اعضای کانال زودتر بگم
۲۳دی اول ماه رجب
۲۲بهمن اول ماه شعبان
۶ اسفند نیمه شعبان
۲۲اسفند اول ماه رمضان
اول فروردین سال۱۴۰۳
نهم ماه مبارک رمضان می شود
ساعت 06:36دقیقه تحویل سال
صبح هست
منتظران گناه نمیکنند
۲۴ جزء باقی مانده همکاری
همکاری کنید بقیه جزء قرآن
منتظران گناه نمیکنند
⭕️ عهـد میبندم...🤝 💛همانطور که در پیام قبل گفته شد، ما هر روز در #دعای_عهد، بازگشت خود در عصر رجعت
🟡 مطیع باش!
در پیامهای قبل، به بررسی موضوعِ رجعت، از جوانب مختلف پرداختیم؛ استدلال هایی برای اثبات امکانِ ذاتی و وقوعیِ این مبحث بیان کردیم.😊
به #قرآن رجوع کردیم و آیاتِ رجعت را بررسی کردیم و #شبهات مطرح شده درباره رجعت را پاسخ دادیم.
آنچه گفته شد، برای #اثبات_علمی_رجعت بود اما شاید مهمترین دلیلِ ما شیعیان، برای باورِ این عقیدهی امیدبخش، کلام و تاکید اهل بیت بر این موضوع باشد.
امام صادق میفرمایند:
«هر که دوست دارد ایمانِ کامل داشته باشد، بگوید: نظرِ من در هر چیز، نظرِ آل محمد است؛ چه آنان را نهان کردهاند و چه آنان را عیان گفتهاند، چه آنها که آگاه شدم و چه آنها که خبر ندارم.»
📙: الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج ١، ص ٣٩١
#رجعت ٣٩
منتظران گناه نمیکنند
🍃🌟💐🍃🌟💐🍃🌟💐🍃🌟 ✨ با حمایت از #ولایت_فقیه و #زمینه_سازی_ظهور، این انقلاب به انقلاب جهانی حضرت مهدی علیه
🍃🌟💐🍃🌟💐🍃🌟💐🍃🌟
✨ با حمایت از #ولایت_فقیه و #زمینه_سازی_ظهور، این انقلاب به انقلاب جهانی حضرت مهدی علیه السلام وصل میشود، ان شاء الله . ✨
#متن 9⃣4⃣
❇️ #چگونه_زمینه_ساز_ظهور_باشیم⁉️
💠 قسمت سی و ششم
✨ امیرالمؤمنین عليه السلام میفرمایند : عبادت مردم به 3 دسته تقسيم میشود :👇
1⃣ #عبادت_بردگان : یعنی کسانی که از ترس جهنم به درب خانه خدا میروند و عبادت می کنند.
2⃣ #عبادت_تجار : یعنی کسانی که عبادت می کنند برای بدست آوردن بهشت.
3⃣ #عبادت_احرار (آزادگان) : یعنی عبادت عاشقانه 👈 که این عبادت مدنظر امیرالمومنین علیه السلام بوده است.
📌 حضرت علی علیه السلام چون خدا را در جایگاه ستایش میدیدند، ستایش و عبادت میکردند.
💥 اگر ما مردم اهل عبادت بردگان یا تاجرانه هستیم خود را مذمّت و ناراحت نکنیم چون عبادت عاشقانه یک جایگاه ویژه است که باید به مرور زمان با بندگی خدا و زحمت و اهل دقت شدن و مراقبه ی تام به این جایگاه رسید.
✴️ اگر شما مسجدی ها و مذهبی ها این دیدگاه را دارید که شاید شما هم اهل عبادت عاشقانه اید، سوالی را باید خدمتتان عرض کنیم 👇
💢 مثلا اگر یک فرشته یا یک ولی خدا به شما بگوید جایگاه بهشت شما تضمین شده و جهنم از شما برداشته شده است، آیا باز ساعت 4 یا 5 صبح بلند میشوید و نماز شب یا حتی نماز واجبتان را بخوانید⁉️ دیگر چنین حال معنوی دارید⁉️
✳️ نکته : کسانی که غربت امام عصر عجل الله را درک میکنند
و در فکر یاری امام عصر عجل الله هستند و پای کار حضرت می آیند، عبادتشان از نوع عبادت احرار (عاشقانه) است.
🛑 افرادی که به جایگاه عبادت عاشقانه نرسیده اند، یا اصلا درک عمیقی از غربت ولی عصر ندارند(در حد دانستن)، یا در مورد یاری چیزهایی شنیده اند و میخواهند پیگیری کنند اما در وسط کار توسط شیطان راهشان زده میشود.
✅ لذا ما باید با نفس خود و شیطان بجنگیم و در راه خدا رشد کنیم و سلوک الی الله را به جایگاهی برسانیم که ما به عبادت عاشقانه برسیم.
منتظران گناه نمیکنند
#یه_منتظر_واقعی_باید... ✍ قانون بیستوپنجم : شجاعت
#یه_منتظر_واقعی_باید...
✍ قانون بیستوششم : توکل
منتظران گناه نمیکنند
ترگـــ🌸ــل(منیہدخترمنطقےام🧕) 4️⃣1️⃣↫ #قسمت_چهاردهم "چندنڪتہےمهمقبلازمطالعہ" اسلام میگو
ترگـــ🌸ــل(منیہدخترمنطقےام🧕)
5️⃣1️⃣↫ #قسمت_پانزدهم
"چندنڪتہےمهمقبلازمطالعہ"
گفتیم تنها راه پاسـ📞ــخگویی درست به نیازِ «جنسی و عاطفی»ازدواــ ج است.خب اگر شرایـ📜ــط ازدواج را نداشتیم چه؟
ادامه دارد...
#دخترونه
#کتاب_ترگل
انسان شناسی 006.mp3
11.93M
#انسان_شناسی ۶
#استاد_شجاعی 🎤
#دکتر_انوشه
✋ تمام وجدانهای بیدار شهادت میدهند که؛
قرنها فعالیت بشر در زمینههای گوناگون علمی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و...،
بسیار بیشتر از آن که خیر و خوبی و خوشبختی برای انسان به ارمغان بیاورد، به خلق انواع بیماریهای جسمی و روحی...
به تولید درد و رنج و فساد و قتل و غارت و خونریزی...
انجامیده است!
← حقیقتا دلیل این اتفاق چیست؟!
← جهان چگونه باید خود را از این وضع، نجات دهد؟!
منتظران گناه نمیکنند
🍁دام شیطانی 🍁 قسمت پنجم جهان ماورای ماده سخن میگفت,من بااینکه هیچی از حرفاش نمیفهمیدم,اما همه ی گ
🍁دام شیطانی🍁
قسمت ششم
رسیدم جلو ساختمان,سلمانی منتظرم بود ,امد جلو دستش رادرازکرد سمتم,منی که این کارها راحرام میدونستم,بی اختیار دست دادم,وااای دوباره تنم داغ شد...
سلمانی اشاره کردبه ماشینش وگفت میخوام یک جای جالب ببرمت ,حاضری باهام بیای..
تو دلم گفتم:توبگو جهنم ,معلومه میام.
بایک لبخندی نگاهم کردوگفت فرض کن جهنم...
وای من که چیزی نگفتم,باز ذهنم راخوند,داشتم متقاعد میشدم ,بیژن از عالم دیگه ای هست...
شدم سوار,سلمانی نشست وشروع کرد به توضیح دادن:ببین هماجان,اینجایی که میبرمت یه جورکلاسه ,یه جورآموزشه,اما مثل این کلاسای مادی وطبیعی نیست,خیلیا برای درمان دردهاشون میان اونجا,انواع دردها با فرادرمانی ,درمان میشه,خیلیا برای کنجکاوی میان وبرخی هم برای پیوند خوردن به عرفان وجهان ماورای طبیعی,جهان کیهانی میایند ,هرکس که ظرفیت روحی بالایی داشته باشه به مدارج عالی دست پیدامیکنه,به طوریکه میتواند بیماریها را شفا بدهد ,اصلایه جور خارق العاده میشه...
بیژن هی گفت وگفت,من تابه حال راجب اینجورکلاسها چیزی نشنیده بودم,اما برام جالب بود,بیژن یک جوری حرف میزد که دوست داشتم زودتر برسیم
خیلی دوست داشتم بتونم این مدارج راطی کنم.......
واین اولین برخورد حضوری من با گروه به قول خودشون عرفان حلقه,یا بهتره بگم حلقه ی شیطان بود....
رسیدیم به محل مورد نظر,داخل ساختمان شدیم.
کلاس شروع شده بود,اوه اوه کلی جمعیت نشسته بود,یه خانم محجبه هم داشت درس میداد,به استادهاشون میگفتن (مستر),ماکه وارد شدیم ,خانمه اومد جلو مثل اینکه بیژن درجه اش از این خانمه بالاتربود.
مستر:سلام مسترسلمانی,خوبی استاد,به به میبینم شاگردجدید آوردین
بیژن:سلام مستر ,ایشون شاگردنیست ,هما جان ,عزیز منه,سرش را برد پایین تر واهسته گفت ,قبلا هم اسکن شده..
چیزی ازحرفهاش دستگیرم نشد
مستره گفت:ان شاالله خوشبخت بشید بااون قبلیه که نشدید ان شاالله باهما جان خوشبختی رابچشی...
این چی میگفت ,یعنی بیژن قبلا ازدواج کرده وجداشده بود؟؟
رفتم نشستم,جو جلسه معنوی بود از کمال روح ورسیدن به خدا صحبت میکردند...
✍ادامه دارد...
منتظران گناه نمیکنند
🍁دام شیطانی🍁 قسمت ششم رسیدم جلو ساختمان,سلمانی منتظرم بود ,امد جلو دستش رادرازکرد سمتم,منی که این
🍁دام شیطانی 🍁
قسمت هفتم
از خدا ومعنویات صحبت میکردند ,منم اینجوربحثها را دوست داشتم اما یک چیزایی عنوان میکردند که بااعتقادات مذهبی من سازگارنبود,مثلا میگفتن توقران امده ,نماز را برپا دارید,نه اقامه کنید ,ونماز هرکارخوبی هست که ما انجام میدیم ,پس کارخیربکنیم همون نمازه واحتیاج نیست رونمازهای یومیه حساسیتی نشون بدهیم,یااینکه پیغمبران وامامان هم مثل ما هستند وهیچ اجروقرب بیشتری ندارند وما میتوانیم با اتصال برقرارکردن با شعور کیهانی وعالم ماورایی به مرتبه ی پیغمبران وامامان برسیم
وحتی به شیطان میگفتند حضرت شیطان ,من برام سوال شد چرا حضرررت؟؟
وفقط جوابم دادند شیطان عبادات زیاد کرده ,روزی عزیز درگاه خداوند بوده مانباید این امتیازات رانادیده بگیریم...
(نعوذوبالله خودشان رایک پا خدامیدونستند)
خلاصه کلاس طول کشید من یک احساس آرامش همراه باگیجی داشتم,نگاه کردم روگوشیم ,وااای ساعت ۹شبه,
من توعمرم شب تااین موقع بیرون نبودم
۱۵تماس از دست رفته که ازباباومامان بودند,تامن برسم خونه ساعت از ده هم گذشته....
بیژن نگاهم کرد وگفت:سه سوته میرسونمت نگران نباش...آینده ازآن ماست...
در حیاط را باز کردم ,مامان وبابا هردوشون مضطرب جلو در هال بودند....
یا صاحب وحشت حالا چکارکنم
وارد خونه شدم,بابام با یک لحنی که تابه حال نشنیده بودم گفت:به به خانوم دکتر ,هنوز تشریف نمیاوردید.....چرا تلفنهاراجواب نمیدادی هاااا؟؟
کجابودی؟؟
تازگیا عوض شدی,چطورت میشه ؟؟
مامانم گفت:محسن جان بگذار بیاد داخل شاید توضیحی داشته باشه
با ترس وارد هال شدم ,نشستیم روی مبل.
بابا گفت:حالا بفرما ,توضییییح...
گفتم:به خدا بایکی از دوستام(اما نگفتم مرد بود),کلاس بودم.
بابا:که کلاس بودی؟؟!!اونم تااین موقع شب,توکه کلاسات صبح وعصره,حالا چراگوشیت راجواب نمیدادی؟؟
من:روی ویبره بود به خدامتوجه نشدم,عمدی درکار نبود.
مامان یک لیوان اب دست بابا داد وگفت:حالا خداراشکر ,اتفاق بدی نیافتاده,هماجان توهم کلاسایی راکه تااین موقع هست ,بر ندار دخترم
یه نفس عمیق کشیدم وگفتم:کلاسش,خیلی معنوی بود ,مطمینم اگر خودتونم بیاین خوشتون میاد.
بابا نگاهم کرد وگفت :مگه کلاس چی هست که ما هم بااین سن وسطح سوادمون میتونیم شرکت کنیم.
گفتم:یه جور تقویت روح هست وربطی به سن وسواد نداره,بهش میگن عرفان حلقه....
بابا یکدفعه از جا پرید وگفت :درست شنیدم عرفان حلقه؟؟؟ ازکی این کلاس رامیری دختره ی ساده؟
باتعجب گفتم:مگه چه ایرادی داره؟ امشب اولین جلسه ام بود
نفس عمیقی کشید وگفت :خداراشکر,چندروز پیشا یک زنی راسوار کردم میرفت تیمارستان, توی تاکسی مدام گریه میکرد ,میگفت دختری داشتم مثل دسته ی گل,یک ازخدا بی خبر فریبش میده وبرای ارتباط برقرارکردن با عالم دیگه میبرتش همین کلاسای عرفان و...
بعدازچندماه کار دختره به تیمارستان میکشه ,حتی یک بارمیخواسته مادرش را باچاقو بکشه.....
روکرد به من وگفت:دیگه نبینم ازاین کلاسها بری هااا ,اصلا ازفردا خودم میبرمت دانشگاه وبرت میگردونم...
پریدم وسط حرفش وگفتم :کلاس گیتارم چی میشه؟
بابا:اونجاهم خودم میبرمت وخودم میارمت,تورا به همین راحتی بدست نیاوردم که راحت از دستت بدهم,تا خودت بچه دارنشی نمیفهمی من چی میگم دخترم....
امدم تواتاقم,وای خدای من بابا چی میگفت؟؟
شاید مادر دختره دروغ گفته,شاید دخترش روحش قوی نبوده....
کاش ازاین خاطره درس گرفته بودم ودیگه پام را تواین جلسات شیطانی نمیذاشتم.
اما افسوس.....
✍ادامه دارد...