eitaa logo
کانال منتظران واقعی ظهور امام عصر روحی فدا
485 دنبال‌کننده
28هزار عکس
7.5هزار ویدیو
117 فایل
مهدویت، فرهنگی، مباحث سیاسی ممنوع، جز سخنان مهم رهبری هرگونه کپی برداری از کانال اکیدا ممنوع ❌❌ @Shabnegar مدیر تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
ازمقدادسوال شد؛ هنگام حمله به خانه فاطمه(س)چه ميكردی؟ گفت:مامور به سكوت بوديم اما من دست برقبضه وچشم درچشم علی"ع"منتظراشاره بودم سلام بربسيجيانی كه امروزمنتظراشاره سیدعلی هستند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال منتظران واقعی ظهور امام عصر روحی فدا
قسمت سی و پنجم: برای آخرین بار این بار هم موقع تولد بچه ها علی نبود ... زنگ زد، احوالم رو پرسید
قسمت سی و ششم: اشباح سیاه حالم خراب بود ... می رفتم توی آشپزخونه ... بدون اینکه بفهمم ساعت ها فقط به در و دیوار نگاه می کردم ... قاطی کرده بودم ... پدرم هم روی آتیش دلم نفت ریخت ... برعکس همیشه، یهو بی خبر اومد دم در ... بهانه اش دیدن بچه ها بود ... اما چشمش توی خونه می چرخید ... تا نزدیک شام هم خونه ما موند ... آخر صداش در اومد ... - این شوهر بی مبالات تو ... هیچ وقت خونه نیست ... به زحمت بغضم رو کنترل کردم ... - برگشته جبهه ... حالتش عوض شد ... سریع بلند شد کتش رو پوشید که بره... دنبالش تا پای در رفتم اصرار کنم برای شام بمونه ... چهره اش خیلی توی هم بود ... یه لحظه توی طاق در ایستاد ... - اگر تلفنی باهاش حرف زدی ... بگو بابام گفت ... حلالم کن بچه سید ... خیلی بهت بد کردم ... دیگه رسما داشتم دیوونه می شدم ... شدم اسپند روی آتیش ... شب از شدت فشار عصبی خوابم نمی برد ... اون خواب عجیب هم کار خودش رو کرد ... خواب دیدم موجودات سیاه شبح مانند، ریخته بودن سر علی ... هر کدوم یه تیکه از بدنش رو می کند و می برد ... از خواب که بلند شدم، صبح اول وقت ... سه قلوها و دخترها رو برداشتم و رفتم در خونه مون ... بابام هنوز خونه بود ... مادرم از حال بهم ریخته من بدجور نگران شد ... بچه ها رو گذاشتم اونجا ... حالم طبیعی نبود ... چرخیدم سمت پدرم... - باید برم ... امانتی های سید ... همه شون بچه سید ... و سریع و بی خداحافظی چرخیدم سمت در ... مادرم دنبالم دوید و چادرم رو کشید ... - چه کار می کنی هانیه؟ ... چت شده؟ ... نفس برای حرف زدن نداشتم ... برای اولین بار توی کل عمرم... پدرم پشتم ایستاد ... اومد جلو و من رو از توی دست مادرم کشید بیرون ... - برو ... و من رفتم ... 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
کانال منتظران واقعی ظهور امام عصر روحی فدا
قسمت سی و ششم: اشباح سیاه حالم خراب بود ... می رفتم توی آشپزخونه ... بدون اینکه بفهمم ساعت ها ف
قسمت سی و هفتم: بیت المال احدی حریف من نبود ... گفتم یا مرگ یا علی ... به هر قیمتی باید برم جلو ... دیگه عقلم کار نمی کرد ... با مجوز بیمارستان صحرایی خودم رو رسوندم اونجا ... اما اجازه ندادن جلوتر برم ... دو هفته از رسیدنم می گذشت ... هنوز موفق نشده بودم علی رو ببینم که آماده باش دادن ... آتیش روی خط سنگین شده بود ... جاده هم زیر آتیش ... به حدی فشار سنگین بود که هیچ نیرویی برای پشتیبانی نمی تونست به خط برسه ... توپخونه خودی هم حریف نمی شد... حدس زده بودن کار یه دیدبانه و داره گرا میده ... چند نفر رو فرستادن شکارش اما هیچ کدوم برنگشتن ... علی و بقیه زیر آتیش سنگین دشمن ... بدون پشتیبانی گیر کرده بودن... ارتباط بی سیم هم قطع شده بود ... دو روز تحمل کردم ... دیگه نمی تونستم ... اگر زنده پرتم می کردن وسط آتیش، تحملش برام راحت تر بود ... ذکرم شده بود ... علی علی ... خواب و خوراک نداشتم ... طاقتم طاق شد ... رفتم کلید آمبولانس رو برداشتم ... یکی از بچه های سپاه فهمید ... دوید دنبالم ... - خواهر ... خواهر ... جواب ندادم ... - پرستار ... با توئم پرستار ... دوید جلوی آمبولانس و کوبید روی شیشه ... با عصبانیت داد زد ... - کجا همین طوری سرت رو انداختی پایین؟ ... فکر کردی اون جلو دارن حلوا پخش می کنن؟ ... رسما قاطی کردم ... - آره ... دارن حلوا پخش می کنن ... حلوای شهدا رو ... به اون که نرسیدم ... می خوام برم حلوا خورون مجروح ها ... - فکر کردی کسی اونجا زنده مونده؟ ... توی جاده جز لاشه سوخته ماشین ها و ... جنازه سوخته بچه ها هیچی نیست... بغض گلوش رو گرفت ... به جاده نرسیده می زننت ... این ماشین هم بیت الماله ... زیر این آتیش نمیشه رفت ... ملائک هم برن اون طرف، توی این آتیش سالم نمیرسن ... - بیت المال ... اون بچه های تکه تکه شده ان ... من هم ملک نیستم ... من کسیم که ملائک جلوش زانو زدن ... و پام رو گذاشتم روی گاز ... دیگه هیچی برام مهم نبود ... حتی جون خودم ...😭 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
💠 : ✍ اينی که شما  بيندازی آخر بروی خانه، سرِشب با رفيقها و دوست و آشناها و اينها بگردی، آخر شب هم بروی خانه؛ آن بيچاره هم تنها نشسته، يا خورده يا نخورده، چرت میزند تا شما برويد، اين بی‌اعتنايی به اوست. مثل يک در اينجور رفتارها تدريجاً ذوب می‌شود.  @montazeranzhoramamasr
💐🍃🌿🌸🍃🌾 🍃🍂 🌺 🌿🍂 📘 🖌نگارنده : شب نگار 📙 🖍جلسه : 6⃣ ⏰ ساعت: 20 الی 21 هر شب 🌾🍂 🍃🌺🍂 💐🌾🍀🌼🌷🍃
💐🍃🌿🌸🍃🌾 🍃🍂 🌺 🌿🍂 ادامه بحث موضوع دوم : 🔸 اشتباه این افراد در کجاست؟ اشتباهشان از آنجایی ناشی می شود که آنها دنیا را با عالم یکی پنداشتند و تصور شده که دنیا و عالم یکی است. و همچنین تصور شده که واژه دنیا تنها در یک مفهوم استعمال شده است. و حال آنکه دنیا و عالم یکی نیستند و نباید معنای یکی را بر دیگری حمل کرد و مفهوم دنیا نیز منفرد نیست. (51) 💠 @Shabnegar 🌾🍂 🍃🌺🍂 💐🌾🍀🌼🌷🍃
💐🍃🌿🌸🍃🌾 🍃🍂 🌺 🌿🍂 آنچه مذمت شده است، معنایی خاص دارد و هرگز قابل اعتبار و روکردن نیست ; و آنچه توصیه شده است، آن دنیای بی اعتبار نیست که صاحب اعتبار شده باشد. به همین جهت است که آنچه در دین به عنوان مذموم ترین امور نفی شده (دنیا) و فرمان مؤکد در پشت کردن بدان و زهد ورزیدن در آن صادر شده است، نه آن دنیایی است که انسان باید برایش تلاش و اندیشه کند بطوری که تصورکند که برای همیشه در آن خواهد زیست. (52) 💠 @Shabnegar 🌾🍂 🍃🌺🍂 💐🌾🍀🌼🌷🍃
💐🍃🌿🌸🍃🌾 🍃🍂 🌺 🌿🍂 لذا امام سجاد علیه السلام در یک حدیثی در مورد اقسام دنیا می فرماید : دنیا دو نوع است، «الدنیا دنیاءان : دنیا بلاغ و دنیا ملعونة». دنیا دو گونه است : یکی دنیای در حد کفاف، و دیگری دنیای لعنت شده. در توضیح این حدیث شریف اینطور میتوان بیان کرد که دنیا دوگونه است : 🔹یکی دنیای در حد کفاف یا ممدوحه و یا محبوب : و آن دنیایی است که به اندازه کفایت و با نظر لطف و رحمت پروردگار عالم و موجب آبادانی آخرت انسان نیز باشد. (53) 💠 @Shabnegar 🌾🍂 🍃🌺🍂 💐🌾🍀🌼🌷🍃
💐🍃🌿🌸🍃🌾 🍃🍂 🌺 🌿🍂 🔹دوم : مراد از دنیای لعنت شده یا دنیای دور از رحمت الهی و یا مغضوب و مذموم؛ آن دنیایی است که بیش از حد کفاف و نیاز انسان و ملعون و بدور از رحمت خدا و مایه سعادت و آبادانی آخرت انسان نشود. و این همان دنیایی است که در لسان روایات از آن به بدی یاد می شود. لذا با مراجعه به آیات و اخبار در می بابیم که منظور از این دنیایی که بیزاری و ترک آن از برترین عبادتهاست : (54) 💠 @Shabnegar 🌾🍂 🍃🌺🍂 💐🌾🍀🌼🌷🍃