eitaa logo
منتظران گناه نمیکنند
2.5هزار دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
5.2هزار ویدیو
353 فایل
خادم کانال منتظران گناه نمیکنند👇 @appear وروزو کردن تبلیغات درکانال تاسیس کانال : ۱۳۹۷٫۱٫۱۱ پایان کانال : ظهور آقا امام زمان عج ان شاء الله نشر از مطالب کانال آزاد ✔️
مشاهده در ایتا
دانلود
باخواندن معنی قرآن که گفتم که بفهمید قرآن کریم چی میفرمایند وتند قرآن نخوانید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🔮✨🔮✨🔮✨🔮✨ یاد حضرت در دقایق زندگی 🔴 توصیه امام زمان ارواحنا فداه برای حل مشکلات و گرفتاری ها 🎙
انسان شناسی 040.mp3
11.48M
۴۰ 🔥هیزم‌های جهنّم، اصلاً خاموش نمی‌شوند! اصلاً ساد‌ه‌تر بگوییم؛ 💥این هیزم‌ها، خارج از ما نیستند، تا بتوانیم آنها را از خودمان دور کنیم، یا از دستشان فرار کنیم، یا آنها را خاموش کنیم! - پس جریان این هیزمهای آتش‌زای جهنّم که قرآن از آنها مکرراً یاد کرده است، چه می‌تواند باشد؟ - یعنی اگر من به جهنّم بیفتم، هرگز نمی‌توانم از آن رها شوم؟
منتظران گناه نمیکنند
﷽ نسل مهدوی💚 (فرزند پروری) مشکلات خلقی والدین باعث لجبازی و خودمحوری فرزندان می شود . مادر افسرده
💚🌿¦↝ ﷽ نسل مهدوی 💚( فرزند پروری) زود بزرگ نشو فرزندم! کودکیت را بی حساب می خواهم و در پناهش جوانیم را ! زود بزرگ نشو فرزندم قهقهه بزن ، جیغ بکش ، گریه کن ، لوس شو ، بچگی کن ، ولی زود بزرگ نشو تمام هستی ام . آرام آرام پیش برو ، آن سوی سن وسال هیچ خبری نیست گلم. هرچه جلوتر می روی همه چیز تـندتر از تو قدم بر می دارد. حالا هنوز دنیا به پای تو نمی رسد از پاکی . الهی هرگز هم قدمش نشوی هرگز! همیشه از دنیای ما آدم بزرگ ها جلوتر باش ، یک قدم ، دو قدم ، ولی زود بزرگ نشو مادر.. آرام آرام پیش برو گلم. آنجا که عمر وزن می گیرد دنیا به قدری سبک می شود که هیچ هیجانی برای پیمودنش نخواهی داشت. آن سوی سن و سال خبری نیست . کودکی کن ، از ته دل بخند به اداهای ما که برای خنداندنت دلقک میشویم ، بزرگ که شدی از نگاه دلقک ها گریه ات می گیرد می دانم . عشق من کودک بمان دنیا بزرگت میکند❤️
منتظران گناه نمیکنند
✅ بنابراین اگه میخوای یه مدیر خوب بشی "اول از همه نباید تشنه ریاست باشی" ⭕️ اون مدیری که برای رئیس
8 🔹چرا باید در مورد مدیریت صحبت کرد؟ 👈🏼 ما اعتقاد داریم که آخرین آمادگی ما برای ظهور، "اصلاح مدیریت" هست. حالا چرا میگیم "آخرین آمادگی"؟ ✅ چون دیگه بعد از اصلاح مدیریت هست که ظهور اتفاق خواهد افتاد 💥 و آخرین مانع برای ظهور ضعف مدیریت عمومی مردم هست. قیام به حق باید در همین بخش اتفاق بیفته وگرنه در سایر بخش ها ما ضعف جدی نداریم.
🔸 ببخشید مگه سایر آمادگی ها چیه که تا حدودی انجام شده؟ به طور تیتروار چندتاش رو تقدیم میکنیم: ⭕️ یکی از عواملی که زمانه ما رو برای ظهور آماده میکنه اینه که زیاد بشه. البته این به این معنا نیست که ما بریم ظلم رو زیاد کنیم. بلکه به این معناست که روزگار به طور طبیعی پر از ظلم میشه و مردم از این ظلم به ستوه میان. 💢 الان میبینید که دست روی هر نقطه جهان بذاریم پر از ظلم هست. بمب هایی که روی سر مردم یمن ریخته میشه، قتل و کشتار در کشمیر و افغانستان و عراق و سوریه و... صورت میگیره. تحریم هایی که دشمنان ما دارن و برخی هم در داخل ازش سوء استفاده میکنن ظلمی که حتی به مردم اروپا میشه و اون ها به خاطرش سالهاست دارن اعتراض میکنن...
✅ اولین مقدمه برای ظهور به ستوه اومدن مردم از ظلم هست. اما اگه ظلم زیاد بشه و کسی دردش نیاد و براش مهم نباشه ظهور رخ نخواهد داد... ✅ مقدمه دوم ظهور اینه که دیگه "کسی هیچ برنامه ای برای اداره جهان نداشته باشه" 💢 امروز میبینیم که دانشمندان غربی میگن پایان جهان نظریه دموکراسی هست. همین چیزی که داره در آمریکا و اروپا اجرا میشه و کل جهان رو به آتش کشیده... البته اخیرا اعلام کردن دموکراسی هم دیگه جوابگو نیست..
⭕️ متاسفانه ما به عنوان پرچمدار اسلام ناب نتونستیم مدل حکومتی اسلام رو به جهان معرفی کنیم. حتی توان معرفی ولایت فقیه رو به جهان نداریم... ✅ حوزه های علمیه باید مدل حکومتی ولایت رو یه موضوع بین المللی کنند. الان خیلی از اندیشمندان به این رسیدن که "مدل حکومتی ولایت فقیه" موفق ترین مدل حکومتی جهان هست. 💥 قدرت ایران اسلامی در دست یابی به علوم برتر جهان، قدرت اقتصادی هجدهم جهان و قدرت نظامی فوق العاده و درجه یک جهانی و نفوذ منطقه ای و .... همه این ها با توجه به تعداد زیاد منافقین داخلی و دشمنان خارجی به دست اومدن که نشون دهنده موفقیت مدل حکومت ولایت فقیه در عصر حاضر هست پایان بخش هشتم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
منتظران گناه نمیکنند
🖇 #پارت_9🌿 هنوز حدود ده دقیقه مونده بود تا چراغ سبز شه... چشامو به آسمون دوختم... با خودم فکر میکرد
🖇 🌿 دیگه حتی حس و حال رفتن به دانشگاه و آموزشگاه و باشگاه رو هم نداشتم! اما مجبور بود برم، چون دلم نمیخواست مورد بازجویی بابا قرار بگیرم! 🔹یه ماهی مونده بود به عید... بعد از شام،قبل اینکه مامان بره اتاقش سر حرفو باز کردم... -مامان... میگم با بابا حرف زدین؟؟ -چه حرفی عزیزم؟ -عید دیگه... قرار بود باهاش صحبت کنین من عید بمونم خونه. -آخ راست میگی... یادم رفت بهت بگم...!☺️ اره،صحبت کردیم، بابات راضی نشد😊 گفت نمیشه ده روز تنها بمونی خونه.باید بری خونه مامانبزرگت! -ماماااان...خواهش میکنم من تنهایی پاشم برم شمال؟؟ من بدون شما تا بحال نرفتم اونجا 😔 -دخترم! میدونی که وقتی بابات بگه، جز چشم،نمیتونی حرفی بزنی😊 بعدشم چیزی نمیشه که! مامانبزرگت که خیلی تورو دوست داره! تو هم که دوستش داری! عیدم اونجا شلوغ میشه، عمه ها و عموهات میان،خوش میگذره بهت😉 -وای...نه😞 من نمیخوام برم اونجا😒 -چاره ای نداری گلم یا با ما بیا،یا برو اونجا الانم من خسته ام. شبت بخیر دختر قشنگم... اه...بدتر از این اصلا امکان نداشت! هرچند مامان بزرگ رو خیلی دوست داشتم، ولی هیچوقت به تنهایی مسافرت رفتن علاقه ای نداشتم😒 خواستم یه مشورتی با مرجان هم داشته باشم، بار اول که زنگ زدم جواب نداد! بار دوم هم خیلی دیر گوشیو برداشت، خیلی سر و صدا میومد! -الو؟؟مرجان؟؟ -الو جونم ترنم؟ -کجایی؟چه خبره؟ -ببین من نمیتونم صحبت کنم. اگر کار واجبی نداری فردا خودم بهت زنگ میزنم -باشه،بای فکرم رفت پیش مرجان... یعنی کجا بود... چقدر سر و صدا میومد! اونا که فامیلی نداشتن که بخواد بره مهمونی! حالا نه که خودم که فامیل دارم خیلی میریم خونشون مهمونی 😒 دو سه ساعتی با عرشیا چت کردم و خوابیدم. صبح با صدای آلارم گوشی چشامو به زور باز کردم،دلم میخواست زمین و زمان رو التماس کنم تا وقت داشته باشم دوباره بخوابم. احساس میکردم هیچ وزنه ای تو دنیا سنگین تر از این یه لایه پتو نیست😭 به اجبار بلند شدم، باید میرفتم دانشگاه. سعی میکردم بیشتر درس بخونم تا دوباره نمره هام پایین نیاد و بخوام به بابا جواب پس بدم✅ کلاسام که تموم شد،زنگ زدم به مرجان، کلی بوق خورد تا صدای خواب آلودش تو گوشی پیچید! -الو -الو مرجان خوابی هنوووووززز؟؟؟😳 پاشو لنگ ظهره!!! -ترنم نیم ساعت دیگه خودم بهت میزنگم .لطفاً.... بای این همینجوریش تنبل بود،دیشبم معلوم نبود کجا رفته بود که اینطور خسته شده بود!!
تو راه خونه بودم که عرشیا زنگ زد. -سلاااااام خوشگل خودم😍 -سلام عزیزم. خوبی؟ -اگه خانومم خوب باشه😉 چقدر سعید "خانومم" صدام میکرد... آخرش چیشد؟ هیچی... الانم به یکی دیگه میگه خانومم 😏 دیگه نمیتونستم هیچ حرف عاشقانه ای رو باور کنم 😔 -ممنون،خوبم -پس منم عالیم😉 کجایی نفسم؟؟ -دارم میرم خونه. کلاسم تازه تموم شده😊 -خب چرا خونه؟ اونجا که تنهایی، بیا پیش من. منم تنهام😉 -آخههه... -آخه نداره دیگه، بیا دیگه... لطفاً... 😢 -باشه میام. -قربونت برم مننننن بیا تا برسی منم سفارش بدم یچیز برای نهار بیارن. -باشه ممنون. فعلاً قطع کردم و گوشی رو کلافه انداختم رو صندلی. همیشه از اینکه کسی بخواد با لوس بازی به زور متوسل شه و کارشو جلو ببره بدم میومد 😠 خصوصاً یه مرد گنده با یه صدای کلفت و اون قد و قواره، بعد بخواد خودشو لوس کنه😖 کلا از نازکشی بدم میومد،دوست داشتم فقط خودم ناز کنم😌 اتفاقا بدم نیومد برم یکم ناز کنم😉 یه نقشه هایی تو سرم کشیدم و راه افتادم 😈 تو راه بودم که مرجان زنگ زد! -جانم -سلام عزیزممم.خوبی؟ -سلام تنبل خانوم.چقدر میخوابی؟؟ -وای ترنم هنوزم اگر ولم کنی میخوابم.نمیدونی چقدر خسته ام.... -خسته ی چی؟؟؟ کجا بودی مگه؟؟ -پاشو بیا اینجا تا برات تعریف کنم😁 -الان نمیتونم،لوس نشو،بگو -چرا نمیتونی مثلا؟😒 -دارم میرم پیش عرشیا -ای بابا... تا کی اونجایی؟ نمیشه بپیچونیش؟ -نه بابا خواستم،نشد! میرم دو سه ساعت میمونم میام،خودمم حوصلشو ندارم. -عه چرا؟ دعواتون شده؟ -نه،دعوا برای چی؟ -پس چرا حوصلشو نداری؟ -ندارم دیگه. سعید که خانواده دار بود،آخرش اون بلا رو سرم آورد، اینکه .... -زیادی بی اعتماد شدیا😅 -دیگه به خودمم اعتماد ندارم،چه برسه به پسر جماعت!! -تو که میگفتی عرشیا بدجور کشته مردته؟! -خودش که اینجوری میگه! ولی تو رابطه ای که هیچ تضمینی وسط نیست، هیچکسم ازش خبر نداره، از عشق خبری نیست! 😒 هر دو طرف میخوان عقده هاشونو جبران کنن،یا عقده شهوت یا کمبود محبت😏 خریته تو این رابطه دنبال عشق باشی😒 - خیلی عوض شدی ترنم 😳 -بیخیال، نگفتی کجا بودی؟؟ -اگه تونستی بعد از قرارت با عرشیا،یه سر بیا اینجا برات میگم -باشه گلم،پس فعلا -فدات،بای