eitaa logo
منتظران گناه نمیکنند
2.5هزار دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
5.2هزار ویدیو
353 فایل
خادم کانال منتظران گناه نمیکنند👇 @appear وروزو کردن تبلیغات درکانال تاسیس کانال : ۱۳۹۷٫۱٫۱۱ پایان کانال : ظهور آقا امام زمان عج ان شاء الله نشر از مطالب کانال آزاد ✔️
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
منتظران گناه نمیکنند
🍃🌟💐🍃🌟💐🍃🌟💐🍃🌟 ✨ با حمایت از #ولایت_فقیه و #زمینه_سازی_ظهور، این انقلاب به انقلاب جهانی حضرت مهدی علیه
🍃🌟💐🍃🌟💐🍃🌟💐🍃🌟 ✨ با حمایت از و ، این انقلاب به انقلاب جهانی حضرت مهدی علیه السلام وصل می‌شود، ان شاء الله . ✨ 3⃣5⃣ ❇️ ⁉️ 💠 قسمت چهلم 💥 ما باید از فرعیات ِمراسم های مذهبی به برسیم و اصل " اَنْ یَجْعَلَنی مَعَکُمْ فِی الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ " است. یعنی ما به همراهی ولیِ زمانی برسیم که این بالاترین مقام است و ما با این همراهی و مطیع تام بودن به مقام محمود می‌رسیم ان شاء الله. 📌 چگونه ما باید از فرع ها به اصل ها برسیم⁉️👇 به‌طور مثل ما چندین سال است که صبح های جمعه در مساجد و صدا و سیما و سراسر ایران دعای ندبه برگزار می‌کنیم . ولی آنقدر که به فرع ها می‌پردازیم (مثلاً برای پذیرایی این دعا چه چیزی باشد، برای چند نفر باشد، ظروف لازم چطور باشند؟ چه ساعتی پذیرایی شود؟ و...) که اصل فراموش می‌شود. ⚜ کسی به من گفت که 13 سال است که صبح های جمعه دعای ندبه میخواند و در این سال ها یک جمعه نیامده که دعایش ترک شده باشد. _پرسیدم آیا تا به حال به مضامین هم توجه کرده ای؟ _ گفت منظورت چیست؟ _گفتم مثلاً این فراز أین المضطر (کجاست کسی که زندگی اش در اضطرار است؟) به همین یک جمله ی دعای ندبه توجه کردی؟ _گفت : هیچ وقت❗️ من فقط از روی دعا خوانده ام و رفته ام. _ گفتم پس به اصل نپرداختی. 🔆 دعای ندبه باید ما را بیدار کند تا بفهمیم که ولی زمانمان در اضطرار است و یاری اش کنیم. باید در دل به حضرت بگوییم یا صاحب الزمان عجل الله باید چه کاری انجام دهیم که برایتان این اضطرار رخ ندهد⁉️ ❇️ ما هیئت میگیریم و برای امام حسین علیه السلام عزاداری می‌کنیم. هیئت گرفتن خوب است امّا باید از امام حسین علیه السلام که امامِ سالِ61 است به امام زمان ِ خود برسیم. مهم‌ترین موضوع هیئت این است که ما با قال صادق عليه السلام ، قال باقر علیه السلام ، تهذیب، سخنرانی ها و روضه های هیئت به امام حی و زنده ی خود برسیم و ایشان را یاری کنیم. ❌ امّا آنقدر گرفتار سبک و شور خوانی و سینه زدن های عجیب و غریب می‌شویم، آنقدر فرعیات ما را سرگرم می‌کند که از اصل باز می‌مانیم. اربعین که می‌شود باز همین مشکلاتِ فرعیات را داریم. 🔰 معجزه ای که در دوران کرونا اتفاق افتاد این بود که آمار کرونا در کربلا و نجف نزدیک به صفر بود میدانید چرا⁉️ ✅ چون خدا می‌فرماید جایزه ی کسانی که به سمت امام حرکت می‌کنند و یاری امام می‌کنند (حال یا در مسیر اربعین مهمانی یا میزبان) این است که 👈 عذابی که بر همه ی عالم نازل شده است بر اربعینی ها نرسد. ✴️ اربعین با آن همه عظمتی که دارد جلوه‌ای از حکومت امام عصر عجل الله را نشان می‌دهد چون در این ایام در کشور عراق شیعه هرچه که دارد برای امامش می‌دهد. ⚠️ ولی آنقدر که روی پخت و پز، خوراکی و نوشیدنی ها به طور کلی پرورش جسم انسان ها تمرکز هست، برای پرورش روح ِ مردم برنامه ریزی نشده. پس باید این فرعیات ما را به اصل برساند نه اینکه ما را از اصل باز دارد. ✳️ اینکه امام زمان عجل الله نیامده به طور ساده باید بگوییم چون حضرت یار ندارند. اینکه ما نتوانسته ایم برای حضرت یار جمع کنیم چون بحث سخنرانی ها و تهذیب ها کم و ضعیف بوده است. برای روح ِ مردم و تهذیب شان باید در همه ی موارد مثل مساجد و هیئت هایی که مثال زدیم، برنامه ریزی شود. ☑️ چه بسا دیده می شود خیلی از مردم و جوانان پای سخنرانی ها حضور ندارند و به فرعیات توجه می‌کنند. مردم باید در مساجد و هیئت ها، جلساتی که دعا های ندبه برگزار می‌شود و اربعین ها، به عنوان یار آماده و مقبولیت عمومی ایجاد شود.
هدایت شده از تبلیغات
🌤 السلام علیک یا اباصالح المهدی 🌤 💵🎁اهدا جوایز نقدی به: 👈۳ نفر اول که اسکرین شات بیشتری داشته باشد تعلق می گیرد 🌴🔮🖤✨ اگر یک نفر را به او وصل کردی 🌴🔮🖤✨ برای سپاهش تو سردار یاریکدام گزینه صحیح استالف : مدافع امام زمان باش در مقابل دشمنان و شبه افکنان و مدعیان دروغین که ابتدا نیاز به دانش دارد. ب : مداومت به خواندن دعای غریق و دعای معرفت . ج : هر روز دعای فرج خواندن و به یاد آن حضرت بودن . د : گزینه الف و ج صحیح می باشد . 🔻شرکت در مسابقه مهدویت و کسب اطلاعات بیشتر(سنجاق شده)👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2104623196C07139a0285 برای اطلاع از نتایج عضو کانال باشین 👆 📌 با ارسال این بنر به دوستان می توانیم در زمینه سازی ظهور سهمی داشته باشیم. شرکت کننده ۲۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انسان شناسی 010.mp3
11.56M
۱۰ 🎤 ⚡️ می‌توان در عرض چند لحظه، از قعر جهنم، به بالاترین درجات بهشت... و از نهایت شقاوت و سیاه‌بختی، به اوج سعادت و رستگاری رسید! ⚡️می‌توان در عرض چند دقیقه،یک عمر خطا را جبران کرد و زندگی تازه‌ای آغاز نمود! اما؛ چگونه؟! مگر انسان کیست که چنین قدرت عظیمی دارد؟!
منتظران گناه نمیکنند
🍁دام شیطانی🍁 قسمت۱۳ باباومادر آنچه که دیده وشنیده بودند برای دکترتعریف کردند. دکتر کمی به فکرفرو.ر
🍁دام شیطانی🍁 قسمته۱۴ پدرم خیلی زود یک روحانی پیدا کرده بود که کارش برای همین جن زدگی بود. بابام وقت گرفته بود که بریم پیش روحانیه,وقت رفتن,هرکارکردم نتونستم از جام بلند بشم,احساس میکردم دونفر دوطرفم رامحکم گرفتن وبه زمین دوختنم,میخواستم به بابا بگم که فلج شدم ناگاه صدای مردی ازگلوم درامد که اینبار با زبان ارمنی صحبت میکرد,پدرومادرم خیلی ترسیده بودند... مادرم موند پیشم وبابا زنگ زد به اخونده که فامیلش موسوی بودوبراش توضیح داد که چه اتفاقی افتاده... اقای موسوی یک سری اذکار وکارها گفته بود که انجام بدهیم. حالا دیگه خودمم خسته شده بودم ,گاهی یک درد توبدنم میپیچید ازپامیگرفت میومدتودستم بعدش سرم ,همینطور میچرخید. دوباره به یاد خداافتادم,حالا میفهمیدم بیژن با ارتباط اجنه مرا جادو کرد وپام رابه این محافل بازکرد حتی باعث شد بااجنه ارتباط برقرارکنم... ازخودم بدم میومد ,تصمیم گرفتم هرطور شده بااین ارواح خبیث بجنگم... اقای موسوی گفته بود قران راازش جدا نکنه,مدام دعابخونه ونماز به جا بیاورد. چندبارسعی کردم وضوبگیرم اما یک نیرویی نمیذاشت,وقتی میخواستم اب رو دستم بریزم ,دستاهم خشک میشد,انگارفلج میشدند,مامان راصدامیزدم تا برام وضوبگیره,روی سجاده که مینشستم ,به یک باره مهرغیب میشد,سجاده خودبه خوداز زیرپام کشیده میشد... حالا میدونستم واقعا اجنه احاطه ام کردند... مامان برام غذامیاورد ,توغذا خورده شیشه میدیدم وخیلی چیزای دیگه,انگارمیخواستن ازمن انتقام بگیرن...اما ازهیچ کدام این اتفاقات باپدرومادرم حرف نمیزدم,اخه غصه میخوردن. توهمین روزها بیژن زنگ زدگفت:چی شدی خانم خوشگلم؟چرااحوالی نمیگیری,زنگ زدم بهت تاریخ جشن رابگم... با عصبانیت دادزدم: گورت راگم کن ابلیس ,شیطان کثیف... بیژن انگاری ازبرخوردم خبرداشت, خیلی ریلکس گفت:خانم کوچلو چه بخوای وچه نخوای اومدی توجمع ما ابلیسان,توالان همسر یک شیطانی.. باصدای بلندی خندید... عصبی ترشدم وگفتم: دیگه نمیخوام صدات رابشنوم.. بیژن:جشن دو روز دیگست,یعنی روز عاشورا,اگه بیای که با اغوش بازمی پذیریمت واگر نیای من دوستام رامیفرستم پیشت تا جشن بگیرند... گفتم:تویک ابلیسی,من نمیام ,هرغلطی دوست داری بکن... اما نمیدانستم چه جهنم سوزانی درپیش دارم.. امروز روز تاسوعا بود وعلی رغم میل باطنی ام که دوست داشتم درعزاداریها شرکت کنم,همان نیروی شیطانی نگذاشت درسوگ اربابم شرکت کنم ,اما بابا رافرستادم اداره ی آگاهی وموضوع تهدید بیژن را گفتم که به اطلاع آنها برساند.قرارشد اگر باهام دوباره تماس گرفت ,اونا رادرجریان بگذارم,اما من اصلا تمایلی به صحبت کردن با این ابلیس آدم نما نداشتم,هرچه آدرس از بیژن داشتم دراختیار انها گذاشتم وتصمیم گرفته بودم هرچه زنگ زد جواب ندهم،از دم غروب ۱۳تماس ازدست رفته ازبیژن داشتم.... ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌ ‎‌‌‎
منتظران گناه نمیکنند
🍁دام شیطانی🍁 قسمته۱۴ پدرم خیلی زود یک روحانی پیدا کرده بود که کارش برای همین جن زدگی بود. بابام و
🍁دام شیطانی🍁 قسمت ۱۵ اخری بهم پیامک داد بااین مضمون:خانم شیطونک,زور الکی نزن چون یک جن درون وجود تو حلول کرده,الان درقالب تن تو ,روح یک جن وجود دارد,انجمن روی تو برنامه ریزیها کرده,لطفا خودت راخسته نکن,اول وآخرش مال مایی,اینم آدرس جشن:تهران ....... بیژن ,طبق شناختی که ازمن داشت محال بود به فکرش خطورکند که من بخوام ازکارهاشون باکسی صحبت کنم. اما باذکرهایی که اقای موسوی بهم آموزش میداد خیلی وقتا ,اختیارم دست خودم بود اماگاهی اوقات هم اذیت کردن اجنه رااحساس میکردم. تمام متن پیامک بیژن رابرای شماره ی همراه اقای محمدی(پلیسی که درجریان کاربود)فرستادم. خودم رفتم مشغول ذکر شدم,اقای موسوی بهم گفته بود هرچه وسیله که علامت یک چشم روش هست را دارم,ببرم بزارم امام زاده یایک جای مقدس تا اثرشون از بین بره,من یک گردنبند داشتم که به عنوان چشم زخم گرفته بودمش اما غافل از این که ,این گردنبد که روش تک چشم حک شده بود,برای چشم زخم کاربردی نداشت که هیچ بلکه علامت چشم چپ شیطان بود وباعث جذب اجنه وشیاطین اطرافم میشد. اون گردنبدوانگشتری که بیژن بهم هدیه داده بود راسپردم به مامان تابگذاره امام زاده,وخودم مدام اسفند دود میکردم چون به عینه متوجه شدم تا دود اسفند بلند میشه ,جن درونم یک جورایی اذیت میشه ومن راهم اذیت میکنه... فردا عاشورا بود ومن برنامه ها داشتم,میخواستم با ذکرخدا وگریه بر ارباب خودم راپاک کنم.... میدونستم روز سختی درپیش دارم ,توکل کردم وبه انتظار روزهای خوش نشستم....
منتظران گناه نمیکنند
🍁دام شیطانی🍁 قسمت ۱۵ اخری بهم پیامک داد بااین مضمون:خانم شیطونک,زور الکی نزن چون یک جن درون وجود ت
🍁دام شیطانی🍁 قسمت ۱۶ امروز روز عاشورا بود چشم که بازکردم خودم را روی تخت با بولیز قرمز رنگم,دیدم. مطمینم دیشب توخواب, شیطان درونم تن مرابه حرکت دراورده.ولباس قرمزم راپوشیدم,قبل از رفتن به بیرون اتاقم,رفتم سراغ کمد لباس ,بولیز مشکی رابرداشتم تابپوشم,هرچه میکردم ,بولیز قرمزه درنمیامد انگاربه بدنم چسپانده باشندش,با اراده ای قوی گفتم:کورخوندی ابلیس ,اگرشده پاره اش کنم ,درش میارم. استینش را دراوردم دوباره کشیده شد تنم,دکمه هاش که انگار قفل شده بود,عصبی شدم.وگفتم اماده باش من ازت نمیترسم,نیروی من که اشرف مخلوقات هستم از توی رانده شده ی درگاه خدا,بیشتره... بلند بلند خوندم (اعوذوبالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم یاصاحب الزمان ادرکنی ولاتهلکنی... یاصاحب الزمان ادرکنی ولا تهلکنی... یاصاحب الزمان... هرچه این ذکر راتکرار میکردم اختیار خودم بیشتردستم میمود تااینکه به راحتی لباسم رابالباس مشکی عوض کردم,دیروز بابا ومامان برای خاطرمن عزاداری نرفته بودند اما امروز میخواستم به هرطریقی شده بفرستمشون عزاداری,میدونستم خودم روز سختی درپیش دارم واز طرفی پدرومادرم نذرداشتند اخه وجودمن را از لطف ارباب میدونستند,نذرداشتند تا باپای برهنه برای غم حسین ع درهیأت سینه بزنند وپدرم به یاد سقای دشت کربلا به تشنگان آب بدهد,پس باید میرفتند... خودم نذر کردم که امروز قطره ای اب ننوشم ودست به دامان حسین ع,در خانه ی خدارابزنم... وعجیب روزی بود ,چیزهایی دیدم که هرصحنه اش برای مرگ کسی کافی بود اما من بامدد خداوند تحملش کردم.... مامان وبابا رابزور راهی هیأت کردم. خودم رفتم طرف دسشویی تا وضوبگیرم. نگاهم افتادتو آیینه,احساس کردم کسی زل زده بهم,خیلی بی توجه شیرآب رابازکردم,منتها دستم به اختیارخودم نبود هی میخورد به آیینه,به دیوارو...,دوباره شروع کردم:اعوذوبالله من شیطان الرجیم,اعوذوبالله من الشیطان الرجیم و... به هربدبختی بود دست وصورت وآرنجهام رااب ریختم ووضوگرفتم ,وقتی میخواستم پاهام رامسح کنم تاخم شدم ,یکی از پشت سر ,کله ام را کوبید به سنگ روشویی دردوحشتناکی توسرم پیچید اما ازپا نیانداختم . باهر سختی که بود وضوگرفتم وشاید بشه گفت این سخت ترین وشیرین ترین وضویی بود که درعمرم گرفته بود,سخت بود به خاطراینکه نیرویی نمیگذاشت وضوبگیرم وشیرین بود به خاطراینکه اراده ی من براراده ی شیاطین پیروز شده بود.. سجاده راپهن کردم ,چادرنمازم انداختم سرم,سجاده از زیرپام کشیده شد وباسرخوردم به زمین..... نتونستم به نماز بایستم,نشستم به ذکر گفتن دوباره صدای مردی ازحلقومم بیرون میامد واینبار فحشهای رکیکی از دهانم خارج میشد... به شدت گلوم خشک شده بود,بی اختیار به سمت اشپزخانه رفتم ولیوان ابی پرکردم تابخورم,یک آن یادم افتاد نذر دارم آب نخورم,هرچی خواستم لیوان رابزرام رو ظرفشویی,نمیتونستم,لیوان چسپیده بودبه دهنم ,انگار شخصی به زور میخواست آب رابه خوردم بدهد,دراثر تکانهای بیش ازاندازه ی دستم لیوان روی سرامیکهای اشپزخانه افتاد وشکست ناگهان نیرویی به عقب هلم داد,پام رفت رو خورده شیشه های لیوان و زخم شدوخون بود که میریخت کف اشپزخونه, دست کردم یه قران کوچک رو اپن بود برداشتم,چسپوندم به خودم... ‎‌‌‎‌‎