چه جوری برم؟!
تو قبلاً علی رو بفرست تو این خونه تو یکی از این اتاقا، دور تا دور اتاق اتاقه (شهر مکه هم میدونید کوهستانیه همین بالای کوه وایسه توی خونه رو میبینه)
علی رو از قبل بفرست تو این خونه پنهان بشه، اینا میخوان آخر شب حمله کنن نزدیکای صبح...
برو سر جات بگیر بخواب، نیمه شب که شد از اتاق بیا بیرون برو اونجایی که علی هست علی بره جای تو بخوابه...
خب اون بالا نگهبانه یهو نگاه کرد دید عه پیغمبر اومد بیرون
گفت: آماده باش!! داره میاد بیرون شبح میدید تاریک بود
گفت: راحت باشید رفت گرفت خوابید
اونی که از اتاق اومد بیرون پیغمبر بود اونی که رفت خوابید علی بود
پیغمبر اومد و رفت...
خب از حلقه محاصره رد شد دید عه ابوبکر اونجا وایساده
ابوبکر اینجا چی کار میکنی؟!
گفت: نگران حال شما بودم...
(این از کجا فهمید که امشب پیغمبر رو می خوان بزنن؟!)🤔
از صبح تا شب پیغمبرو همراهی میکرد وقتی پیغمبر اومد بره تو این خونه نگاه کرد دید عه فلانی و فلانی از مشرکین اطراف خونه دارن پرسه میزنن...
گفت: اینا امشب یه کاری میخوان اینجا انجام بدن یا این کشته میشه خیال سازمان یهود راحت میشه...
یا نه میره مدینه من باید همراهش برم...
پیغمبر اینو دید حالا چی کار کنه؟!
اگه بهش بگه برو خونه ات صاف میره به اونا میگه ایناهاش داره میره...
همراه با خودش ببره مدینه ابوبکر به هدفش رسیده...
چرا؟!
این ابوبکر میخواد تو مدینه نفر دوم اسلام معرفی بشه...
پیغمبر چی کار کرد؟!
نه ابوبکر رو فرستاد به خونه اش، نه به سمت مدینه رفت اصلاً برنامه رو عوض کرد رفت به سمت اون غار سه روز اونجا موند...
نتیجه چی شد؟!
مدینه ای ها هِی انتظار کشیدن دیدن آقا نمیاد نیومد طبق قرار، حتماً حادثه اتفاق افتاده!!
مراسم استقبال به هم خورد قرار شد یه نفرو بفرستن بره مکّه بگن آقا چرا نیومدی؟!
مراسم استقبال به هم خورد رفتن...
پیغمبر اکرم حرکت کرد به سمت مدینه، رسید به قبا هیشکی نبود...
پیغمبر و ابوبکر اومدن از اهالی قبا چهار، پنج نفر تو اون هیئت ۵۰۰ نفره بودن که اومده بودن پیغمبرو دعوت کنن...
اینا یکیشون فردی بود به عنوان کلثوم بن هدم این کور بود پیغمبر وقتی وارد قبا شد هیشکی پیغمبرو نمیشناخت از اهالی پرسید:
این منزل کلثوم بن هدم کجاست؟!
گفتن: فلان جا...
حضرت اومد در زد این آقا کور بود دیگه عصا زنان اومد درو باز کرد
کی هستی؟! رسول الله
عه آقا تشریف آوردید؟! بله
آقا تا دیروز جمعیت معطل شما بود...
رفتن منزل...
#سوال: پیغمبر اکرم بین این پنج شش نفری که اومده بودن مکه چرا رفت سراغ کلثوم بن هدم؟!
این ابوبکرو ندید!!
کور بود نفهمید کی همراه پیغمبره اینو انتخاب کرد...
رفتن آقا به اهالی خبر دادن پیغمبر آمد...
ای بابا مراسم استقبال قرار شد از قبا به مدینه انجام بشه
جمعیت ریختن و ...
یا رسول الله ملت آماده ان بیا داخل!!!
فرمود حالا نمیام!!
چرا آقا؟!
می مونیم تا علی بیاد...✌️
ابوبکر رفت پیش پیغمبر گفت:
یا رسول الله مردم معطلن!!
فرمود: عیب نداره
گفت: اینا چند روزه به زحمت افتادن!!
فرمود: مهم نیست
گفت: آقا شما یقین داری علی زنده مونده؟!
فرمود: نه
گفت: خب ممکنه علی کشته شده باشه...
فرمود: ابوبکر اگه علی آمد ما وارد مدینه میشیم، نیومد من اصلاً وارد مدینه نمیشم
این دید نه پیغمبر از جاش تکون نمیخوره میدونید چیکار کرد؟!
پیغمبرو ول کرد رفت مدینه چرا؟!
خیلی زرنگ بود دید الان پیغمبر به اهالی گفته من منتظر علی ام همه براشون مسئله شده که این علی کیه که پیغمبر شهرو به خاطر اون معطل کرده...؟!🤔
الان همه منتظرن که علی بیاد علی از راه برسه یه شتر واسه پیغمبر میارن، یه شتر واسه علی میارن،
جماعت همه پشت شتر، ابوبکرم باید دنبال شتر بدوئه
ول کرد رفت شد رئیس هیئت استقبال...
چگونه دنبال این بود که خودشو نفردوم اسلام معرفی کنه....
#ادامه_دارد...
🍃✨⚡🍃✨⚡🍃✨
هرصبح دلخوش سلامی هستیم که جوابش واجب است
🤚✨اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ،
🤚✨اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ،
🤚✨اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ الْقُرْآنِ ،
🤚✨اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا قاطِعَ الْبُرْهانِ .
🤚✨ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ ،
🤚✨ اَلسَّلامُ عَِلَیْکَ وَعَلى آبائِکَ الطَّیِّبینَ ، وَأَجْدادِکَ الطَّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ؛🙏
@montazeranoor
لبخند شاد زمین،
نگاه زیبای زمان،
در صبحدم امید
نثار قلب مهربان شما💖
سلام، صبح زیباتون
بخیر و شادی❤️
#صبحانه
@montazeranoor