eitaa logo
منتظران گناه نمیکنند
2.5هزار دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
5.1هزار ویدیو
347 فایل
خادم کانال منتظران گناه نمیکنند👇 @appear ورز کردن تبلیغات درکانال تاسیس کانال : ۱۳۹۷٫۱٫۱۱ پایان کانال : ظهور آقا امام زمان عج ان شاء الله نشر از مطالب کانال آزاد ✔️
مشاهده در ایتا
دانلود
فرازهایی از وصینامه شهید جلال افشار📚 🏵خداوندا می دانی که من بسیار گناه کرده ام اما از گناه بیزارم آنگاه که نافرمانی و ناسپاسی تو را انجام دادم. خداوندا به بندگانت چه بگویم که هرکدامشان کتاب بزرگی هستند از اندرز و پند با این حال با زبان قاصرم می گویم که ای امت بپاخاسته قیام خود را حفظ کنید تا قائم دین حق فرزند امیر مؤمنین،حجت الله الاعظم بیاید و پرچم توحید را بر فراز قلههای جهان به اهتزاز در آورد. نیت ها را خالص کنید که شرک ظلم است.
خودپرستی و خودمحوریها را کنار بگذارید و به اسلام و قرآن بیندیشید... مسئولین محترم مملکت هرکس را متناسب با ظرفیتش به کارهای اجرایی بگمارند به فرهنگ جامعه بیش از هر چیز توجه شود به سپاه این بازوی امام (ره) بیش از پیش برسید و بر رشد معنوی و فرهنگی آن بیشتر تکیه کنید و بالاخره بنگرید که قرآن مکتوب و قرآن ناطق چه می گویند و برای اجرای مضامینشان آستین ها را بالا بزنید و گام هایتان را استوارتر بردارید. بدانید تا کفر است اسلام در جنگ و ستیز با آن است و اگر روزی با وجود کفر مبارزه در انقلاب کنار گذاشته شد، انقلاب از مسیرش خارج گشته است...
خدایا تمام دوستانم عاشقانه به سوی تو پر کشیدند و من بی ثمر مانده ام ! خجالت می کشم با تو سخن بگویم ،اما راًفت ومهربانی تو مرا به اینجا کشانده است
آخر تو به من همه چیز داده ای ومن برای تو کاری نکرده ام. خدایا نمی دانم چگونه از بندگانت عذر خواهی کنم ؟آیا آنان عذر مرا می پذیرند ؟ آخر آنان گمان می کردند من بنده صالح تو هستم و به همین منوال مرا شرمنده ساختند .
اگر حال مرا بنگرند چه می گویند؟ خدایا تو که ظاهرم را نیکو ساختی خباثت باطنم را اصلاح کن . خدایا به بندگانت چه بگویم که هر کدامشان کتاب بزرگی هستند از اندرز و پند. با این حال با زبان قاصر خود می گویم :ای امت بپا خواسته ،قیام خود را حفظ کنید تا قا ئم دین حق ،فرزند امیرالمومنین(ع)حجت الله الاعظم (عج)بیاید و پرچم توحید را بر فراز قله های جهان به اهتزاز در آورد . به نصیحت ها ،پند هاو فریاد های نائب بر حقش ، این پیرمرد موحد که قلبش برای اسلام می تپد ،گوش فرا دهیدو مو به مو اجرا کنید تا رضایت خدا حاصل شود .
جلال که شهید شد عکسش را بردند خدمت آیت الله بهاء الدینی، ایشان بی‌اختیار گریه کردند، طوری که اشکهایشان سرازیر شد روی عکس جلال، بعد فرمودند: امام زمان(عج) از من یک سرباز می‌خواستند، من هم آقای افشار را معرفی کردم. اشک من اشک شوق است، ‌ایشان جلال ” ذاکر قریب البکاء” است.
جلال همیشه می گفت: دنیا ارزش ندارد به خاطرش آخرتمان را خراب کنیم.آخرش همه ما را می‌گذارند در یک وجب جا، آنجاست که باید جواب یک ذره مال حرام را بدهیم.
نزدیکان جلال افشار می‌گویند: دست و بالش تنگ بود،‌ دارائیش از مال دنیا فقط یک موتور بود که همیشه خدا هم دست‌هایش روغنی بود و تعمیرش می‌کرد، ‌سوار موتور می‌شد و می‌رفت قبض‌های حقوق یتیمان را توزیع می‌کرد.
من جا مانده‌ام! دارم می‌سوزم!🕯 🌻جلال با حالتی غمگین در گوشه‌ای زانوی‌ غم بغل گرفته بود پرسیدم اتفاقی افتاده؟ گفت دیشب در پادگان مشغول قدم زدن بودم که صدای گریه‌ای در پشت یکی از این ساختمان‌‌ها شنیدم. نزدیک‌تر رفتم پیرمرد سالخورده‌ای در گوشه‌ای نشسته و زار زار میگریست کنارش رفتم و از او دلجویی کردم.
بی‌اختیار گریه‌ام گرفت علت ناراحتی‌اش را پرسیدم پیرمرد گفت:«امشب شب چهلم پسر شهیدم است چون مرخصی‌ها لغو شده نتوانستم در مراسمش شرکت کنم حالا که دیدم همه خواب هستند آمدم اینجا و در تنهای برایش مراسم ختم برپا کردم».
جلال ساکت شدو بعد ادامه داد:«عظمت این صحنه مرا به‌یاد حبیب‌بن‌مظاهر انداخت و از اینکه قافله رفت و من جا مانده‌ام دارم می‌سوزم تا کی برای این بسیجی‌ها حرف بزنم آنها بروند و شهید شوند و من جا بمانم».
جلال می‌گفت: «خدا نگذاشت در مقابل نیازمندان بی آبرو شویم ناامید شویم فکر کردیم همه راه‌ها به ‌رویمان بسته است به یک‌باره از جایی برایمان کمک رسید. آن‌وقت فهمیدیم که تنها نیستیم و یکی هست که ما را زیر نظر دارد و به کمک مان بیاید». براستی که خدا هیچ‌گاه بندگان مخلصش را تنها نخواهد گذاشت.
از اصفهان به قم میرفت . صدای اهنگ مبتذلی که راننده گوش میکرد جلال رو ازار میداد.رفت با خوشرویی به راننده گفت : اگر امکان داره یا نوار و خاموش کنید،یا برا خودتون بذارین راننده با تمسخر گفت:اگه ناراحتی میتونی پیاده شی ! جلال رفت توی فکر، هوای سرد ، بیابان تاریک و…. قصد کرد وجدان خفته راننده رو بیدا رکنه ، اینبار به راننده گفت :
اگه خاموش نکنی پیاده میشم.راننده هم نه کم گذاشت و نه زیاد،پدال ترمز رو فشار داد و ایستاد و گفت بفرما ! جلال پیاده شد اتوبوس هنوز خیلی دور نشده بود که ایستاد! همینکه جلال به اتوبوس رسید راننده به جلال گفت :
بیا بالا جوون ، نوارو خاموش کردم
همسر شهید جلال افشار می گوید :‌ « ‌علاقه جلال به همه چیز به خاطر رضای خدا بود ،‌ چرا که او بنده مطیع قادر یکتا بود . در طی سه سال زندگی مشترکمان بیشتر اوقات در جبهه های جنگ ،‌ به خصوص سیستان و بلوچستان و کردستان سپری شد . در این مدت حتی برای یک بار نیز ناراحتی و عصبانیت او را در منزل ندیدم . در برابر همه احساس مسئولیت می کرد و به مادر و خانواده اش احترام زیادی قائل بود . در دوران بارداری و شیردهی ،‌ تأکید بسیاری داشت که حتماً ‌با وضو باشم و زیاد قرآن بخوانم .
امکان نداشت یک شب نماز شب نخواند . به نماز اول وقت اهمیت می داد، دائم الوضو بود.
روحانی شهید جلال افشار که آیت‌الله بهاءالدینی او را یگانه سرباز راستین امام زمان (عج) خواند، دار و ندارش ایمانش بود و یک موتورسیکلت همیشه خراب، وی در حین اذان گفتن با زبان روزه به شهادت رسید.
از اصفهان، کم نیستند سرداران خط‌ شکن لشکر امام حسین (ع) که در سال‌های خوف و خطر نام شهر گنبدهای فیروزه‌ای را بر تارک حماسه و مقاومت نشاندند و دیار سپاهان را شهر شهیدان کردند.
در تابستان سال 1335 در یکی از محلات مستضعف نشین اصفهان کودکی به دنیا آمد که بعدها اسوه زهد و تقوا و شب‌بیداری در جبهه‌ها لقب گرفت، کیست که سردار فداکار سپاه اسلام جلال دهقان را نشناسد؟ زمانی که نامی از شهدای روحانی اصفهان در 8 سال دفاع مقدس برده می‌شود، نام جلال در کنار نام شهید میثمی و شهید ردانی‌پور در ابتدای فهرست دلاوری‌هاست.
پدرش مغازه‌داری مؤمن و ساده بود و جلال دومین فرزند خانواده ولی هنوز دوران دبیرستان تمام نشده بود، پدر از دنیا رفت و برادر بزرگ‌تر سرپرست خانواده شد ولی چون دانشجوی دانشگاه تهران بود، زحمت جلال دوچندان می‌شد
جلال با بچه‌های هیئت خردسالان بنی فاطمه محله دردشت اصفهان ارتباط تنگاتنگ داشت و هشت ‌یا 9 ‌ساله که شد با تلاوت و حفظ قرآن، همسالان و بزرگ‌ترها را به وجد می‌آورد بیشتر اوقات فراغت خود را با حفظ قرآن سپری می‌کرد
جلال مجبور بود در کنار درس و طلبگی در یک مغازه نصب پرده و تزئینات شاگردی کند تا مخارج خانواده را تأمین کرده و بتواند ادامه تحصیل دهد و بخشی از این پول را هم‌خرج مبارزه علیه رژیم ستم‌شاهی در تکثیر اعلامیه‌ها و نوارهای حضرت امام (ره) می‌کرد.
دانشگاه برادرش که تمام شد، او مجال تازه‌ای یافت تا در قم تحصیلات و مبارزاتش را ادامه دهد، عشقش به فراگیری علوم دینی او را راهی حوزه علمیه کرد.
از مبارزات انقلابی تا خدمت در سپاه مدرسه حقانی شهر قم در سال‌های 53 تا 55 به مدیریت شهید آیت‌الله قدوسی (ره) اداره می‌شد و پایگاهی خوب برای تحصیل جوانان مکتبی بود که جلال هم در کنار تحصیل طلبگی در این مدرسه، با صدای زیبایش به قرائت و ضبط سرودهای انقلابی و اعلامیه‌های حضرت امام (ره) می‌پرداخت و چندین سفر نیز برای ساماندهی راهپیمایی‌ها به شهرستان‌های کشور داشت و در این مسیر مبارزه چند بار نیز توسط ساواک دستگیر و پس از بازداشت‌های چندروزه آزاد شد.