eitaa logo
منتظران گناه نمیکنند
2.5هزار دنبال‌کننده
16.8هزار عکس
5هزار ویدیو
346 فایل
خادم کانال منتظران گناه نمیکنند👇 @appear ورز کردن تبلیغات درکانال تاسیس کانال : ۱۳۹۷٫۱٫۱۱ پایان کانال : ظهور آقا امام زمان عج ان شاء الله نشر از مطالب کانال آزاد ✔️
مشاهده در ایتا
دانلود
هم اکنون حرم مطهر رضوی ( زنده) شبکه قرآن و شبکه ۲ خطبه خوانی شب شهادت امام رضا ( علیه السلام )
37.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به هیات صراط الزهرا(س) دختران انقلاب 🏴أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰآ أَلمُرتَضٰی 🔥همراه با تبیین و بررسی و آشوب های اخیر سخنران: خانم دکتر روح افزا مداح : حاج امیر عباسی زمان : چهارشنبه ۶ مهر از ساعت۱۵ ✅همراه با مهدکودک،پذیرایی و هدایا مکان : تهران ، مترو بهارستان ، نرسیده به سرچشمه ، کوچه شهید صیرفی پور ، مجموعه فرهنگی سرچشمه
هم اکنون شبکه قرآن ( زنده) رواق امام خمینی ( ره) حرم مطهر رضوی
وزیارت امین الله دارند میخوانند تازه شروع شد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️ یاد حضرت در دقایق زندگی ◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️ 🔴 امام رضا علیه السلام: 🔵 خدایا در کار او (حضرت قائم علیه السلام) ما را به خستگی و تنبلی و سستی و ضعف مبتلا مفرما و ما را از کسانی قرار بده که به وسیله (یاری)او دینت را یاری می رسانی ⚫️ شهادت امام رئوف علی بن موسی الرضا علیه السلام بر وجود نازنین امام عصر ارواحنا فداه و همه منتظران تسلیت باد.
شفا یافته: یک کودک مسیحی اهل: مشهد نوع بیماری: فلج پا
مرد روحانی قصه‌ای را تعریف کرد که در نوع خود جالب و شنیدنی بود. او می‌گفت: اگر چه قبل از انقلاب بی‌حجابی در جامعه آزاد بود و زنان هرطوری که می‌خواستند در انظارعمومی ظاهر می‌شدند، اما زنان بی‌حجاب حرمت هم‌جواری با حرم‌مطهر را همیشه رعایت می‌کردند و اگر زمانی گذارشان به سمت و سوی حرم می‌افتاد، تا وارد خیابانهای منتهی به حرم می‌شدند، چادرشان را از کیف‌ در آورده، به‌سر می‌کردند و با سر و وضعی مرتب به سوی حرم می‌رفتند.
در همان ایّام، یک‌روزکه به زیارت رفته بودم، هنگام خروج از حرم، ناخودآگاه با زنی همراه شدم که چند قدمی از من جلوتر می‌رفت . آن‌زن از نوع چادر سر کردنش کاملا مشخص بود که جزو زنان بی‌حجاب است و چادر بسر کردن بلد نیست. کاملا محسوس بود که به زحمت چادر را روی سرش نگه داشته و هرازگاهی چادر از سرش سُر می‌خورد و روی شانه‌اش می‌افتاد و او دوباره آنرا به سر می‌کشید و موهایش را می‌پوشاند. کمی که از حرم دور شدیم، زن چادر و روسری‌اش را از روی سر برداشت و داخل کیفش گذاشت. از کار او بسیار ناراحت شدم . قدم‌هایم را به سمت او تند کردم و همینکه به کنارش رسیدم، بی آنکه نگاهم را بصورتش بیندازم ، با حالت تغیّر و اعتراض گفتم:
خانم عزیز. حجاب تنها برای داخل حرم نیست. شما اگر به امام اعتقاد دارید و به زیارتش می‌آیید، باید رعایت دستورات اسلام را بکنید و در برابر نامحرم خود را بپوشانید. برگشت و با دیدن من با حالتی شادمانه سلام کرد و گفت:
چه خوب که شما را دیدم. داشتم دنبال یک روحانی می گشتم.  فکر کردم قصد استهزاء و تمسخر مرا دارد، با پرخاش بیشتری وی را مخاطب قرار دادم و گفتم:
از پاسخ پرهیز می‌کنید؟ پرسیدم شما که به زیارت معتقد هستید، چرا حرمت مسلمانی نمی‌دانید؟
خنده بر روی لبهایش ماسید. سرش را پایین انداخت و با لحنی آرام گفت: - ببخشید آقا. من مسلمان نیستم
از شنیدن این کلام خشکم زد. تحیرم از آن رو بیشتر شد که اگر مسلمان نیست، پس در حرم امام‌رضا(ع) چه می کند؟
سکوتم را که دید، با همان لحن آرام ادامه داد: من مسیحی هستم حاج آقا. اما... ه میانه حرفش دویدم و پرسیدم : پس در حرم مسلمانها چه می کنید؟
گقت: ماجرایش مفصل است. حوصله شنیدن دارید؟ با آنکه وقت روضه داشتم و باید می‌رفتم، اما حس کنجکاوی‌ تحریکم می‌کرد که بمانم و قصه آن زن زائر مسیحی را گوش کنم.
گفتم: وقت روضه دارم. اما خیلی دوست دارم ماجرای شما را بدانم.
زن چادرش را از داخل کیفش در آورد و آنرا روی سرش انداخت تا حرمت همراهی با من را بجا آورد. پس گفت: با من همراه شوید تا در خانه همه ماجرایم را برایتان تعریف کنم. عذر آوردم و گفتم: خیر. الآن نمی‌توانم. مجلس دارم و باید بروم تا خلف وعده نشود.اگر اجازه بدهید بعدا مزاحم می شوم.
گفت: من نیز دوست دارم به خانه ما بیایید و روضه‌ای برای پسرم بخوانید. تحیرم از این پیشنهاد او بیشتر شد. گفتم: مگر شما به روضه‌خوانی اعتقاد دارید؟ لبخندی زد و گفت بعد از آن ماجرا من همیشه در ایام محرم در مجالس روضه‌خوانی شرکت می کنم و نذری هم می دهم.
دیگر مشتاق شده بودم که ماجرای غریب آن زن و فرزندش را بشنوم. با او قراری گذاشتم و قول دادم که بعد از مجلس روضه‌خوانی، به خانه‌اش رفته و برای او و پسرش روضه بخوانم. آدرس خانه‌اش را داد و من ساعتی بعد زنگ در خانه او را فشردم. مردی موقر در را برویم گشود و با لهجه ارمنی سلام و تعارف کرد. جواب سلامش را دادم و به دنبال او وارد منزل شدم. در وسط حیاط پسرکی زیبارو در حال بازی بود. مرد او را صدا کرد. پسر جلو آمد و درحالیکه با تعجب به من خیره شده بود، سلام کرد.  دستی به سرش کشیدم و با مهربانی جوابش را دادم. هر سه وارد خانه شدیم. زن به احترام حضور من روسری به سر کرده و منتظر نشسته بود. تعارف کرد که بنشینم. بر مبلی نشستم. کودک و مرد هم در کنارم نشستند. زن از من خواست تا روضه بخوانم. خواندم. سخت گریست. مرد نیز. کودک اما متحیّر به من خیره شده بود و پلک نمی زد. روضه‌ام که تمام شد. زن اشکهایش را پاک کرد و گفت:
- این پسرشفایافته امام غریب شماست.
پسر لبخندی زد و نگاهش را به من دوخت. زن ادامه داد:  - پسرم فلج بود. او را برای معالجه به نزد هر دکتری که بردیم، گفت: خوب نمی‌شود. باجبار او را با همان وضعیت به مدرسه فرستادیم. روزی پسرم وقتی در حیاط مدرسه با همکلاسی‌هایش بازی می کرد، یکی از بچه‌ها از او پرسیده بود: -  چرا برای معالجه پایت به نزد دکتر نمی روی؟
پسرم گفته بود: رفته‌ام. اما همه دکترها از معالجه پایم قطع امید کرده‌اند. کودک پرسیده بود: به نزد همه دکترها رفته‌ای؟ پسرم گفته بود : آری. کودک پرسیده بود: پیش آقا امام رضا هم رفته‌ای؟
پسرم گفته بود : نه. مگر ایشان هم دکتر هست؟ پسر گفته بود: هر کس از معالجه ناامید می شود به ایشان روی می آورد و ایشان هم بیمارهای لاعلاج را شفا می دهند.  آن‌روز فرزندم پریشان به خانه آمد و با عصبانیت به من گفت: - چرا مرا به نزد دکتر مسلمان‌ها نمی‌بری؟