eitaa logo
[ رفیقِ شهیدم ] .
1.4هزار دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
4.2هزار ویدیو
270 فایل
بسم الله وقفِ حضرتِ مهدی باافتخآر ساندیسخورِانقلاب . من ؟ یه تکواندو کار و بسیجی رفیقِ شهیدم ؟ابراهیم هادی من به امیدِ اینکه این پرچمُ🇮🇷 بکشن رو تابوتم زندگی میکنم شهید نشی،میمیری . کپۍ ؟ حلالت رفیق . تا‌خون‌تو‌رگامه،‌این‌پرچم🇮🇷🇵🇸باهامه: )
مشاهده در ایتا
دانلود
| | ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾   @zdchukgeruiuiov  ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
161114_001.mp3
3.68M
❗️شمر هم حافظ قرآن بود... ⁉️ جواب این شبهه تکراری رو از زبان استاد مهندسی بشنوید⏫⏫ •🌸𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾   @zdchukgeruiuiov  ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
🌹امام علی علیه‌السلام: ای مردم در راه راست، از کمی روندگان نهراسید، زیرا اکثریّت مردم بر گرد سفره ای جمع شدند که سیری آن کوتاه، و گرسنگی آن طولانی است. 📗نهج‌البلاغه، خطبه۲۰۱ 『•🌸𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾   @zdchukgeruiuiov  ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
پُࢪسٻد: حَدِّ ٺَوَڪُّل چٻسٺ؟!☺️♥️ حَضࢪَٺِ ࢪضآ{عَلَيه‌ِالسَّلآم} فَࢪمودَند: اٻن‌ڪہ بآ وُجودِ خُدآ اَز ھٻچ‌ڪَس نَٺَࢪسے..!ッ🦋🕊 『•🌸𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾   @zdchukgeruiuiov  ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
امـام سـجاد عـلیه السـلام☺️❤️: بـار خـدایـا!🌸 هر آنچه راکه به سبب اصلاحم در دنیا و آخرتم میشود،به من عطا فرما! چه آنهایی راکه یاد کردم و یا فراموش نمودم . . . 🌿👏🏻 📚 صحیفه سجادیه ،ص ۱۰۶✨ 『•🌸𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾   @zdchukgeruiuiov  ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
امـام عـلی عـلیه السـلام😍: دیروزت از دست رفت . . . وبه فردایت یقین نیست . . . 👌🏻 وامروزت غنیمت است ☺️ پس این فرصت به دست آمده را دریـاب❤️ 📚 غررالحکم،ص ۷۱۰✨ 『•🌸𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾   @zdchukgeruiuiov  ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
🔺️آبادان بوديم محمدرضا داخل سنگر شد. دورتا دور سنگر رو نگاه کرد و گفت: 😒آخرش نفهميدم کجا بخوابم! هرجا مي خوابم مشکلي برام پيش مياد!😡 يکي لگدم مي زنه، يکي روم مي افته، يکي ...!😐 از آخر سنگر داد زدم: بيا اين جا اين گوشه سنگر! يه طرفت منم و يه طرفتم ديوار سنگر! 😌 کسي کاري به کارت نداره. منم که آزارم به کسي نمي رسه! 😉 کمي نگاهم کرد و گفت: عجب گفتي! گوشه اي امن و امان! تو هم که آدم آروم بي شرّ و شوري هستي! و بعد پتوهاشو آورد ، انداخت آخر سنگر خوابيد و چفيه اش رو کشيد رو سرش منم خوابيدم و خوابم برد. خواب ديدم با يه عراقي دعوام شده😆 عراقي زد تو صورتم! منم عصباني شدم😡 و دستمو بردم بالا و داد زدم: يا ابوالفضل علي! بعد با مشت ، محکم کوبيدم تو شکمش!😐 همين که مشتو زدم، کسي داد زد: ياحسين! 😰 از صداش پريدم بالا! محمدرضا بود! هاج و واج و گيج ومنگ ، دور سنگر رو نگاه مي کرد و مي گفت:🤕😟 کي بود؟ چي شد؟ مجيد و صالح که از خنده ريسه رفته بودند.. گفتند: نترس! کسي نبود! فقط اين آقاي بي شر ّو شور ، با مشت کوبید تو شکمت 😂 『•🌸𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾   @zdchukgeruiuiov  ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
😜تشریف می‌برم موقعیتِ ننه😜 🎈خاطره‌ای از احمد شیروانی جانباز ۷۰ درصد سال ۱۳۶۱ حدود ۲ ماه قبل از شروع عملیات محرم، من، حمید یزدی، سعید شوردزی و چند نفر از دیگر دوستانم به شهرک دارخوین آمدیم. 🚶‍♂🚶‍♂ فرصت نشده بود به مرخصی برویم. هر چه به دفتر کارگزینی تیپ امام حسین(ع) می‌رفتیم تا مرخصی بگیریم، می‌گفتند: فعلاً تمام مرخصی‌ها لغو شده است.☹️ از بس سماجت کردیم، مسؤول کارگزینی با مرخصی ۴۸ ساعته ما موافقت کرد و گفت: مواظب باشید بقیه نیروها نفهمند شما دارید به مرخصی می‌روید. تا جایی که امکانش هست برگه‌های مرخصی را نشان کسی ندهید.🤫 برگه‌های مرخصی را در جیبمان گذاشتیم و پیاده به سمت دژبانی حرکت کردیم.🚶‍♂🤩 وانت تویوتایی به ما نزدیک می‌شد. ۲ نفر جلو و چندنفر هم در کابین عقب آن نشسته بودند.🛻 وقتی ماشین به ما نزدیک شد، از راننده‌اش پرسیدم: اخوی! این ماشین اهواز نمی‌رود؟🤨 سرعتش را کم کرد و گفت: چرا بپرید بالا.😉 سوار شدیم. دم در، دژبان که یک بسیجی کم‌سن و سال بود، جلوی ماشین را گرفت و پرسید: اخوی‌ها کجا تشریف می‌برند؟🧐🙁 یکی از سرنشینان جلو گفت: داریم می‌رویم موقعیت مهدی.🙃 گویا دژبان از قبل او و دوستانش را می‌شناخت، ولی متوجه شد که ما پنج نفر با آن‌ها نیستیم.🤭 با لهجه شیرین اصفهانی از راننده پرسید: دادا، این برادرا هم با شوما هستن؟🤨 ـ از خودشان بپرسید.😕 از ما پرسید: شوما چندنفر کوجا تشریف می‌برین؟🤔 همان لحظه شیطنتم گل کرد. با قیافه کاملاً جدی گفتم: من تشریف می‌برم موقعیت ننهِ، بقیه را از خودشان بپرس.😌😆 بغل دستی‌ام از حرف من خنده‌اش گرفت.😅 🖌 همان طور که می‌خندید، گفت: من هم می‌روم موقعیتِ ننه.😂 🖍حمید یزدی که متأهل بود، گفت: من نمی‌روم موقعیتِ ننه، می‌خوام بروم موقعیتِ زنه!😉🤣🤣 راننده گاز داد تا حرکت کند. 🚘 『•🌸𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾   @zdchukgeruiuiov  ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
✨ خواستگاری در جبهه 💐 در فضای جبهه همرزمان برای بالا بردن روحیه همدیگر شوخی‌ها و برنامه‌های خاصی داشتند.😍 رزمندگانی که دارای فرزند، کوچک دختر 🙋‍♀️و پسر🙋‍♂ بودند، در گروه‌های مختلف تقسیم می‌شدند. گروهی که فرزند پسر داشت برای خواستگاری، گروه دیگری که فرزند دختر داشت به چادر دیگری می‌رفتند، 🐾😄 در این مراسم هم با آداب و رسوم دیگر شهرها آشنا می‌شدیم.😄 اما بیشتر از آن دعواهای ساختگی و بیرون انداختن خواستگارها از چادرها برای ما خنده‌دار بود و این ماجراها تا هفته‌ها طول می‌کشید. 😂😄🍃 『•🌸𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾   @zdchukgeruiuiov  ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
یه‌رفیق‌گیر‌بیارید که‌باهاش‌خودسازی‌ڪنید☺️ ترك‌گناھ‌کنید🌿 درس‌بخونید‌و‌مباحثہ‌کنید(:🎈 هرچندخیلۍڪم‌گیرمیاد ولی‌اگه‌پیدا‌کردید ولش‌نکنید‌تاشهادت♥️ 『•🌸𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾   @zdchukgeruiuiov  ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
ــــــ ـ وَ خدا گفت تو ریحانہ‌یِ خلقتـے پس بھ پیغمبرش فرمود ،؛ بھ زنان وُ دخترانت و بھ زنان و دختـرانِ مؤمن بگو بپوشانند خود را تا ریحانہ بمانند وَ نـٰامَحرمان بھ حریـم ِ ریحانگـےشان دست نبَرند . + گفتہ‌هاۍِ او 『•🌸𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾   @zdchukgeruiuiov  ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
می‌گفت: انقلاب کارمند نمی‌خواد آدمِ جهادی می‌خواد ! یکی که نیت و هدفش از کار کردن صرفا کسب درآمد نباشه فرقِ حاج قاسم با همکارهاش تویِ همین بود(: 🌱 『•🌸𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾   @zdchukgeruiuiov  ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
داشت رو زمین با انگشت چیزی می نوشت رفتند جلو دیدند چندین متر صدها بار نوشته *ح س ی ن* طوری که انگشتش زخم شده ازش پرسیدند: حاجی چکار می کنی؟ گفت: چون میسر نیست من را کام او عشق بازی می کنم با نام ِ او. شهید مجید پازوکی ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾   @zdchukgeruiuiov  ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾