eitaa logo
منتظران گناه نمیکنند
2.5هزار دنبال‌کننده
17هزار عکس
5.1هزار ویدیو
347 فایل
خادم کانال منتظران گناه نمیکنند👇 @appear ورز کردن تبلیغات درکانال تاسیس کانال : ۱۳۹۷٫۱٫۱۱ پایان کانال : ظهور آقا امام زمان عج ان شاء الله نشر از مطالب کانال آزاد ✔️
مشاهده در ایتا
دانلود
معرفی کتاب پایی که جا ماند ، سید ناصر حسینی پور[1]: (از 808 روزی که در اسارت بودم، تنها خاطرات 200 روز را نوشتم ) . سرشناسه:حسینی‌پور، سیدناصر عنوان و نام پديدآور:پایی که جا ماند : يادداشت های روزانه سيد ناصر حسينی‌پوراز زندان‌های مخفی عراق/سيدناصر حسینی‌پور ؛ [ تهيه‌كننده ] دفتر ادبيات و هنر مقاومت. مشخصات نشر:تهران : شرکت انتشارات سوره مهر، ۱۳۹۰. مشخصات ظاهری:۷۶۸ص.: مصور،عکس. شابک:978-600-175-224-7 موضوع:حسینی‌پور، سید‌ناصر -- خاطرات موضوع:جنگ ایران و عراق، ۱۳۵۹ - ۱۳۶۷ -- اسیران -- خاطرات شناسه افزوده:شرکت انتشارات سوره مهر شناسه افزوده:سازمان تبلیغات اسلامی. حوزه هنری. دفتر ادبیات و هنر مقاومت رده بندی کنگره:DSR۱۶۲۹ /ح۵۵۵آ۳ ۱۳۹۰ رده بندی دیویی:۹۵۵/۰۸۴۳۰۹۲ شماره کتابشناسی ملی: ۲۴۸۷۳۸۳ - سیدناصر حسینی پور: من در جزیره مجنون دیده‌بان بودم. کار  دیده‌بان مشخص است و تفاوتش با رزمنده عادی در این است که عمل او باید حساب شده و دقیق باشد و به روز گزارش بدهد. وقتی اسیر شدم هم دیده‌بان بودم، اما نه دیده‌بانی که فعالیت جبهه و خاکریز عراقی‌ها را زیر نظر داشته باشد، بلکه دیده‌بان بدی‌ها و خوبی‌ها دشمن، دیده‌بان اتفاقات ناب و خوبی و بدی اسرای خودمان که گاهی برخی شان کم می‌آورند، شدم. این دیده‌بانی را به صورت یادداشت‌های روزانه درآوردم. من دو بند کفش داشتم که یکی از دیگری بلندتر بود. بند کوتاه‌تر برای حساب روز بود و بند دیگر برای حساب ماه‌ها. به یک بند به حساب هر روز یک گره می‌زدم و به بند بلندتر به حساب هر ماه یک گره. یادداشت‌های روزانه را هم در کاغذهای سیمانی می‌نوشتم که با رفتن بچه‌ها به بیگاری بدست می‌آمد. همچنین خاطرات را روی زرورق سیگار و حاشیه روزنامه‌های عراقی می‌نوشتم...بیش از 300 اسیر ایرانی در این اردوگاه‌ها بر اثر بیماری یا عفونت شهید شدند و این موضوع اصلا برای عراقی‌ها مهم نبود. زمانی که اعلام شد قرار است اسرای قطع عضوی آزاد بشوند، اسم 750 اسیر از اسرای مخفی را نوشتم و در یک لنگه عصایم مخفی کردم. در لنگه دیگر هم خاطراتم را مخفی می‌کردم. هیچ وقت نشد که افسران عراقی از نوشتن و مخفی کردن خاطراتم آگاه شوند.
سید ناصر این کتاب را به شکنجه گر خود تقدیم می کند و در متن تقدیمیه کتاب آورده است: تقدیم به ولید فرحان گروهبان بعثی اهل بصره. نمی دانم شاید در جنگ اول خلیج فارس توسط بوش پدر کشته شده باشد. شاید هم در جنگ دوم خلیج فارس توسط بوش پسر کشته شده باشد، شاید هم زنده باشد. مردی که اعمال حاکمانش باعث نفرین ابدی سرزمینش شد. مردی که سالها مرا در همسایگی حرم مطهر جدم شکنجه کرد. مردی که هر وقت اذیتم می کرد نگهبان شیعه عراقی علی جارالله اهل نینوا در گوشه ای می نگریست و می گریست. شاید اکنون شرمنده باشد. با عشق فراوان این کتاب را به او تقدیم می کنم. به خاطر آن همه زیبایی هایی که با اعمالش آفرید و آنچه بر من گذشت جز زیبایی نبودـ و ما رایت الا جمیلا...... بخش هایی از این کتاب: - در حالی که سرم پایین بود، کنارم نشست، موهایم را گرفت و سرم را بالا آورد؛ چنان به صورتم زل زد، احساس کردم اولین بار است ایرانی می‌بیند. بیشتر نظامیان از همان لحظه اول اسارتم اطرافم ایستاده بودند و نمی‌رفتند. زیاد که می‌ماندند، با تشر یکی از فرماندهان و یا افسران ارشدشان آن جا را ترک می‌کردند. چند نظامی جدید آمدند. یکی از آنها با پوتین به صورتم خاک پاشید. چشمانم پر از خاک شد. دلم می‌خواست دست‌هایم باز بود تا چشم هایم را بمالم. کلمات و جملاتی بین آنها رد و بدل می‌شد که در ذهنم مانده. فحش‌ها و توهین‌هایی که روزهای بعد در العماره و بغداد زیاد شنیدم. یکی‌شان که آدم میان سالی بود گفت: لعنه الله علیکم ایها الایرانیون المجوس. دیگری گفت: الایرانیون اعداء العرب. دیگر افسر عراقی که مودب تر از بقیه به نظر می‌رسید، گفت: لیش اجیت للحرب؟ چرا آمدی جبهه؟ بعد که جوابی از من نشنید، گفت: بکشمت؟ آنها با حرف‌هایی که زدند، خودشان را تخلیه کردند.
شرکت کنید توختم قرآن 👆👆👆
دستش را به طرفم دراز کرد تا ساعتم را بگیرد. ساعت را که درآوردم، انداختمش توی آب! عاقبت این کار را می‌دانستم. برایم سخت بود ساعت مچی برادر شهیدم روی دست کسانی باشد که قاتلان او بودند… حق داشت عصبانی شود، این کار او را عصبانی کرد که با لگد به چانه‌ام کوبید و با قنداق اسلحه‌اش به کتفم زد. به صورتم تف انداخت، احساس کردم عقده‌اش کمی خالی شد. ** یکی از آنها که پرچم عراق دستش بود، کنارم حاضر شد. آدم عصبی به نظر می‌رسید، تکه کلامش :کلّکم مجوس و الخمینیون اعداء العرب بود، چند بار با چوب پرچم به سرم کوبید. از حالاتش پیدا بود که تعادل روانی ندارد. از من که دور شد حدود 10، 15 متر پشت سرم، کنار جنازه یکی از شهدا وسط جاده بود،‌ ایستاد. جنازه از پشت به زمین افتاده بود. نظامی سیاه سوخته عراقی کنار جنازه ایستاد و یک دفعه چوب پرچم عراق را به پایین جناق سینه شهید کوبید، طوری که چوب پرچم درون شکم شهید فرو رفت. آرزو می‌کردم بمیرم و زنده نباشم. نظامی عراقی برمی‌گشت، به من خیره می‌شد و مرتب تکرار می‌کرد: اینجا جای پرچم عراقه *** نگهبان زندان با گاز انبر مقداری از محاسنش را کنده بود… اما وقتی حرف می‌زد عراقی‌ها را تا استخوان می‌سوزاند. پاسدار بود و حاضر نبود تحت هیچ شرایطی پاسدار بودنش را به خاطر مصلحت کتمان کند. معاون زندان که ستوان یکم بود به او گفت: انت حرس الخمینی؟ احمد سعیدی در جوابش گفت: بله من پاسدار خمینی‌ام! ستوان که حرف‌هایش را فاضل ترجمه می‌کرد، گفت: هنوز هم با این وضعیتی که داری به خمینی پای‌بندی؟ در جواب ستوان گفت: هر کس رهبر خودشو دوست داره. یعنی شما می‌خواید بگید صدام رو دوست ندارید، اسارت عقیده رو عوض نمی‌کنه، عقیده رو محکم می‌کنه....
حسینی‌پور از جانبازان هشت سال دفاع مقدس است که در 16 سالگی به جبهه می‌رود و با ازدست دادن یک پایش پس از سالها اسارت به کشورمان بازمی‌گردد
پیکر مطهر شهید مدافع حرم از شهدای جاویدالاثر کربلای خانطومان بعد از گذشت سه سال از زمان شهادت شناسایی‌ شده و به میهن بازگشت.
📸تصویری از وداع جانسوز همسر شهید مدافع حرم " علیرضا بریری" در معراج شهدا
💢 به گزارش از خبرگزاری دفاع مقدس، بنابر اعلام رسمی پایگاه اطلاع رسانی معراج الشهدای تهران پیکر از شهدای مدافع حرم ایرانی که در سوریه به شهادت رسیده بود از طریق DNA شناسایی شد. شهید علیرضا بریری متولد ۳۰ فروردین سال ۱۳۶۶ در استان مازندران است. او یکی از رزمندگان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که در پی تجاوز تکفیری‌ها به خاک سوریه از سال ۹۴ به عنوان نیروی مستشاری برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) در این کشور حضور یافت. وی به همراه ۱۲ رزمنده لشکر عملیاتی ۲۵ کربلا طی نقض آتش‌بس توسط تکفیری‌ها در اطراف حلب سوریه در ۱۶ اردیبهشت سال ۱۳۹۵ در نزدیکی شهرک خان‌طومان به شهادت رسید.
چند روز قبل از شهادت یه ترکش خورده بود. می‌گفت ناصر(اسم مستعار فرمانده گردان) ببین باز من لایق نبودم.😔 حقیقتا عاشق شهادت بود. نه به حرف باشه! نه! به عمل😇 خان طومان کمین خوردیم. جنگ سختی شد. آتش بسیار مهیب🔫💣 علیرضا صدام زد ناصر، حبیب مجروح شده🤕آنقدر آتش دشمن سنگین و در تیررس دشمن بودیم که نمی‌تونستم بلند شم برم بالای سرش😔 از همون پایین پا، مچ پای حبيب رو گرفتم، دیدم هنوز بدنش گرمه. علیرضا گفت ناصر اگه چند متر بريم عقب یه ساختمان هست. می‌تونیم موضع امنی بگیریم و مجروح رو درمان کنیم. گاز استریل و باند رو گذاشتم رو زخم حبیب. عليرضام یکی از بچه‌های زخمی فاطميون رو که خیلی هم وضعش مساعد نبود گرفت راه افتادیم یه چند متری که اومدیم دیدم علیرضا صدام میزنه ناصر ناصر، کابلی و کلی از بچه‌ها اينجا افتادن رو خاک.😔 گفتم وضعیتشون چطوره. گفت کابلی هنوز نفس می‌کشه. علیرضا گفت ناصر من می‌مونم تو برو. من مثل علیرضا حقیقتا کم دیدم. یکی علیرضا، یکی شهید سالخورده. این دوتا بی‌نظیر بودن. هم از نظر ایمان و هم از نظر شجاعت. علیرضا گفت برو ماشین بفرست ما شهدا و مجروحان رو بیاریم. اصرار اصرار... چاره ای نبود ارتباط با عقبه نداشتیم.😔 راه افتادم، یه گردنه کوچيک بین ما فاصله بود. اومدم عقب کل فاصله ما باهم صد تا دویست مترهم نبود. محمدبلباسی و رجایی‌فر واقعا شجاع بودن👌 ماشین و بی‌سيم روگرفتن راه بیفتن. يک بار دیگه از پشت بی‌سیم با علیرضا هماهنگ کردم. گفت بفرست ماشین بیاد وضعیت آرومه، راه افتادن. از پشت بی‌سیم صداشونو می‌شنیدم. علیرضا می‌گفت محمد گردنه رو رد کن. اونجا بیا. حتی گفت ماشین رو سروته کن، دنده عقب بگیر. یک دفعه تو همین حین دوباره آتیش دشمن شروع شد🔫💣. آتش واقعا مهیب بود و وسيع. یکی یکی دیگه صدای بی‌سیم‌ها قطع می‌شد. علیرضا، محمد و رجایی فر... ساعت یک نیمه شب 17 ارديبهشت علیرضا، محمد و رجایی‌فر به آرزوشون رسيدن. تحمل نکردم. راه افتادم اومدم نزديکشون رو بلندی. اما نمی‌شد کاری کرد. نمی‌شد حتی پيکرشون رو برگردوند. تا چهار و نيم صبح هر چه تلاش کردیم نشد.😔 اول صبح دوباره نیروهای دیگه اومدن وارد عمل شدن، نشد. تا غروب... اما نشد... و شرمنده‌ام که من برگشتم و زنده‌ام اما بچه‌های شما پر پر شدن و نتونستيم حتی پيکرشون رو برگردونيم😭 ‌ ‌
1_42125128.mp3
7.48M
خوش اومدی مسافر من قدم رو چشم ما گذاشتی میخوام ببوسمت ، سرت کو کجا سرت روجا کذاشتی خوش اومدی مسافر من برای غربتت بمیرم به طعنه اهل کوچه میگن که پول خونتو میگیرم یه حرفایی میگن یه عده که بدجوری دلم میلرزه تن بدون سر تو تابوت یکی بگه چقدر می ارزه😭 کربلایی حسین طاهری خوش اومدی شهید بریری از کربلای خان طومان
🌺ارزش شهدا از دیدگاه مقام معظم رهبری در عالم ملکوت، علما و بزرگان و زهاد و عبّاد با حسرت به جایگاه شهدا نگاه مىکنند. ارزش شهادت بالاترین ارزشهاست و زمان، همه چیز به جز خون شهید را کهنه مىکند. بازماندگان و عزیزان شهدا باید همواره شکرگزار خداوند باشند. خاطره شهدا را باید در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگهداشت. رسم شهادت و سنت الهى قتل فىسبیلاللَّه، با نظام اسلامى زنده شد. زنده نگه داشتن یاد شهداى انقلاب باعث تداوم حرکت انقلاب است. شهادت، بالاترین پاداش و مزد جهاد فىسبیلاللَّه است. شهادت، مرگ انسانهاى زیرک و هوشیار است. شهادت، نشانه ی استوارى است. شهادت، یعنى وارد شدن در حریم خلوت الهى. شهداى ما مظهر عقلانیت دینى و مدافع حقانیت و عدالت بودند. عزت امروز اسلام و مسلمین ثمره خون شهدا است. عظمت ما به خاطر شهادت جوانان و فرزندان این ملت است. یاد شهدا باید همیشه در فضاى جامعه زنده باشد. 🌷شهادت، مرگ تاجرانه است🌷
🏴الســــــلام علیک یا فاطمه الزهرا🏴 این روزها با غم #مادر چه میکنی...! باغصه های سینه ی #حیدر چه میکنی...! 9⃣1⃣روز تا شروع ایام فاطمیه 2⃣4⃣2️⃣ روز تا محرم ارباب ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حضرت مهدي (عج الله تعالي فرجه): ما أُرْغِمَ أَنْفُ الشَّيْطانِ بِشَىْء مِثْلِ الصَّلوةِ، فَصَلِّها وَ أَرْغِمْ أَنْفَ الشَّيْطانِ: هيچ چيز مثل نماز، بينى شيطان را به خاك نمى‌مالد، پس نماز بخوان و بينى شيطان را به خاك بمال. بحارالأنوار: ج ۵۳، ص ۱۸۲، ضمن ح ۱۱.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تو ختم قرآن که شرکت نمیدونم چرا نمیکنید 😐