هدایت شده از 🌤 منتظران نور 🌤
1623739897_D1kA7.mp3
5.35M
عاشقان وقت نماز است اذان میگویند🌺 🕌
اذان با صوت زیبا و دلنشین استاد موذن زاده اردبیلی🤗
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫🕋💫مناظره علمی امام زمان عجل الله فرجه بادانشمندان
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
👤🎥استادرائفی پور
#داستان_واقعی
💠✨ #یکداستان_یک_پند
✍در #شهر_خوی زن ثروتمند و تیزفکری به نام شوکت در زمان کریم خان زند زندگی می کرد. #انگشتر_الماس ، بسیار گران قیمتی ارث پدر داشت، که نیاز به فروش آن پیدا کرد.
💢در شهر جار زدند ولی کسی را سرمایه خرید آن نبود. بعد از مدتی داستان به گوش #خدادادخان حاکم و نماینده کریم خان در تبریز رسید.
💢آن زن را خداددادخان احضار کرد و الماس را دید و گفت: من قیمت این الماس نمی دانم ، چون حلال حرام برای من مهم است، رخصت بفرما، الماس نزد من بماند ، فردا قیمت کنم و مبلغ آن نقد به تو بپردازم. شوکت خوشحال شد و از دربار برگشت.
💢خدادادخان، که #مرد_شیاد و روباهی بود، شبانه دستور داد ، نگین انگشتر الماس را با شیشه بدلی، ماهرانه تراشیده و جای کرده و عوض نمودند.
💢 شوکت چون صبح به دربار استاندار رسید، خدادادخان ، انگشتر را داد و گفت: بیا خواهر انگشتر الماس خود را بردار به دیگری بفروش مرا کار نمی آید.
💢 شوکت، وقتی انگشتر الماس خود را دید، فهمید که نگین آن عوض شده است. چون می دانست که از والی نمی تواند حق خود بستاند، سکوت کرد. به شیراز نزد، کریم خان آمده و داستان و شکایت خود تسلیم کرد.
💢 کریم خان گفت: ای شوکت خواهرم، مدتی در شیراز بمان مهمان من هستی، خداداد خان، آن انگشتر الماس را نزد من به عنوان مالیات آذربایجان خواهد فرستاد، من مال تو را مسترد می کنم.
💢 بعد از مدتی چنین شد، کریم خان وقتی انگشتر ، نگین الماس را دید، نگین شیشه را از شوکت گرفته و در آن جای کرد و نگین الماس را در دوباره جای خود قرار داد، انگشتر الماس را به شوکت برگرداند و دستور داد ، انگشتر نگین شیشه ای را ، به خدادادخان برگردانند و بگویند، کریم خان مالیات نقد می خواهد نه جواهر.
💢 شوکت از این عدالت کریم خان بسیار خرسند شد و انگشتر نگین الماس را خواست پیش کش کند، ولی کریم خان قبول نکرد و شوکت را با صله و خلعت های زیادی به همراه چند سواره، به شهر خوی فرستاد.
💢 دست بالای دست بسیار است ، گاهی باید صبر داشت و در برابر ظلمے سکوت کرد و شکایت به مقام بالاتر برد، و چه بالاتری جز خدا برای شکایت برتر است؟
📚نقل از کتاب جوامع الحکایات و والمواعظ الحسنات
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️افرادی که برای امام زمان (عج) کار میکنند این کلیپ را حتما ببینند👌
اللهم عجل لولیک الفرج🤲
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
هدایت شده از پیرو ولایت💫
✴️انتخابات😍
❌ ۴۷ روز و ۱ ساعت و ۵ دقیقه تا....
رأی من ایران سربلند
میزان رای ملت است
انتخاباتنزدیکاست
انتخابدرست کاردرست
انتخابوظیفهشرعیملی
همگیدرانتخاباتشرکتکنیم
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
💎رمان
ازسیمخاردارنفستعبورکن
#_قسمت_7
راحیل🧕🏻
آرام آرام جزوه را ورق می زدم و به صفحاتش نگاه می کردم.
چقد تمیزو مرتب نوشته بود. از یک پسر کمی بعید بود.
این یعنی بچه درس خوان است...
بارها سر کلاس حواسم را با کارهایش پرت می کرد. شخصیتش برایم جالب بود.
فقط از آن بُعد شخصییتش که با دخترا راحت شوخی می کرد بدم می آمد. اولش از این که با سارا و دیگران خیلی راحت بود حرص می خوردم.
ولی بعد دلم را تنبیهه کردم که دیگر حق ندارد نگاهش کند اینجوری حساسیتم هم نسبت به او کمتر میشد.
امان از این دل، امان ازدلی که بتواندسوارت شود، جوری با تبحرسواری می گیرد که اصلا متوجه نمیشوی درحال سواری دادن هستی.
خداروشکرخوب توانسته بودم ازگُرده ام پایین بکشمش وراحت زندگی می کردم. که این سارا خدا بگویم چه بلایی سرش بیاورد جزوه اش را به من داد. بدون این که بگویدمال چه کسی است.
ای خدای کلک من، این جوری آدم ها را توی تورت می اندازی؟ تا ببینی چه کارمی کنند.
درس را مرور کردم و مطالب مهم را علامت گذاشتم و بعد به دفتر خودم انتقال دادم.
جزوه را داخل کیفم گذاشتم تا فردا یادم باشدتحویلش دهم.
فکر کردم به او بگویم که کلا من روزهای دوشنبه نمی توانم بیایم و او سه شنبه ی هر هفته جزوهاش را برایم بیاورد، در عوض من هم مطالب مهم را برایش مشخص می کنم تا مختصرتر بخواند.
ولی بعدلبم راگازگرفتم وباخودم گفتم:
–این جوروقتهاچه فکرهایی به سرم میزند، وقتی من افکار او را قبول ندارم پس بهتراست که رفتارم کنترل شده باشد.
البته نمی توانم همهی دوشنبه ها را نروم. چون با استاد که صحبت کردم گفت حداقل چند جلسه رابایدحاضرباشم.
استاد خوبیست وقتی برایش توضیح دادم که باید از یک بچه مراقبت کنم قبول کرد.
وارد کلاس که شدم، آقا آرش دستش زیر چانه اش بود و زل زده بود به صندلی که من همیشه رویش می نشستم. کارهایش جدیدا عجیب شده بود. کمتر سرو صدا می کرد کلا ساکت تر شده بود و دیگر سر به سر بچه ها نمی گذاشت. بخصوص با دخترا دیگر مثل قبل گرم نمی گرفت. این را سارا برایم گفت. سارا از وقتی کنارم مینشیند، جز به جز خبرهای کلاس و دانشگاه را برایم میگوید.
حالا که حواسش نبود. درچهره اش دقیق شدم. جای برادری قیافه ی جذاب و زیبایی داشت. چشم و ابروی مشگی و پوستی سبزه، ولی نه سبزه ی تند، موهای مشگی و پر پشت، خیلی مرتب لباس می پوشید، نگاهم را ازصورتش گرفتم وجزوه را از کیفم درآوردم و با فاصله مقابلش گرفتم. نخیر مثل این که در هپروت غرق شده است.
ــ سلام آقای... فامیلی اش یادم نبود، همه اسم کوچکش را صدا می زدند. برای همین زود گفتم، آقا آرش.
سرش رابه طرفم چرخاند با دیدنم سریع از جایش بلند شدو با خوشحالی گفت:
–عه سلام، حال شما خوبه؟
ببخشیدمتوجه امدنتون نشدم.
نگاهم رابه جزوه دادم که او ادامه داد:
–حالا عجله ایی نبود، زل زدم به دستش که دراز شده بود برای گرفتن جزوه و گفتم:
–آخه یه درس بیشتر نبود.
وقتی از دستم نمی گرفت، می دانستم نگاهم می کند، جزوه راروی دستهی صندلی گذاشتم وتشکرکردم.
–جلسه بعدم براتون میارم.
او از کجا می دانست من جلسه بعد هم نمی آیم؟
–ممنون زحمت نکشید،چند جلسه در میون از سارا می گیرم، با تعجب گفت:
–پس یعنی کلا دوشنبه ها غیبت دارید؟
"یه دستی زدن هم بلداست. حالا این چه کارر به این کارها دارد.."
وقتی تردید من در جواب دادن را دید، گفت:
–البته قصد فضولی نداشتم فقط...
نگذاشتم حرفش را تمام کند.
–نه نمی تونم بیام، البته استاد گفتن حداقل باید چند جلسه رو حضور داشته باشم، تا ببینم چی می شه.
همانطور با تعجب نگاهم می کرد. دیگر توضیحی ندادم و رفتم نشستم.
🍁بهقلملیلافتحیپور🍁
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴زندانی که امام هادی علیه السلام در آن سالها زندانی بودن...😭😭😭😭☝️☝️
چه زندانی خدایا☝️😭😭😭
▪️در عزای تو حضرت هادی
▪️که گریبان آسمان چاک است
▪️نه فقط چشم های ابری ما
▪️روضه خوانت تمام افلاک است😭
🏴شهادت امام هادی النقی (علیه السلام) تسلیت باد.
آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان 😭🏴
●●
دلهایمان را بدهیم
دستِ امامزمان؛ تا
در غربتِ دنیا ،نگیرد.کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
هدایت شده از 🌤 منتظران نور 🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پایان بخش برنامه کانال
#زمزمه دعای#فرج
#تصویری
شب خوش
التماس
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
هدایت شده از 🌤 منتظران نور 🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📜 دعای عهد
تصویری با صدای فوق العاده استاد فرهمند
💠 امام صادق علیهالسلام :
هر كس چهل روز صبح اين دعای عهد را بخواند، از يـاوران قائم ما باشد و اگـر قبل از ظهور آن حـضـرت از دنــيا برود خدا او را از قــبـر بيرون آورده و جزو #رجعتکنندگان در خدمت آن حضرت قرار میدهد.
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤