💢سوال :
✳ حدود محرم و نامحرم در دنیای مجازی ::
حکم چت با نامحرم::.. ✳
✅ پاسخ: 👇👇
به طور كلی روابط بین زن و مرد چند صورت دارد:
1⃣ رابطه زن و شوهری
2⃣ رابطه علمی
3⃣ رابطه حرفه ای و شغلی
4⃣ رابطه دوستانه با نامحرم
⬅ قسمتهای 2 و 3 با حفظ محدودیتهای شرعی و عرفی و درحد ضرورتها، مجاز است.
🔷 اما همانگونه که می دانید، رابطه دوستانه بین دو نامحرم از نظر اسلام جایز نیست.
در صورتی که قصد لذت باشد ( حتی عاطفی )، یا ترس و خوف به گناه افتادن باشد ( حتی در آینده نزدیک ) یا مفسده ای داشته باشد حرام است.
❌❌✍ #نکته_مهم: وآن اینکه گاهی ما ارتباط داریم وتوجیح میکنیم میگیم بانامحرم چت میکنیم...👇
⛔️ ولی واقعا کم برا همسرمون نمی زاریم《#حرفشیطان》
⛔️ یا میگوییم اون شخص از من بزرگتر هستش《#حرفشیطان》
⛔️یا میگوییم که منو نصیحت پدرانه میکنه《#حرفشیطان》
⛔️ یا میگوییم با ایشون که ارتباط گرفتم خداوند به مانظر خاصی کرده است وگره تو زندگیمون باز شده《#حرفشیطان》
⛔️ یا میگوییم واقعا مث یه خواهر وبرادر با هم چت میکنیم وهیچ حس جنسی به هم نداریم《#حرفشیطان》
⛔️یا میگوییم خیلی مهربون هستند ودلسوز من است وکمکم میکند از لحاظ دینی و.......《#حرفشیطان》
⛔️ یا میگوییم فقط احوالپرسی میکنیم 《#حرفشیطان》
و......
✍ولی حقیر اینو بشماها عزیزانم عرض کنم اینا مجوز ارتباط نمیشودوخودمونو گول نزنیم، این ارتباطات برای مجردها گناه وکیفر الهی رو بدنبال دارد وبرای متاهلین گناهی بزرگ ونابخشودنی وهمچنین خیانت در حق همسرشون است واین مثالها همه تجربه از خود شماها بود...
این مثالها وواقیعت ها توجیحهی است که شیطان به ماها یاد میدهد که قبح ارتباط با نامحرم وچت شکسته شود،متاسفانه😓
✍ با این گناهان قلب امام زمانمونو بدرد نیاریم، اگه حدود خدارو رعایت نکنیم هیچ تضمینی در عاقبت بخیری و برای همسر خوب در دنیا وآخرت نیست والا باید انتظاری هم نداشته باشیم از خدا، دیگه خود دانی....
#احکام_رسانه_روابط_چت_نامحرم
@montzeran
منتظران گناه نمیکنند
🌺بسم رب الشهداوصدیقین🌺 زندگینامه ی #شهیدمنوچهرمدق قسمت سوم :خانم کوچولو 🌹گفت: وقتی حرفای امام
🕊بسم رب الشهدا والصدیقین🕊
🌻زندگینامه ی #شهیدمنوچهرمدق
قسمت چهارم: دومین دیدار
🌹"خانم کوچولو"!!
بعد از آن همه رجز خوانی تازه به او گفته بود "خانم کوچولو"..... به دختر ناز پرورده ای که کسی به ش نمی گفت بالای چشمت ابرو است... چادرش را تکاند و گره روسریش رامحکم کرد.... نمی دانست چرا ولی ازاو خوشش آمده بود. درخانه کسی به او نمی گفت چه طوربپوشد! باچه کسی راه برود! چه بخواند! چه نبیند!
اما اوبه خاطر حجاب مواخذه اش کرده بود!! حرف هاش تند بود اما به دلش نشسته بود.
🌹گوشه ی ذهنم مانده بود که او، که بود؟؟
منوچهربود. پسر همسایه مان
اما هیچ وقت ندیده بودمش!!!..
رفت وآمد خانوادگی داشتیم ... اسمش راشنیده بودم ولی ندیده بودمش ....
🌹یک بار دیگر هم دیدمش .بیست ویک بهمن از دانشکده ی پلیس اسلحه برداشتم .من سه چهار تا ژ-سه انداختم روی دوشم و یک قطار فشنگ دورگردنم. خیابان ها سنگربندی بود. از پشت بام ها می پریدم... ده دوازده تا پشت بام را رد کردیم دم کلانتری شش خیابان گرگان آمدیم توی خیابان ... آن جا هم سنگرزده بودند... هر چه آورده بودیم دادیم... منوچهر آن جا بود. صورتش را با چفیه بسته بود. فقط چشم هایش پیدا بود... گفت باز هم که تویی!!؟
🌹فشنگ ها را از دستم گرفت...
خندید وگفت : این ها چیست؟؟ با دست پرتشان میکنند؟؟
فشنگ دوشکا با خودم آورده بودم!!!! فکر می کردم چون بزرگ اند خیلی به درد می خورند!!
گفتم اگر به درد شما نمی خورد میبرمشان جای دیگر...
گفت نه نه... دستتان درد نکند .فقط زود از این جا بروید.
🕊بسم رب الشهداوالصالحین 🕊
🌻زندگینامه #شهیدمنوچهرمدق
قسمت پنجم: دیدار غیر منتظره
🌹نمی توانست به آن دوبار دیدن او بی اعتنا باشد. دلش میخواست بداند او که آن روز مثل پرکاه بلندش کرد و نجاتش داد و هر دوبار آن همه متلک بارش کرد، کیست...
حتی اسمش را هم نمی دانست... چرا فکرش را مشغول کرده بود؟ شاید فقط از روی کنجکاوی نمی دانست احساسش چیست ... خودش را متقاعد کرد که دیگر نمی بیندش بهتر است فراموشش کند.
ولی او وقت و بی دقت می آمد به خاطرش.....
🌹این طور نبود که مثل عاشق پیشه ها اشتهایم را از دست بدهم یا دائم بهش فکرکنم ولی منوچهر اولین مردی بود که وارد زندگیم شد.... اولین وآخرین مرد.... ولی نمی دانستم او کیست! وکجاست؟
🌹بعد از انقلاب سرمان گرم شد به درس و مدرسه. مسئول شورای مدرسه شدم. این کارها را بیشتر از درس خواندن دوست داشتم. تابستان کلاس خیاطی و زبان اسم نوشتم... دوستم مریم می آمد دنبالم با هم می رفتیم.
🌹آن روز می خواستیم بریم کلاس خیاطی در را نبسته بودم تلفن زنگ خورد با لطیفه خانم همسایه ی روبه رویی کارداشتند... خانه شان تلفن نداشتند.
رفتم صداشان کنم... لای در باز بود رفتم توی حیاط... دیدم منوچهر روی پله های حیاط نشسته و سیگار می کشد... اصلا یادم رفت چرا آن جا هستم!!!
من به او نگاه کردم و او به من...
تااو بلند شد رفت توی اتاق لطیفه خانم آمد بیرون... گفت فرشته جان کاری داشتی؟؟
🌹تازه به صرافت افتادم پای تلفن یک نفر منتظر است!!!
منوچهر را صدا زد و گفت میرود پای تلفن.... منوچهر پسر لطیفه خانم بود... ازمن پرسید کجا میروی؟؟
گفتم کلاس....
گفت وایستا منوچهر می رساندت...
🌹آن روز منوچهر ما را رساند کلاس... توی راه هیچ حرفی نزدیم. برایم غیر منتظره بود... فکرنمی کردم دیگر ببینمش چه رسد به این که همسایه باشیم...!
آخر همان هفته خانوادگی رفتیم فشم،باغ پدرم.
🌷 برخورد درسآموزِ رهبر معظم انقلاب با دختر و پسر جوان در کوه
یکی از محافظان رهبر انقلاب در قالب خاطرهای گفت: یک روز که رهبر معظم انقلاب به کوه های اطراف تهران برای کوهپیمایی رفته بودند، با دختر و پسری دانشجو برخورد می کنند که به لحاظ ظاهری وضع نامناسبی داشتند.
آنها به یک باره در مقابل گروه ما قرار گرفتند و فرصت جمع و جور کردن و رسیدگی به وضع ظاهری خودشان را نداشتند، از رفتار آنها مشخص بود که خیلی ترسیده بودند و اینگونه به نظر میرسید که آنها تصور میکردند که الان آقا دستور دستگیری آنها را صادر خواهد کرد. ولی برخلاف تصور آنها، آقا با آنها سلام و علیک گرمی کرد و پرسید که شما زن و شوهر هستید؟ آن پسر وقتی با خلق زیبای آقا مواجه شد، واقعیت را گفت و جواب داد خیر من و این دختر، دوست هستیم.
آقا ابتدا درباره ورزش و مزایای آن با آنها صحبت کرد و بعد فرمود: بد نیست صیغه محرمیتی هم در میان شما برقرار شود و شما با هم ازدواج کنید. آقا به آنها پیشنهاد داد که اگر مایل بودید در فلان تاریخ بیائید و من هم آمادگی دارم که شخصا خطبه عقد شما را بخوانم. آن دو خداحافظی کردند و طبق قرار همراه خانواده خود در همان تاریخ به محضر ایشان رسیدند. آقا هم خطبه عقد آن دو را جاری کردند. با برخورد کریمانه ایشان این دو جوان مسیر زندگی خود را تغییر دادند، آن دختر غیرمحجبه به یک دختر محجبه و معنوی و آن پسر دانشجو هم به یک جوان مذهبی مبدل شدند.
📗 نشریه ماه تمام، شماره ۳ ص۱۷ به نقل از باشگاه خبرنگاران جوان /کیهان
12.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👈طوفان #آخرالزمان خیلے چیزها رو بُرد❗️
👈 #چادرها رو #حجاب رو ، #حیا رو احترام رو باد برد 😞
#استاد_دانشمند 👤
#پویش_حجاب_فاطمے
🌸السلام علیک یا ابا صالح المهدی🌸
مولاجان
برای آمدنت انتظار کافی نیست
دعا و اشک و دل بی قرار کافی نیست
چنین که یخ زده ایمان، اگر هر روز
هزار بار ببارد بهار کافی نیست
تمام هرچه شراب است غیر چشمانت
برای مستی چشم خمار کافی نیست
به جرم عشق تو بگذار آتشم بزنند
برای کشتن حلاج دار کافی نیست
خودت دعا بکن ای مهربان که برگردی
دعای این همه چشم انتظار کافی نیست
🌸اللهم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج
🔴نحوه قضاوت کردن امام زمان بعد از ظهور!
🌺در مورد امام زمان علیه السّلام در روایت آمده است که با حکم حضرت داود علیه السّلام حکم میکند.
🌿 حضرت داود علیه السّلام حکم غیبی صادر میکرد و به شواهد و نظر دیگران وابسته نبود.
🔸در زمان حضرت داود علیه السّلام شخص فقیری مدّتها از خداوند رزق حلالی میطلبید. روزی گاوی در خانهی او را شکست و داخل شد. او هم گاو را سر برید و خوردند.
♦️صاحب گاو که به دنبال گاوش میگشت، فهمید و او را نزد حضرت داود علیه السّلام برد.
📘فقیر به حضرت گفت: من هفت سال بود دعا میکردم خدا رزق حلالی مرحمت کند، وقتی گاو در را شکست و داخل شد، گفتم دعایم مستجاب شده است؛ لذا آن را سر بریدم و با خانوادهام خوردم.
🌹حضرت داود علیه السّلام به صاحب گاو فرمود: از شکایتت صرف نظر کن.
💢صاحب گاو عصبانی شد و اعتراض کرد ،حضرت داود علیه السّلام به او فرمود: علاوه بر آن، نصف دارائیات را هم به او بده.
⚡صاحب گاو به شدّت بر آشفت. حضرت داود علیه السّلام فرمود: تمام دارائیات را به او بده.
☑️ در اثر این حکم در بین مردم سر و صدا بلند شد.
🔮حضرت داود علیه السّلام همراه با مردم بر سر قبر پدر کسی که گاو را کشته بود ، حاضر شد و او را زنده کرد و علّت مرگش را از او جویا شد.
🔰او گفت: پدر این صاحب گاو غلام من بود. او مرا کشت و تمام دارائیام را هم تصاحب کرد...
⭕در نتیجه روشن شد علاوه بر اینکه تمام دارائی صاحب گاو متعلّق به آن شخص فقیر است، خود صاحب گاو و فرزندانش هم بچّههای غلام پدر او هستند و متعلّق به او میباشند.
💐 امام زمان علیه السّلام هم اینگونه حکم میکند.
📙به نقل از مرحوم دولابی،مصباح الهدی - مهدی طیب
@montzeran