eitaa logo
منتظران گناه نمیکنند
2.5هزار دنبال‌کننده
16.8هزار عکس
5هزار ویدیو
346 فایل
خادم کانال منتظران گناه نمیکنند👇 @appear ورز کردن تبلیغات درکانال تاسیس کانال : ۱۳۹۷٫۱٫۱۱ پایان کانال : ظهور آقا امام زمان عج ان شاء الله نشر از مطالب کانال آزاد ✔️
مشاهده در ایتا
دانلود
جلال که شهید شد عکسش را بردند خدمت آیت الله بهاء الدینی، ایشان بی‌اختیار گریه کردند، طوری که اشکهایشان سرازیر شد روی عکس جلال، بعد فرمودند: امام زمان(عج) از من یک سرباز می‌خواستند، من هم آقای افشار را معرفی کردم. اشک من اشک شوق است، ‌ایشان جلال ” ذاکر قریب البکاء” است.
جلال همیشه می گفت: دنیا ارزش ندارد به خاطرش آخرتمان را خراب کنیم.آخرش همه ما را می‌گذارند در یک وجب جا، آنجاست که باید جواب یک ذره مال حرام را بدهیم.
نزدیکان جلال افشار می‌گویند: دست و بالش تنگ بود،‌ دارائیش از مال دنیا فقط یک موتور بود که همیشه خدا هم دست‌هایش روغنی بود و تعمیرش می‌کرد، ‌سوار موتور می‌شد و می‌رفت قبض‌های حقوق یتیمان را توزیع می‌کرد.
من جا مانده‌ام! دارم می‌سوزم!🕯 🌻جلال با حالتی غمگین در گوشه‌ای زانوی‌ غم بغل گرفته بود پرسیدم اتفاقی افتاده؟ گفت دیشب در پادگان مشغول قدم زدن بودم که صدای گریه‌ای در پشت یکی از این ساختمان‌‌ها شنیدم. نزدیک‌تر رفتم پیرمرد سالخورده‌ای در گوشه‌ای نشسته و زار زار میگریست کنارش رفتم و از او دلجویی کردم.
بی‌اختیار گریه‌ام گرفت علت ناراحتی‌اش را پرسیدم پیرمرد گفت:«امشب شب چهلم پسر شهیدم است چون مرخصی‌ها لغو شده نتوانستم در مراسمش شرکت کنم حالا که دیدم همه خواب هستند آمدم اینجا و در تنهای برایش مراسم ختم برپا کردم».
جلال ساکت شدو بعد ادامه داد:«عظمت این صحنه مرا به‌یاد حبیب‌بن‌مظاهر انداخت و از اینکه قافله رفت و من جا مانده‌ام دارم می‌سوزم تا کی برای این بسیجی‌ها حرف بزنم آنها بروند و شهید شوند و من جا بمانم».
جلال می‌گفت: «خدا نگذاشت در مقابل نیازمندان بی آبرو شویم ناامید شویم فکر کردیم همه راه‌ها به ‌رویمان بسته است به یک‌باره از جایی برایمان کمک رسید. آن‌وقت فهمیدیم که تنها نیستیم و یکی هست که ما را زیر نظر دارد و به کمک مان بیاید». براستی که خدا هیچ‌گاه بندگان مخلصش را تنها نخواهد گذاشت.
از اصفهان به قم میرفت . صدای اهنگ مبتذلی که راننده گوش میکرد جلال رو ازار میداد.رفت با خوشرویی به راننده گفت : اگر امکان داره یا نوار و خاموش کنید،یا برا خودتون بذارین راننده با تمسخر گفت:اگه ناراحتی میتونی پیاده شی ! جلال رفت توی فکر، هوای سرد ، بیابان تاریک و…. قصد کرد وجدان خفته راننده رو بیدا رکنه ، اینبار به راننده گفت :
اگه خاموش نکنی پیاده میشم.راننده هم نه کم گذاشت و نه زیاد،پدال ترمز رو فشار داد و ایستاد و گفت بفرما ! جلال پیاده شد اتوبوس هنوز خیلی دور نشده بود که ایستاد! همینکه جلال به اتوبوس رسید راننده به جلال گفت :
بیا بالا جوون ، نوارو خاموش کردم
همسر شهید جلال افشار می گوید :‌ « ‌علاقه جلال به همه چیز به خاطر رضای خدا بود ،‌ چرا که او بنده مطیع قادر یکتا بود . در طی سه سال زندگی مشترکمان بیشتر اوقات در جبهه های جنگ ،‌ به خصوص سیستان و بلوچستان و کردستان سپری شد . در این مدت حتی برای یک بار نیز ناراحتی و عصبانیت او را در منزل ندیدم . در برابر همه احساس مسئولیت می کرد و به مادر و خانواده اش احترام زیادی قائل بود . در دوران بارداری و شیردهی ،‌ تأکید بسیاری داشت که حتماً ‌با وضو باشم و زیاد قرآن بخوانم .
امکان نداشت یک شب نماز شب نخواند . به نماز اول وقت اهمیت می داد، دائم الوضو بود.
روحانی شهید جلال افشار که آیت‌الله بهاءالدینی او را یگانه سرباز راستین امام زمان (عج) خواند، دار و ندارش ایمانش بود و یک موتورسیکلت همیشه خراب، وی در حین اذان گفتن با زبان روزه به شهادت رسید.
از اصفهان، کم نیستند سرداران خط‌ شکن لشکر امام حسین (ع) که در سال‌های خوف و خطر نام شهر گنبدهای فیروزه‌ای را بر تارک حماسه و مقاومت نشاندند و دیار سپاهان را شهر شهیدان کردند.
در تابستان سال 1335 در یکی از محلات مستضعف نشین اصفهان کودکی به دنیا آمد که بعدها اسوه زهد و تقوا و شب‌بیداری در جبهه‌ها لقب گرفت، کیست که سردار فداکار سپاه اسلام جلال دهقان را نشناسد؟ زمانی که نامی از شهدای روحانی اصفهان در 8 سال دفاع مقدس برده می‌شود، نام جلال در کنار نام شهید میثمی و شهید ردانی‌پور در ابتدای فهرست دلاوری‌هاست.
پدرش مغازه‌داری مؤمن و ساده بود و جلال دومین فرزند خانواده ولی هنوز دوران دبیرستان تمام نشده بود، پدر از دنیا رفت و برادر بزرگ‌تر سرپرست خانواده شد ولی چون دانشجوی دانشگاه تهران بود، زحمت جلال دوچندان می‌شد
جلال با بچه‌های هیئت خردسالان بنی فاطمه محله دردشت اصفهان ارتباط تنگاتنگ داشت و هشت ‌یا 9 ‌ساله که شد با تلاوت و حفظ قرآن، همسالان و بزرگ‌ترها را به وجد می‌آورد بیشتر اوقات فراغت خود را با حفظ قرآن سپری می‌کرد
جلال مجبور بود در کنار درس و طلبگی در یک مغازه نصب پرده و تزئینات شاگردی کند تا مخارج خانواده را تأمین کرده و بتواند ادامه تحصیل دهد و بخشی از این پول را هم‌خرج مبارزه علیه رژیم ستم‌شاهی در تکثیر اعلامیه‌ها و نوارهای حضرت امام (ره) می‌کرد.
دانشگاه برادرش که تمام شد، او مجال تازه‌ای یافت تا در قم تحصیلات و مبارزاتش را ادامه دهد، عشقش به فراگیری علوم دینی او را راهی حوزه علمیه کرد.
از مبارزات انقلابی تا خدمت در سپاه مدرسه حقانی شهر قم در سال‌های 53 تا 55 به مدیریت شهید آیت‌الله قدوسی (ره) اداره می‌شد و پایگاهی خوب برای تحصیل جوانان مکتبی بود که جلال هم در کنار تحصیل طلبگی در این مدرسه، با صدای زیبایش به قرائت و ضبط سرودهای انقلابی و اعلامیه‌های حضرت امام (ره) می‌پرداخت و چندین سفر نیز برای ساماندهی راهپیمایی‌ها به شهرستان‌های کشور داشت و در این مسیر مبارزه چند بار نیز توسط ساواک دستگیر و پس از بازداشت‌های چندروزه آزاد شد.
پخش اعلامیه‌های امام نیز مهم‌ترین دغدغه‌های آن روز‌های جلال بود و اوقاتی که در اصفهان بود، علی‌رغم محرومیت خودش در زندگی همکاری‌اش را با مؤسسات خیریه‌ اصفهان آغاز کرد وهم به‌عنوان خادم در مسجد جارچی در بازار اصفهان به فعالیت پرداخت.
در زمان تحصیل در مدرسه حقانی با آیت‌الله بهاءالدینی آشنا شد و از آن روزبه بعد جلال مدام در حال تبلیغ دین بود و در اجتماع مردم قم در تاریخ 17 دی‌ماه 1356 شجاعانه ایستاد و درخشید، همچنین با پیروزی و شکوفایی انقلاب جزء عناصر اولیه‌ کمیته‌ دفاع شهری حرکت‌های مردمی اصفهان را سازمان‌دهی کرد و قبل از آن نیز در جریان تحصن تاریخی مردم در منزل آیت‌الله خادمی در مورد اعتصاب غذای زندانیان سیاسی نقش بسزایی ایفا کرده بود.
در ساماندهی راهپیمایی‌های سال 57 شهید افشار نقش کلیدی در اصفهان ایفا می‌کرد و در بسیاری از این گردهمایی‌ها به سخنرانی می‌پرداخت، با پیروزی انقلاب از عناصر اولیه کمیته دفاع شهری اصفهان بود و سپس به‌عنوان مربی عقیدتی در پادگان‌های آموزشی خدمت کرد، با تشکیل سپاه شهید افشار با علاقه بسیار به پایه‌ریزی دروس عقیدتی برای آموزش به رزمندگان پرداخت و همواره به‌عنوان یک معلم اخلاق مهذب در بین رزمندگان شهره بود.
کلام نافذ شهید افشار تأثیرگذار و نوای دل‌نشین دعای روح نوازش نردبان ایمان بود و زهد بی‌ریای او زبانزد یاران و بیان شیرین ورسایش انیس و همدم بسیجیان آموزشی پادگان الغدیر بود که با آغاز جنگ تحمیلی، ‌مردم به‌ویژه جوانان را به حضور در جبهه‌های نبرد و دفاع از میهن اسلامی تشویق و ترغیب می‌کرد و تبلیغ او عامل مؤثری در جذب و اعزام نیروها از اصفهان به جبهه بود.