eitaa logo
منتظران گناه نمیکنند
2.5هزار دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
5.1هزار ویدیو
347 فایل
خادم کانال منتظران گناه نمیکنند👇 @appear ورز کردن تبلیغات درکانال تاسیس کانال : ۱۳۹۷٫۱٫۱۱ پایان کانال : ظهور آقا امام زمان عج ان شاء الله نشر از مطالب کانال آزاد ✔️
مشاهده در ایتا
دانلود
نه اینکه از چادر بدم می آمد ها، نه! اصلاً! تا جایی که یادم میاد هیچ وقت بی حجاب یا بد حجاب نبودم. روی روسریام از بچگی خیلی حساسیت داشتم اما چادر... به نظرم دست و پاگیر میآمد، میگفتم نمیتونم جمع و جورش کنم، روسری یا مقنعه رو میکشه عقب و بیشتر موهام بیرون مییاد. اصلاً مگه الان پوشش من چه عیبی داره؟ و... البته بعضی اوقات خاص، مثل وقتایی که میرفتیم زیارت، چادرم سرم بود اما برای همیشه خب نه. یاد مییاد دبیرستان که میرفتیم تا سال قبلش چادر اجباری بود. اون سال هم که من تو آزمون ورودیاش قبول شدم، بهمون نگفتن الزام چادر برداشته شده! مدرسه ی نمونه بود و نمیشد از خیرش گذشت. اجباراً چادر سرم کردم. یه مدت که گذشت و متوجه شدیم الزامی نیست، من از اولین کسانی بودم که چادر رو برداشتم. مگه حجاب من چه عیبی داشت خب؟ حتی اینکه بابا غیر مستقیم موقع نگاه کردن به تلویزیون با دیدن یه دختر چادری میگفت چقدر چادر برای یک دختر وقار مییاره هم منو چادری نکرد. من که حجابم مشکلی نداشت چرا باید خودم رو به دردسر میانداختم؟ سخته جمع و جور کردنش خب، تازه مردم و این آدمایی که به خاطر روسری هم به آدم میگفتند حزب اللهی که در زبان اونا معادل اُمّل بود چی؟ حالا چادر که واجب نیست آدم به خاطرش با ملت دربیفته منم حجابم عیبی نداره خب.
🧕🏻 شروع : دختر بی حجابی بودم.. کلاً اعتقادی به حجاب نداشتم.. به محرم و نامحرم.. به حجاب ... برام بی اهمیت بود. سفت و سختم پای خواستم بودم. اصلا علاقه ای به چادر نداشتم.حس میکردم بی کلاس و بی پرستیژ میشم. کل تفریحاتمون تو مهمونی و دور همی و خرید و اینجور چیزا خلاصه میشد.. کاری نداشتم آرایشم مناسبه یا نه. مشهد زیاد قسمتم میشد، میرفتم حرم.. یه چادر الکی سر میکردم و زیارت و بعد تو مرکز خریدا می چرخیدم، یادم می رفت اصل قضیه چیه . نزدیک روز پدر بود روز ولادت حضرت علی قرار شد خانوادگی بریم ترکیه کلی برنامه ریزی کردیم که همه شهراش رو بریم یه هفته مونده بود به سفر نمیدونم چرا.. ولی یه هو به دلم افتاد پیش خودم گفتم اگه بهت بگن جای ترکیه برو کربلا ، میری؟ کلی واسه سفرم برنامه ریزی کرده بودم خرید و تفریحو.. تو دلم گفتم اگه بگن برو کربلا میرم! آخه یه دوست امام حسینی پیدا کرده بودم که ازکربلازیادمیگفت بهم یهو تلفن خونمون زنگ خورد داداشم گفت سانازیه کاروان داره میره کربلایه هفته دیگه گفتن جای خالی داره؛ میری؟ هنگ بودم پشت تلفن بخدا گریم گرفت گفتم حتما.. معلومه که میرم به مامان و بابا و خواهرم گفتم من ترکیه نمیام میخوام برم کربلا ! مادربزرگم حدود 87 سالش بود و قسمتش نشده بود. گفتم میبرمش با ویلچر من باید برم کربلا! باید! به دلم افتاده . خواهرم گفت نمیام و ترکیه مو کنسل نمی کنم. گفتم هرکی میخواد بره ترکیه بره؛ من میرم کربلا پدر و مادرم وقتی اشتیاقمو دیدن همراهیم کردن خواهرمم دید اینجوریه گفت بعدش میریم ترکیه درعرض ۶ روز راهی کربلا شدم… نمیدونستم چه جور جاییه،کلی لباس و کفش و وسایل خوب بردم. می گفتم یه روز اینو می پوشم یه روز اونو ! وقتی رفتم خسته خرابات می رفتم حرم کدوم مد؟ کدوم تیپ؟ روز ولادت امام علی نجف ولادت جواد الائمه کاظمین نیمه رجب کربلا پنجشنبه شب کربلا خدایا من کجا بودم...با ویلچر مادربزرگم همه جا رفتیم. سفر سختی بود.. روزی ۵، ۶ بار میرفتم حرم امام حسین. روزی۳،۴ ساعت بیشتر نمی خوابیدم همش بی دلیل گریه گریه… اصن نمیدونم چه حالی بود... من فقط گریه میکردم . یه حاج آقایی تو کاروانمون بود بهش گفتم حاج آقا من دختر بی حجابی بودم.. ساز می زدم... الآن از همه چی افتادم... گفت : من حاضرم قسم جلاله بخورم تو نظرکرده امام حسینی… پایان 🌹