✿✵✰ هـر شــ🌙ــب یـک ✰✵✿
داســتــان مـعـنــوی
✧✾════✾✰✾════✾✧
نامش سید یونس و از اهالی آذرشهر
آذربایجان بود، به قصد زیارت هشتمین امام
راه مشهد مقدس را در پیش گرفت
اما پس از ورود و نخستین زیارت
همه پول او مفقود شد و بدون خرجی ماند
ناگزیر به حضرت رضا علیه السلام
توسل جست و سه شب پیاپی در عالم
خواب به او دستور داده شد که خرج سفر
خویش را از کجا و از چه کسی دریافت کند
و از همین جا بود که داستان شنیدنی
زندگیاش پیش آمد که بدین صورت
نقل شده است
خود میگوید: پس از مفقود شدن پولم به
حرم مطهر رفتم و پس از عرض سلام گفتم:
مولای من میدانید که پول من رفته و در این
دیار ناآشنا، نه راهی دارم و نه میتوانم گدایی
کنم و جز به شما به دیگری نخواهم گفت
به منزل آمده و شب در عالم رؤیا دیدم
که حضرت فرمود: سید یونس! بامداد فردا
هنگام طلوع فجر برو دربست پائین خیابان
و زیر غرفه نقاره خانه بایست، اولین کسی که
آمد رازت را به او بگو تا او مشکل تو را حل کند
پیش از فجر بیدار شدم و وضو ساختم
و به حرم مشرف شدم و پس از زیارت
قبل از دمیدن فجر به همان نقطهای که
در خواب دیده و دستور یافته بودم، آمدم
و چشم به هر سو دوخته بودم تا نفر اول را
بنگرم که به ناگاه دیدم «آقا تقی آذرشهری»
که متأسفانه در شهر ما بر بدگویی برخی به
او «تقی بینماز» میگفتند از راه رسید
اما من با خود گفتم:
آیا مشکل خود را به او بگویم؟
با اینکه در وطن متهم به بینمازی است
چرا که در صف نمازگزاران نمینشیند
من چیزی به او نگفتم
و او هم گذشت و به حرم مشرف شد
من نیز بار دیگر به حرم رفته و گرفتاری
خویش را با دلی لبریز از غم و اندوه
به حضرت رضا علیهالسلام گفتم و آمدم
بار دیگر شب در عالم خواب حضرت را دیدم
و همان دستور را دادند و این جریان
سه شب تکرار شد تا روز سوم گفتم
بی تردید در این خواب سه گانه رازی است
به همین جهت بامداد روز سوم جلو رفتم و به
اولین نفری که قبل از فجر وارد صحن میشد
و جز «آقا تقی آذرشهری» نبود، سلام کردم
و او نیز مرا مورد دلجویی قرار داد و پرسید:
اینک سه روز است که شما را در اینجا مینگرم
کاری دارید؟
جریان مفقود شدن پولم را به او گفتم
و او نیز علاوه بر خرج توقف یک ماههام
در مشهد پول سوغات را نیز به من داد
و گفت: پس از یک ماه، قرار ما در فلان روز
و فلان ساعت آخر بازار باش تا ترتیب رفتن
تو را به شهرت بدهم
از او تشکر کردم و آمدم، یک ماه گذشت
زیارت وداع کردم و سوغات هم خریدم
و خورجین خویش را برداشتم و در ساعت
مقرر در مکان مورد توافق حاضر شدم
درست سر ساعت بود که دیدم آقاتقی آمد
و گفت: آماده رفتن هستی؟ گفتم: آری!
گفت: بسیار خوب بیا! بیا! نزدیکتر رفتم
گفت: خودت به همراه بار و خورجین
و هر چه داری بر دوشم بنشین تعجب کردم
و پرسیدم: مگر ممکن است؟ گفت: آری!
نشستم به ناگاه دیدم آقاتقی گویی پرواز
میکند و من هنگامی متوجه شدم که دیدم
شهر و روستای میان مشهد تا آذرشهر به
سرعت از زیر پای ما میگذرد و پس از اندک
زمانی خود را در صحن خانه خود در آذرشهر
دیدم و دقت کردم دیدم آری خانه من است
و دخترم در حال غذا پختن
آقاتقی خواست برگردد دامانش را گرفتم
و گفتم: به خدا سوگند تو را رها نمیکنم
در شهر ما به تو اتهام بینمازی و لامذهبی
زدهاند و اینک قطعی شد که تو از دوستان
خاص خدایی، از کجا به این مرحله
دست یافتی و نمازهایت را کجا میخوانی؟
او گفت: دوست عزیز چرا تفتیش میکنی؟
او را باز هم سوگند دادم و پس از اینکه از
من تعهد گرفت که راز او را تا زنده است
برملا نکنم، گفت: سید یونس! من در پرتو
ایمان، خودسازی، تقوا، عشق به اهل بیت
و خدمت به خوبان و محرومان به ویژه
با ارادت به امام عصر علیهالسلام مورد
عنایت قرار گرفتهام و نمازهای خویش را
هر کجا باشم با طی الارض در خدمت او
و به امامت آن حضرت میخوانم
آری!
مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز
ورنه در عالم رندی خبری نیست که نیست
📗شیفتگان حضرت مهدی عج، جلد۲
به نقل از کتاب نوادر شریف رازی
برگرفته از احمد قاضی زاهدی
352_26036039654688.mp3
2.53M
🌱🕊هیچ نصرتی برای امام زمان بالاتر از #خودسازی نیست.
4_6006088503018915355.mp3
28.97M
۞دعاے کمیل
🎙مهدی رسولی
التماس دعا
#ٵݪݪہم_عجݪ_ݪۅݪێڪ_ٵݪفࢪج
فرمود:
بیشترین ناله ها و زجر اهل جهنم
از #تسویف است!
پ.ن:
تسویف یعنی؛
کار امروز را به فردا انداختن،
از فردا نماز خواندن،
از فردا ترک گناه کردن،
از فردا اخلاق بد را کنار گذاشتن،
از فردا کاری را شروع کردن،
؛....
| جامعالسادات،ج۳،ص۴۶
#شاید_تلنگر
#خودسازی
@montzeran
خودسازی وترک گناه
1. دائمالوضو باشید💦
2. نماز رو اول وقت بخونید.🤲
3. چت با نامحرم رو ترڪ ڪنید.🤳
4. مدام زیرلب ذڪر بگید📿
5. بجاے شنیدن حرفهاے بیهوده نوحه گوش بدید🎧
6. هروقت عصبانی شدید وضو تازه ڪنید💧
7. هروقت فڪر و ذهنتون به سمت گناه رفت از خلوت خودتون خارج بشین و برین ڪنار خانواده یا دوستان، قدم بزنید یا مطالعه ڪنید، قرآن بخونید، عڪسهای خونوادگیتون رو مرور ڪـنید، فقط تنها نمونید ڪه شیطان مثل گرگ منتظره ڪه بره معصوم از گله جدا بشه و خفتش ڪنه.😈
8. براے دورے از شهوت حافظه گوشیتونو از عڪس و فیلم ناجور پاڪ ڪنید و پاے ماهواره و حرفهاے دوستان ناباب نشینید.
9. هر لحظه احترام گذاشتن به بزرگتر مخصوصا به پدر و مادر رو تمرین ڪنید🤝
10. یه ڪش دور دستتون حلقه ڪنید و افڪار ناپسند ڪه به ذهنتون خطور ڪرد اونو محڪم بڪشید و وِل ڪنید. درد داره، ولی حواستون رو ازگناه پرت میڪنه
﷽
نسل مهدوی💚( فرزند پروری)
❣کودک شما،
بوسیله مخالفت کردن با شما؛
"من" وجودی اش رو تثبیت کرده،
وبرای خودش،شخصیت سازی میکنه.
👌اگر درکودکی این فرصت روبهش ندین؛
بایدمنتظر مخالفتهاش دربزرگسالی باشید.
#نسل_مهدوی
#فرزند_پروی
#امام_زمان
#دنیای_مدیریت_مومنانه 13
🔷گفته شد که ما باید علاوه بر اینکه امام زمانمون رو بشناسیم، شیوه امامت ایشون رو هم بشناسیم تا بتونیم ازشون به خوبی اطاعت کنیم.
✅ باید بفهمیم که امام و یارانش چطوری میخوان جامعه رو مدیریت کنن تا بتونیم باهاشون هماهنگ باشیم و دم به دقیقه غر نزنیم!
👈🏻 اگه مردم ما در دانش مدیریت قوی بشن دیگه هر کسی به این سادگیا جرات نمیکنه کاندیدای مجلس و ریاست جمهوری بشه چون میدونه حسابی زیر ذره بین هست و نمیتونه دست از پا خطا کنه
و مردم هم راحت تشخیص میدن که فلانی این کاره نیست!
✅ وقتی که مردم خیلی دقیق با کاندیداها برخورد کنن ، اونوقت شورای نگهبان هم سرسری افراد رو تایید صلاحیت نمیکنه!
🚨 گاهی شورای نگهبان یه جوری صلاحیت کاندیدا ها رو راحت تایید میکنه که اگه اون فرد برای خاستگاری دخترشون می اومد عمرا تاییدش نمیکردن!
😒
میگفتن ما ناموسمون رو دست چنین آدمی نمیدیم!
⭕️ ولی باید بدونن که مملکت مهم تر از ناموس هست و باید هزار برابر بیشتر در تایید صلاحیت ها دقت کنن
🌿 اولویت دیگه ای که باید بهش بپردازیم موضوع #خانواده هست.
⭕️ همونطور که میدونید رسانه و ثروت جهان صهیونیست هاست و همون ها هم از زمان حضرت سلیمان علیه السلام مشهور بودن به اینکه بین زن و شوهر ها اختلاف و جدایی مینداختن!
سوره بقره آیه ۱۰۲
💢 سنت تاریخی یهود برای اینکه جوامع مختلف رو به دست بگیرن این بوده که خانواده ها رو ضعیف و نابود کنن.
کلا هم توی این قضیه خیلی حرفه ای هستن و انواع فوت و فن ها رو برای این موضوع استفاده میکنن!😒
🚨 گفتیم مهم ترین ابزار طاغوتیان برای حکومت بر مردم اینه که "دوقطبی درست میکنن و تفرقه میندازن".
⭕️و نکته قابل توجه اینه که این تفرقه رو اول از #خانواده شروع میکنن! از اختلاف انداختن بین زن و شوهر ها....
انواع فیلم و سریال و رمان و کانال های جوک و سرگرمی و .... رو میسازن با این هدف که خانواده ها رو بهم بریزن
💢 اونا به خوبی میدونن وقتی خانواده در یک جامعه ضعیف بشه دیگه انسان های قوی و آزاده در اون جامعه به وجود نخواهند اومد
و اونا میتونن به راحتی بر مردم ضعیف شده حکومت کنند...
پایان بخش سیزدهم
#بهشت_و_جهنم
#قسمتهفتم
#درجهیچهارمبهشت⤵️
↩️ #جنتعدن:🌴🌳
⭕️کلمه « #عدن»، مصدر و به معنای #اقامت و #استواری است یعنی در جایی #ماندگار شدن و🌻 « #جناتعدن»، به بهشتهایی اطلاق می شود که دارای #استواری و #ایمنی و از بین نرفتنی باشد.
#عدن در #قلب و #وسط بهشتهای دیگر قرار دارد (بهترین و #مهمترین و #عزیزترین مکان). ❇️طبق روایات رسیده از #پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله اینگونه #استنباط می شود که 💢#جایگاه #پیامبران و #صدیقان و #شهیدان🕊 در این بهشت است و 💢کسانی که #محب علی علیه السلام و خاندان😍 پاک ایشان می باشند در چنین #بهشتی جای دارند.
👈اما #اهمیت این #بهشت در چیست که👀 #برترین بهشت شناخته شده است؟
💢جواب این سوال را با آیه درخشان و #حیرت آور بیان می کنم:
در سوره #توبه آیه ۷۲ در جنات عدن چنین #اوصافی وجود دارد: 👈 #رضوان و خشنودی خدا و این خشنودی، بزرگ بلکه #بزرگتر از هرچیزی است که در #تصور آید و خشنودی خدا، پیروزی بزرگ است و این فوز و پیروزی همان وصل است.
این کلمه « #جنات عدن»، ۱۱ بار در #قرآن ذکر شده است که عبارتند از:📖
1⃣: سوره #توبه آیه ۷۲:چند نکته در این آیه وجود دارد؛👈💢 اول اینکه، مومنین ( #مردوزن) در بهشتهای در #شأن خویش مستقر می شوند که نشانه عمومی آن جاری بودن #نهر🌊 در پای درختان انجاست🌳 .👈💢دوم، #تحقق وعده #الهی است که #تخلف ناپذیر است.❌
👈💢 سوم، #مساکن 🏡و #جایگاههای نیکو و پاکیزه ای که متعلق به #پاکیزگان است
2⃣ سوره #رعد آیه ۲۳: 💠در این آیه #سه گروه وارد #عدن می شوند که #پدران، #همسران و #فرزندان آنها می باشد البته با قید مهم (من #صلح) یعنی دارای #صلاحیت باشند و اعمال و کارهای #پسندیده ای کرده باشند که در شان چنین بهشتی باشند✅ (البته این سه گروه تفسیر خاص دیگری دارد که به نظر منظور افراد خاصی می باشند که باید در آیاتی همچون مباهله و طهارت آنرا جستجو کرد؛ یعنی اهل بیت علیهم السلام این افراد بعد از ورود به بهشت، با فرشتگانی روبه رو می شوند که #دو سخن مهم دارند🌀 اولا: به این #گروه درود باش می گویند و ورودشان را #خوشآمد گفته و به آنها می گویند: 🔶 #علت این شان و عظمت شما این است که #صبر پیشه کرده اید ( اگر در تاریخ رجوع کنیم خواهیم دید که #پیامبر به چه کسی #توصیه صبر نمود و اهل بیت علیهم السلام برای #احیای دین پیامبر صلی الله علیه و آله چه #مرارتهایی را تحمل کرده و در این راه، #صبر ورزیده تا شهید🕊 شدند) 🌀ثانیا: این #مکان مکان #ابدی و بهترین #عاقبت رقم زده شده برای اینان است.
3⃣سوره #نحل آیه ۳۱: در این آیه، عدن پاداش #متقین است همان کسانی که زمان تحویل امانت جان به #ملائک قبض روح، شاد بودند زیرا که #امانت الهی را پاک و #طیب به صاحبش پس دادند. لذا در آن هنگام ملائک به آنها #سلام می دهند و می گویند: به خاطر کارهای نیکی که کرده اید وارد #بهشت عدن شوید.✨
4⃣سوره #کهف آیه ۱۸📖:در این آیه اشاره به #زیورآلات و #پوشاک متقین، در بهشت عدن دارد به نحوی که آنها، #غرق در انواع و اقسام #طلاجات و زیورآلات💎 شده و لباسهایی از بهترین #ابریشم👕 برتن نموده و بر #تختهای مجلل 🛋خویش تکیه می دهند، آری این بهترین جزاء و #نیکو مکانی است.✅
✳️همچنین درآیات۶۱سوره مریم ،۷۶طه،۳۲فاطر،۵۰ص،۸غافر،۶۱صفوایهی۸سورهیبینه
به #جنات عدن🌳🌴اشاره شده و #پاداش بندگانی👥 عنوان شده که #خداوندازآنهارضایت دارد✅انها کسانی هستند که بهخداوند و غیب، ایمان دارندوجان ودل خودرا پاک نگه داشته اند
برای آنان #بهترین نوشیدنی ها 🍷و #خوردنیها🍓🍇 و #زنان بکر و #زیبا رویی 👩 می باشد.
<📚💚>
درست انجام بدیم، خدا خودش برکت میده🌸!'
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
<📚💚>
با محبت باش؛ باید حس کنه داری دستشرو میگیری، نه مچشرو!
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
#پنجشنبههای_حسینی
🌺🌺🌺🌺
بارونه کربلا...
مادرت میشه مهمون کربلا
شب جمعه روضه خونه کربلا...
#قرار_عاشقی
#مابرآنیم_که_این_ذکر_جهانی_شود
✨به رسم هر شب قرائت همگانی دعای فرج✨
🌼 بخـوان دعـای فـرج را دعـا اثـر دارد
دعا کبوتر عشق است وبال وپر دارد.
🌼 بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا
زپشت پرده ی غیبت به ما نظر دارد.
«اللهم عجل لوليك الفرج»
👈 اگر یک نفر رو به او وصل کردی....
قرائت دسته جمعی دعای فرج هر شب
ساعت 22
🌹دیدار با امام زمان(عج)
مربوط به مرحوم «حاج محمد علی فشندی تهرانی»
كه یكی از اخیار و صالحین بوده و در زمان ما اتفاق افتاده است:
🕌در مسجد جمكران قم اعمال را بجا آورده
و با همسرم می آمدم ،دیدم آقایی نورانی داخل صحن شد و قصد دارند طرف مسجد بروند .
گفتم: این سید در این هوای گرم تابستان از راه رسیده #تشنه_است؛
ظرف آبی به دست او دادم تا بنوشد.
پس از آنكه ظرف آب را پس داد، گفتم:
آقا شما دعا كنیدو فرج امام زمان(عج) را از خدا بخواهید.
فرمود:
« #شیعیان_ما_به_اندازه_آب_خوردنی_ما_را_نمی_خواهند؛ اگر بخواهند دعا می كنندو #فرج می رسد.»
📚شیفتگان حضرت مهدی(عج) جلد اول)
«اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم»
✨🔮✨🔮✨🔮✨🔮✨
یاد حضرت در دقایق زندگی
✨🔮✨🔮✨🔮✨🔮✨
🔴 زیارت امام زمان علیه السلام در روز جمعه
🔵 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللهِ في اَرْضِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ اللهِ في خَلْقِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ اللهِ الَّذي يَهْتَدي بِهِ الْمُهْتَدُونَ، وَيُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخآئِفُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْوَلِيُّ النّاصِحُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَفينَةَ النَّجاةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ الْحَيوةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ صَلَّي اللهُ عَلَيْكَ وَعَلي آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ عَجَّلَ اللهُ لَكَ ما وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَظُهُورِ الاَْمْرِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يامَوْلايَ، اَنـَا مَوْلاكَ عارِفٌ بِاُوليكَ وَاُخْريكَ، اَتَقَرَّبُ اِلَي اللهِ تَعالي بِكَ وَبِآلِ بَيْتِكَ، وَاَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ، وَظُهُورَ الْحَقِّ عَلي يَدَيْكَ، وَاَسْئَلُ اللهَ اَنْ يُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَاَنْ يَجْعَلَني مِنَ الْمُنْتَظِرينَ لَكَ وَالتّابِعينَ وَالنّاصِرينَ لَكَ عَلي اَعْدآئِكَ، وَالْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْكَ في جُمْلَةِ اَوْلِيآئِكَ، يا مَوْلايَ يا صاحِبَ الزَّمانِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَعَلي آلِ بَيْتِكَ، هذا يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَهُوَ يَوْمُكَ، الْمُتَوَقَّعُ فيهِ ظُهُورُكَ، َالْفَرَجُ فيهِ لِلْمُؤْمِنينَ عَلي يَدَيْكَ، وَقَتْلُ الْكافِرينَ بِسَيْفِكَ، وَاَنَا يا مَوْلايَ فيهِ ضَيْفُكَ وَجارُكَ، وَاَنْتَ يا مَوْلايَ كَريمٌ مِنْ اَوْلادِ الْكِرامِ، وَمَأْمُورٌ بِالضِّيافَةِ وَالاِْجارَةِ، فَاَضِفْني وَ اَجِرْني، صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَعَلي اَهْلِ بَيْتِكَ الطّاهِرينَ.
#مهدویت
🖇 #پارت_22🌿
دستمو بردم سمت زخمم،
بخیه شده بود😢
ترجیح دادم دیگه حرفی نزنم و چشمامو ببندم...
دکتر یکم معاینم کرد و مامان و بابا رو نگاه کرد...
-جسارت نباشه دکتر!
شما خودتون استاد مایید!
حتما حالشو بهتر از من میدونید،
اما با اجازتون بنظرمن باید فعلا اینجا بمونه.
بابا یکم مکث کرد و با صدای آروم گفت
-ایرادی نداره
بمونه!
بعدم به همراه دکتر از اتاق خارج شدن.
لعنت به این زندگی...!
نگاهمو تو اتاق چرخوندم،
خبری از کیف و گوشیم نبود!
تازه یادم افتاد که همشون تو ماشین بودن!
وای ماشینم!!
درش باز بود😣
یعنی اون احمق وظیفه شناس،حواسش به ماشینمم بوده یا فقط منو آورده تا بیشتر گند بزنه به زندگیم؟😒
ساعتو نگاه کردم،
عقربه ی کوچیک روی شماره ی نُه بود!
یعنی صبح شده؟؟😳
یعنی دوازده ساعت گذشت؟؟
اگر اون احمق منو نمیرسوند الان دوازده ساعت بود که همه چی تموم شده بود!!
چشمامو بستم و یه قطره ی گرم از گوشه ی چشمم سر خورد و رفت تو موهام...
هنوز سرم درد میکرد...
این بار باید کاری کنم که هیچکس نتونه برم گردونه!
هیچ فضولی نتونه تو این زندگی مسخرم دخالت کنه!
اما اگر پام به خونه برسه،
نمیدونم چه اتفاقی بیفته!
باید قبل از اون یه کاری کنم!
چشمامو باز کردم
و به در نگاه کردم!
فکر نکنم فرار از اینجا خیلی سخت باشه!
اما باید صبر کنم تا مامان و بابا خوب دور بشن!
تو همین فکر بودم که یه پرستار اومد تو اتاق،
یه آمپول به سرمم زد و رفت بیرون!
چشمام سنگین شد...
و پلکام مثل اهن ربا چسبید به هم...😴
ساعت سه چشمامو باز کردم.
گشنم بود...
اما معدم بعد از شست و شو اونقدر میسوخت که حتی فکر غذا خوردنو از کلم میپروند!
دیگه سِرم تو دستم نبود.
سر و صدایی از بیرون نمیومد!
معلوم بود خلوته!
الان!
همین الان وقتش بود!
آروم از جام بلند شدم.
سرم به شدت گیج میرفت...
درو باز کردم و داخل راهرو رو نگاه کردم.
خبری از دکتر و پرستار نبود...
سریع رفتم بیرون و با سرعت تا انتهای راهرو رفتم.
سرگیجه امونمو بریده بود😣
داخل سالن شلوغ بود،
قاطی آدما شدم و تا حیاط بیمارستان خودمو رسوندم.
احساس پیروزی بهم دست داده بود!
داشتم میرفتم سمت خروجی بیمارستان که یهو وایسادم!!
لباسام!!😣
با این لباسا نمیذاشتن خارج بشم!!
لعنتی😭
چجوری باید برمیگشتم داخل و لباسامو میاوردم؟!
بازم چشمام شروع به باریدن کردن...
چشمام سیاهی رفت و یدفعه نشستم رو زمین!
-خانوم😳
چیشد؟؟
سرمو گرفتم بالا...
نور آفتاب نمیذاشت درست ببینم!
چشمامو بستم
-تورو خدا کمکم کن😭😭
نشست رو زانوش،
-حالتون خوبه؟؟
میخواید پرستار خبر کنم؟
-نه...
نمیخوام😭
-اتفاقی افتاده؟😳
چرا گریه میکنید؟
اگر کمکی از دست من برمیاد،حتما بگید
تو چشماش نگاه کردم
-واقعا میخوای کمکم کنی؟؟😢
سرشو انداخت پایین!
-بله...
اگر بتونم حتما!
-من باید از اینجا برم...!
-برید؟؟😳
یعنی فرار کنید؟؟
-آره بااااید برم
-چرا؟
نکنه بخاطر....
اممممم
مشکلتون هزینه ی درمانه؟؟
-نه😡
من با پولم کل این بیمارستانو میتونم بخرم😠
منم برم بابام پولشو میده😒
-عذر میخوام...
ببخشید
خب گفتم شاید بخاطر این مسئله میخواید برید!
-نخیر😒
-خب پس چی؟
-آقا مگه مفتشی؟؟؟😏
اصلا به تو چه؟
میتونی کمک کن،نمیتونی برو بذار یه خاک دیگه تو سرم بریزم😠
-نه نه قصد جسارت ندارم
من فقط میخوام کمکتون کنم!
اگر از اینجا برید بیرون و حالتون بد شه چی؟؟
همین الانشم مشخصه حالتون خوب نیست!
-من خودم دانشجوی پزشکیم!
میفهمم حالم خوب هست یا نه!
کمکم میکنی؟؟
-آخه...
-آقا خواهش میکنم!!
حالم خوب نیست
لطفافقط منو از در این بیمارستان رد کن!همین!!
یکم مِن و مِن کرد و اطرافو نگاه کرد...
میدونستم دو دله،
قبل اینکه حرفی بزنه دوباره گفتم
-خواهش میکنم...😭
اشکامو که دید سریع دست و پاشو گم کرد!
-باشه!باشه!
گریه نکنید!
الان باید چیکار کنم؟؟
-منو از در ببرید بیرون!
با این لباسا نمیذارن خارج شم!
-برم لباساتونو بیارم؟؟
-نه آقا...
وقت نیست!
تا نفهمیدن باید برم!!
-خب چجوری؟؟
-ماشین داری؟؟
-آره!
-خب خوبه!
من میخوابم رو صندلی عقب،
یه پارچه ای ،پتویی،چیزی بکش روم،
زود بریم!
-ها😳
باشه...
صبر کنید برم ماشینو بیارم نزدیک!
-ممنونم😢
رفت و بعد دو سه دقیقه با یه پراید برگشت!!😕
چنان راجع به پول بیمارستان پرسید گفتم چی سوار میشه حالا😒
سریع درو باز کردم و نشستم تو ماشین،
یه پتو داد گرفتم و کشیدم روم و خوابیدم رو صندلی!
حرکت کرد و از بیمارستان خارج شد و یکم دور شد،
فهمیدم که پیچید تو یه خیابون دیگه!
-خانوم؟؟
بلند شدم و اطرافمو نگاه کردم و یه نفس راحت کشیدم!!
-ممنونم آقا😍
-خواهش میکنم،همین یه کارمون مونده بود که اونم انجام دادیم😅
-ببخشید ...
ولی واقعا لطف بزرگی در حقم کردی
-خواهش میکنم.
خب؟
الان میخواید کجا برید؟
موندم چه جوابی بدم!!
-نمیدونم...
یه کاریش میکنم!
بازم ممنون...
خداحافظ!