38.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دور که میشوی...،
گریزان که میشوی...،
یادش که نمیکنی...،
دیگر چشمانش، برق نمیزند...!
ملائکهاش را در پیاَت میفرستد:
رد فلان بندهام را بگیرید...
دلم برای صدایش تنگ شده...
و تو آنقدر سرگرمِ خویش و دلبرهای دروغین دنیایی
که نه صدای پای ملائک را میشنوی
و نه نشانههای گاه و بیگاهشان را میبینی...!
مجموعهی #حرفهای_من_و_خدا(۱۷)
پَرسهای شاعرانه، حوالی سی اسم از اسماء الهی
در #جوشن_کبیر...
@montzeran
نعمالرفیق رو به رفقاتون معرفی کنید
.
.
.
شادی روح رفیق و همراه شهیدمون
صلوات + وعجل فرجهم
.
.
.
#نعمالرفیق #شهید_حاج_حسین_خرازی #اصفهان #قرآن #کتاب_زندگی #پدر
منتظران گناه نمیکنند
نعمالرفیق رو به رفقاتون معرفی کنید . . . شادی روح رفیق و همراه شهیدمون صلوات + وعجل فرجهم . . . #نع
سیلی که باعث شد حسین خرازی عزیز ،بشه حاج حسین خرازی بزرگ، روحش شاد یادش گرامی باد
#عنایات_امام_زمان_عجل_الله_تعالی_فرجه
در بازسازی مسجد مقدس جمکران
بازسازی مسجد تازه شروع شده بود.
برای بنایی، آب را از قم می آوردند.
سخت بود.
قرار شد به حفر چاه.
رفت تهران.
با یک شرکت حفّاری صحبت کرد.
چک داد تا بیایند و چاه حفر کنند.
جایی از زمین جمکران، برای حفر چاه انتخاب شد.
قرار شد از شنبه شروع کنند.
شب جمعه، در صحن مسجد، مشغول راز و نیاز بود که دستی بر شانه اش نشست.
قاصدی بود از طرف صاحب مسجد؛
حضرت، پیغام داده بودند که:
«آنجا نه! آنجا بعدها بخشی از مسجد میشود. به آب هم نخواهد رسید!»
قاصد حجت خدا، جای دیگری را برای حفر چاه نشانش داد.
صبح شنبه شد.
از مهندسان حفاری انکار که جای تازه مناسب نیست.
از او اصرار که فقط همین جا!
تعهد داد و مسئولیت همه چیز را بر عهده گرفت.
چند روز بعد، مهندس ها آمدند سراغش؛
خوشحال و حیرت زده!
آسانتر از همیشه به آب رسیده بودند.
آب که جاری شد، ماند تامین مبلغ چک.
متوسل شد به صاحب جمکران!
روز قبل از موعد چک، اتفاقی افتاد.
صاحب شرکت حفاری و پسرش آمدند مسجد.
مشتاق اینکه بدانند کار چه کسی بوده، جانمایی تازه چاه.
از حاج آقای لطیفی نسب شنیدند که:
«این مسجد صاحب دارد.»
گفتند: پس این چاه هم هدیه ما به مسجد جمکران.
چک را پس دادند و گره،گشوده شد.
📚 کتاب راه وصال 👈 صفحه ۱۱۹ 📚
🔸 به مناسبت ۱۷ رمضان
🔸 سالروز دستور امام زمان (عجل الله فرجه)
🔸 بر ساخت مسجد مقدس جمکران
@montzeran