳چه باغ رنگارنگی
پر از صفا ، پر از عشق🎍عجب باغ قشنگی
بالهای ملائک💫روی دست بچه ها
جامهایی از شراب🍷توی دست بچه ها
من و رضا از بیرون🌸توی باغ رو می دیدیم
صدای بچه ها رو🎶اینجوری می شنیدیم:
آهای آهای بچه ها😍اینجا عجب حالیه
بچه ها هستن ولی💎جای شما خالیه
صدا پیچید تو عالم🔊صدا رو می شنیدم
یهو با یک صدایی😴از توی خواب پریدم
رضا نعره می کشید🍃آهای آهای بسیجی
تانک ها دارن می رسن🏃♂️بدو بدو آر پی جی
تانک بعثی خودش رو🚨پشت کانال رسونده
نعره کشیدم رضا!🗣گلوله ای نمونده
رضا سرش رو با بغض😢روی سجده میذاره
خشابی تو دستاشه✋دستو بالا میاره!
دستو میاره بالا✋انگار داره جون میده
می زنه زیر گریه😭خشابو نشون میده
میگه ببین خدایا🤲روحیه ها عالیه !
ولی چکار باید کرد ؟💔خشابمون خالیه
صداش یهو بند میاد🌷توی دست یک شهید
عینهو یک معجزه🍃یه گولٌه آر پی جی دید
رو بسوی اون شهید😊خندید و سر تکون داد
یواشی گفت مرتضی✨گلوله رو نشون داد
حرف اونو گرفتم👀نگاهشو فهمیدم
جون تازه گرفتم🏃♂️سوی شهید دویدم
و ناگهان صدایی🍃صدای سرد سوتی
و ناگهان خمپاره☄️و ناگهان سکوتی
رضا یهو نعره زد🍂بی شرفا اومدن
ماسکو بذار مرتضی😷که شیمیایی زدن
سینه م پر از آتیش شد😞چشمامو هم گذاشتم
اومد یه شیمیایی😓ماسک ، ولی نداشتم
لبخند زدم و گفتم🙂ماسک نداریم رضا
نعره کشید حرف نزن🤭نفس نکش مرتضی
چفیه تو آب بزن🗣حمله شیمیاییه
گفتم داری جوک میگی💧قمقمه ها خالیه
رضا پرید ماسکشو😷گذاشت رو صورت من
نعره کشیدم رضا🗣ماسکتو خودت بزن
خندید و گفت مرتضی😊برادرم بی خیال
من رو گذاشتش و رفت🏃♂️رفتش بالای کانال
نفهمیدم چه چیزی❤️قلب اونو می آزرد
نفهمیدم واسه چی👕پیرهنشو درآورد
رضا نعره می کشید🗣بی شرفا ، با شمام
کانال هنوز مال ماست💪بیاین ،بیاین ، من اینجام
دوشکاچی از روی تانک💣اونو هدف گرفتش
کار رضا تموم بود🤦♂️نعره کشید و گفتش
بیاین بیاین من اینجام💪گردان هنوز روی پاست
بیاین بیاین ببینین💪کانال هنوز مال ماست
گلوله های دوشکا☄️هزار هزار ده هزار
رضا دوید سوی تانک💥و ناگهان انفجار ...
فضای توی کانال🔥ز دود و گاز پر شد
هیچی دیگه ندیدم😣نفهمیدم چطور شد
خلاصه توی کانال😔اون روز عجب حالی بود
آهای غنیمت خورا👹جاتون عجب خالی بود
قصه فرود نداره🍃فراز قصه اینه
گلوله آر پی جی🤦♂️هنوز روی زمینه
هر کی می خواد خدافظ👋هر کی می خواد بمونه
باید تموم عالم🗣این حرفها رو بدونه
بایداینو بدونه🌸گردان هنوز روی پاست
هنوزم که هنوزه 🇮🇷قلب زمین مال ماست
🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸
گفت : راستی جبهه چطور بود؟!
گفتم : تا منظورت چه باشد؟ 🙃
گفت : مثل حالا رقابت بود؟! 🤔
گفتم : آری 😉
گفت : در چی؟! 😳
گفتم : در خواندن نماز شب 😊
گفت : حسادت هم بود؟! 😳
گفتم : آری ☺️
گفت : در چی؟! 😮
گفتم : در توفیق شهادت 😇
گفت : جِرزنی هم بود؟! 😳
گفتم : آری 🙂
گفت : برا چی؟! 😳
گفتم : برای شرکت در عملیات 😭
گفت : بخور بخور بود؟! 😏
گفتم : آری ☺️
گفت : چی میخوردید؟! 😳
گفتم : تیر و ترکش 💥💥
گفت : پنهان کاری بود؟! 😳
گفتم : آری 🤫
گفت : در چی؟!!😳
گفتم : نصف شب واکس زدن کفش
بچه ها 👞👞
گفت : دعوا سر پست هم بود؟!
گفتم : آری 😊
گفت : چه پستی؟! 🤔
گفتم : پست نگهبانی سنگر کمین 💂♂️
گفت : آوازم می خوندید؟! 🎙
گفتم : آری 😊
گفت : چه آوازی؟! 😳
گفتم :شبهای جمعه دعای کمیل 😟
گفت : اهل دود و دم هم بودید؟! 🌫
گفتم : آری 😒
گفت : صنعتی یا سنتی؟! 😳
گفتم : صنعتی ، خردل ، تاول زا ، اعصاب☠️💀☠️
گفت : استخر هم می رفتید؟! 💦💧💦
گفتم : آری 🙂
گفت : کجا؟! 😲
گفتم : اروند، کانال ماهی ، مجنون .🌊
گفت : سونا خشک هم داشتید؟! 😳
گفتم : آری 😕
گفت : کجا؟! 😲
گفتم :تابستون سنگرهای کمین ،شلمچه، فکه ، طلائیه،....
گفت : ببخشید زیر ابرو هم بر میداشتید؟! 🙄
گفتم : آری 😊
گفت : کی براتون بر میداشت؟! 😳
گفتم : تک تیرانداز دشمن با تیر قناصه 😪
گفت : پس بفرمائید رژ لبم میزدید؟! 😜
گفتم : آری 😊
خندید و گفت : با چی؟! 😁
گفتم : هنگام بوسه بر پیشونی خونین دوستان شهیدمان😭😔😪
سکوت کرد وچیزی نگفت😞
#همیشگی_قدیم 😔
#مطالب_ارزشی✨
#فوروارد_مجازه🌱