4_6044026168187815314.mp3
6.97M
#غروب_جمعه
🎤 #حاج_محمود_کریمی
آقا دیگه بیا الغوث و الامان
🔘 #مناجات بسیار دلنشین
و شنیدنی با امام زمان (عج)
🤲 اللهم عجل لولیک الفرج 🤲
@montzeran
#او_یک_خدمتگزار_بود
✅در بین علما، علامه حلی رحمه الله خیلی فوق العاده بوده است. روزی با مرکب، از نجف به کربلا میرفت. در راه، آقایی با ایشان همراه شدند و مسأله ای را مطرح و علامه هم شروع به صحبت کردند. علامه دید این آقا از نظر علمی خیلی پر است؛ با اینکه خود ایشان علامه، و در بین علمای شیعه، نمونه است.
علامه حلی نیز مسائلی را طرح میکند و بعد از آن، فروعی را مطرح میسازد و آقا مفصل جواب میدهند؛ در حالی که علامه سوارند و این آقا هم پیاده در رکاب علامه حلی میآیند.
❓مسأله ای طرح شد و بین علامه و این آقا اختلاف شد. علامه گفت که نظر ما این است. آقایی هم که پیاده بودند فرمودند: «خیر، این حکم، اشتباه است.» علامه گفت: «مدرک شما چیست؟» آقا فرمودند: «مدرک من فلان روایت در فلان کتاب است و شما هم این کتاب را دارید، صفحه فلان، سطر فلان. این روایت آنجاست، برو نگاه کن، حکم الهی این است.» این را که میگوید علامه حلی یک مقدار شک میکند که این آقا که این اندازه قدرت علمی دارد نکند امام زمان علیه السلام باشد.
✨علامه میگوید: «آقا یک مسأله ای میخواهم از شما بپرسم.» آن آقا میگویند: «بفرمایید.» عرض میکند: «آقا در زمان غیبت میشود خدمت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف رسید؟» علامه در حالی این سؤال را میکند که تازیانه از دستش میافتد. آقا خم میشوند و تازیانه را برمیدارند و در دست علامه میگذارن و میفرمایند: «چطور نمیشود در زمان غیبت، خدمت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف رسید؛ در حالی که الآن دستش در دست شماست.»
تا علامه متوجه میشود خودش را از روی مرکب، روی پاهای آقا میاندازد و از شرمندگی و خجالت غش میکند؛ چون که این مدت، سواره و آقا در رکاب وی بوده اند. بعد مردم جمع میشوند و آقا را به هوش میآورند (کمال الدین، صدوق، قم، دارالکتب الاسلامیه، 1395ق، ج 2، ص 61.)
#در_محضر_معصومین
🔰امام حسین (ع) :
🔺«سوگند به خدا که خون من از جوشش باز نمی ایستد؛
🔻تا سرانجام خداوند مهدی(ع) را برانگیزد.
📙مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 85.
#حدیث_روز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واکنش تماشاگران لبنانی وقتی شبیهخوان نقش امام حسین گفت، آیا کسی هست مرا یاری کند؟...
@montzeran
چه جمعهها که یک به یک غروب شد نیامدی
چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی
خلیل آتشین سخن، تبر به دوش بت شکن
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی
برای ما که خستهایم و دل شکستهایم نه
ولی برای عدهای چه خوب شد نیامدی
تمام طول هفته را به انتظار جمعهام
دوبار صبح، ظهر نه غروب شد نیامدی
😭
تلنگر
شنیدنِ صدایِ اذان و نماز نخوندن یعنی کسے یا چیزی رو به خدا ترجیح می دی.😔
دقت کردی
وقتے دوستت آنلاینه ولی جوابِ پیامت رو نمی ده چقدر ناراحت می شے ...😔
اذان یعنے خدایِ همیشه آنلاین بهت پیام داده...
نکنه آنلاین باشے و به جایِ چت با خدا چت با یکی دیگه رو انتخاب کنی.
📆تقویم و مناسبتهای فردا📅
🔺فردا شنبه:
🔹۱۵ شهریور ۱۳۹۹ 🔹
🔹۱۶ محرم ۱۴۴۲ 🔹
🔹۵ سپتامبر ۲۰۲۰ 🔹
💢 شهادت جمعی از مردم تهران به دست منافقین [۱۳۶۱ ش]
#تقویم
#فریاد_فطرت 🌱
خانم #رَجنَر_اختر سمیناری به نام "اندیشه پیرامون حجاب اسلامی" در لندن برگزار نمود.
وی میگوید: "من این سمینار را تشکیل دادم تا از #خانمهای_محجبه و موضوع #حجاب دفاع کنم تا حجاب در کشورم آزاد باشد. حجاب به نفع ما و کشور ماست. باید چنین سمینارهایی را در شهرهای مختلف کشور تشکیل داد تا حجاب را به همه معرفی نموده و آن را تبیین کند که همه بدانند حجاب نه تنها ضرری ندارد بلکه به #نفع مردم، جامعه و کشور است."
منبع:http://basirat-14.blogfa.com/post-23.aspx
🍃 #پویش_حجاب_فاطمے
✨سهم امروزمون از یاد مولای غریب
💫💫💫💫💫
🔰انتظار من از امام یا انتظار امام از من؟
◽️استاد فوادیان
🔶 امام مهدی عج و عمه بزرگوارشان حضرت زینب (س) از یک خاندان هستند، حضرت زینب از مادرش درسهای زیادی آموخته بود. امام زمان عج هم می فرماید: مادرم حضرت زهرا الگوی من است. حضرت زهرا بهترین الگو برای ماست.. فرد والایی که الگوی حضرت زینب و امام زمان است.
🔷 به حضرت زهرا گفتند: آیا رسول خدا بر ولایت امام علی مطلبی فرموده است؟ حضرت فرمود: «غدیر را فراموش کردید؟» گفت: اگر پیغمبر مطلبی را در غدیر خم بیان فرموده چرا امیرالمومنین خانه نشین شد؟ حضرت فرمودند: «امام مانند کعبه است، شما باید دور کعبه بچرخید. نه اینکه کعبه سمت شما بیاید» اگر کعبه را بیارند و دور سر ما بچرخانند ما حاجی نمی شویم. ارزش آن موقعی است که شما به سراغ امام بروید نه اینکه امام بیاید. امام حسین به سمت کوفه رفت چه جنایتی در عالم صورت گرفت.
🔴 مسئله انتظار اینجا معنا پیدا می کند، انتظار من از امام یا انتظار امام از من؟ انتظار من از امام بی فایده است؛ اما همه ارزش انتظار امام از امام است.
ان شاءالله توفیق داشته باشیم انتظارات امام را بر آورده کنیم.
#مهدویت
🔺چهار) عدالت و مبارزه با فساد (5)
🔹عدالت در صدر هدفهای اوّلیّهی همهی بعثتهای الهی است و در جمهوری اسلامی نیز دارای همان شأن و جایگاه است؛ این، کلمهای مقدّس در همهی زمانها و سرزمینها است و بهصورت کامل، جز در حکومت حضرت ولیّعصر (ارواحنافداه) میسّر نخواهد شد ولی بهصورت نسبی، همه جا و همه وقت ممکن و فریضهای بر عهدهی همه بویژه حاکمان و قدرتمندان است. جمهوری اسلامی ایران در این راه گامهای بلندی برداشته است که قبلاً بدان اشارهای کوتاه رفت؛ و البتّه در توضیح و تشریح آن باید کارهای بیشتری صورت گیرد و توطئهی واژگونهنمایی و لااقل سکوت و پنهانسازی که اکنون برنامهی جدّی دشمنان انقلاب است، خنثی گردد.
«بيانيه گام دوم»
#كلام_رهبري
نـام: آقـا
َشغل:حکومت بر دل ما
جایگاه:نائبصاحبالزمان
محل سکونت:جاودان در قلب ما
نتیجه پلک زدن:یکسان
شدن دشمن با خاک
خدایا به حرمت این وقت اذان و به حق حضرت زینب(س) در فرج آقا صاحب الزمان(عج) تعجیل فرما.
🍃🌼خدایا به حق پنج تن آل عبا(ع) نایب بر حق امام زمان(عج) (امام خامنه ای) را تا ظهور حضرت مهدی(عج) حفظ و سالم نگه دار
🍃🌼خدایا ایران تنها کشوریست که از گلدسته های آن ندای اشهد ان علی ولی الله فریاد زده می شود ، تو را به حق نام مقدس امیرالمونین حضرت علی ع این فریاد را از ما مگیر و کشورمان را در مقابل تهدیدات دشمنان حفظ و حراست بفرما
🍃🌼خدایا تورا به حق خانم حضرت فاطمه زهرا(س) پشیمانی و توبه از گناه را از بنده گنهکارت به (عظمت و بخشندگیت) قبول بفرما
🍃🌼خدایا تو را به حق غربت امام هشتم قرض همه مقروضین علی الخصوص آمین گویان را هرچه زودتر ادا بفرما
🍃🌼خدایا تو را به حق حضرت علی اصغر(ع) همه بیماران را شفای عاجل عنایت بفرما
🍃🌼خدایا تو را به حق خون پاک شهدای اسلام مشکلات و گره های مادی و معنوی همه مسلمین جهان علی الخصوص آمین گویان را به دست بابرکت حضرت ابوالفضل العباس ع مرتفع بگردان
🌼آمین یا رب العالمین🌼
داداش رضا نمیدونم میشناسید یانه کسی هست تحول یافته حتی تو لاک تاجیغ تا خدا اومده قبلا
ویک کانال دارد در تلگرام واقعا مطالبش عالیه
حالا میخوام بگم امروز تولد فاطمه خانوم همسر داداش رضا هست
داداش رضا تو سایتش درمورد همسرشون گفته
👇👇👇👇👇👇👇
https://dadashreza.com/abji-fatemeh/
منتظران گناه نمیکنند
داداش رضا نمیدونم میشناسید یانه کسی هست تحول یافته حتی تو لاک تاجیغ تا خدا اومده قبلا ویک کانال
داستان تحول داداش رضا :
سلام...رضا هستم.
متولد 19 مرداد سال 1393 و دقیقا پنج سالمه !
شاید از نگاه خیلی ها من 26 سالم باشه...اما خودم به همه میگم پنج سالمه...
تعجبی هم نداره...چون از نظر من سن آدما از لحظه ای که مامانشون اونارو به دنیا میاره حساب نمیشه...بلکه عمر آدما از زمانی آغاز میشه که دوباره به خودشون میان و میخوان به تموم چیزایی که شنیده بودن شک کنن و زندگی خودشونو از صفر بسازن !
من از یه خونواده نسبتا غیر مذهبی به دنیا اومدم و متاسفانه از همون بچگی خلا عاطفی داشتم...یعنی کلا کسی بهم محبت نمیکرد و از طرفی پدرم چون یکم اعصابش خرابه مدام منو تحقیر میکرد و میزد...
با اینکه خیلی پسر آروم وساده و صادقی بودم اما کلا کسی بهم توجه نمیکرد و ماجرای تلخ من از جایی شروع شد که از همون سن های کم بلوغ زودراس داشتم و از سن 8 سالگی تموم مسائل جنسی رو میدونستم و تو ذهنم مدام فکر جنسی میکردم.
وقتی 13 سالم شد تو مدرسه دوستام بهم یه سیدی فیلم پورن دادن که از همون موقع شروع کردم به دیدن اینجور فیلما...
به دلیل داشتن یه ذهن تخیل پرداز قوی ... این تصاویر جنسی مدام با من بود و روز به روز منو بیشتر به سمت خودش میکشید...
اوایل از رو کنجکاوی و شیطنت بود...اما بعدا کم کم تبدیل به نیاز شد..
تقریبا از 15 سالگی بود که ذهنم کاملا آلوده شده بود و چون همزمان هم خلا عاطفی داشتم و عزت نفس نداشتم یه جورایی اشتباهاتم تو زندگی شروع شد و عملا استارت کج رویم خورده شد...
من تو 15 سالگی یه چهره جذاب داشتم که نمیدونم چرا دخترا خیلی از من خوششون میومد.
کلا تو نوجوونی خیلی خوشگل بودم.اینو همه بهم میگفتن...
ولی خب...این برای منی که خلاء عاطفی داشتم زیاد خوب نبود...آخه وقتی کسی بهم محبت میکرد خوشم میومد...
یکی از دلایلی که به سمت دختر ها کشش پیدا کردم همین بود...چون بهم توجه میکردن ...
تو خونه همش دعوا و استرس بود...ولی وقتی بیرون میرفتم دخترا نگام میکردن و من خوشم میومد...بخاطر همین سعی میکردم لباسای قشنگ بپوشم تا بیشتر نگام کنن.
واقعا کسی بهم تو خونه محبت نمیکرد.همیشه با دعوای پدر مادرم از خواب پا میشدم و کلا خونمون همش استرس بود.
ولی وقتی بیرون میرفتم همه بهم توجه میکردن.
من اولین باری که یه دختری بهم گفت دوست دارم تا سه روز خوابم نبرد...آخه کسی تو خونه اینو بهم نمیگفت ... همیشه هم احساس تو انسان بدی هستی بهم تلقین میکردن...در صورتی که واقعا بد نبودم...
از بس اینارو بهم میگفتن که باورم نمیشد لایق این باشم که کسی بهم محبت کنه...
این خلاء های عاطفی رو تا 17 سالگی همراه خودم داشتم...
مادرم بنده خدا خیلی برام زحمت کشیده...اما خب...تو محبت کردن کلامی و همینطور توجه کردن خیلی خیلی برام کم گذاشت...
بخاطر همین به سمت دخترا همش کشیده میشدم.
مادرم بیشتر برام غذا میپخت که بخورم نمیرم.همین...وگرنه محبت هیچی...بازم ازش سپاسگزارم...واقعا نمیتونم از مامانم ایرادی بگیرم.چون دوستش دارم...من بیشتر از پدرم ناراحتم که واقعا ستون خوبی برای تکیه کردن نبود.چون اعتیادش و اخلاق بدش مانع این میشد که مادرم آرامش داشته باشه...من از مادرم هیچ گله ای ندارم و خیلی هم دوستش دارم.به هر حال امتحان زندگی من پدرم بود.
مادرم خودشم سختی کشیده هستش...نباید ازش انتظار محبت داشته باشم.چون محبت از درون به بیرون ساطع میشه...مادرم چیزی از درون نداشت که بهم بده...مادرمم کم اذیت نشد.
خلاصه همینجوری ادامه دادم تا به سن 17 سالگی رسیدم...
تو 17 سالگی یه شکست عشقی افتضاح خوردم که تا مدت ها داغون بودم...دقیقا تا 20 سالگی همش فکرم درگیر این قضیه بود و بد جوری شکستم. (این اتفاق خیلی درسا بهم داد...چون من خیلی ساده و احمق بودم.دیگه بعد این قضیه فهمیدم که نباید انقدر ساده باشم)
اینا همه مقدمه ای بود که برسم به سن 20 سالگیم !
من تو 20 سالگی تبدیل به یه حیوون شده بودم.چون همه جوره زخمی بودم...
از طرفی مدام با پدرم دعوا میگرفتم و از طرفی بخاطر خلاء های عاطفی و کمبود عزت نفس و دیدن فیلم پورن و کلا خیلی کارا...کاملا از انسانیت فاصله گرفتم.
کلا یکی مثل من که زخمی هستش دیگه هیچی براش مهم نیست...
بابامم همیشه بهم فحش میداد و توهین میکرد و میگفت تو هیچی نمیشی.
همیشه این حرفارو میزد.
و من تو سن 21 سالگی به پوچی مطلق رسیدم و دیگه کلا هیچی برام مهم نبود.
من تو ۲۱ سالگی همه کار کردم...
همه کار...
ولی یه کاریو هیچوقت نکردم...
میدونی اون کار چی بود ؟
اون یه کارم این بود که هیچوقت تو زندگیم سمت سیگار و دود نرفتم.
هیچوقت !
میدونی چرا ؟
چون بابای من معتاد بود...و من از اینکه مصرف میکنه حالم به هم میخورد...
خیلی وقتا دوستام سیگاری میکشیدن یا قلیون میکشیدن ... خیلی هم تعارف میکردن که رضا بیا بزن...ولی من این یه مورد خاص خط قرمزم بود و هرگز سمتش نرفتم.