خداوند به وسیله او در زمان غیبت، از قائم ما رفع غربت مى کند و به وسیله او وحشتش را تبدیل به انس مى کند».
از این حدیث استفاده مى شودکه حضرت خضر(ع) جزء سى نفرى است که همواره در محضر حضرت بقیه الله (ع) هستند، ورتق وفتق امور به فرمان آن حضرت در دست آن هاست قرآن کریم طی آیات ۶۰ تا ۸۲ کهف دیدار حضرت موسی را با ایشان بیان می کند.او زنده است .
امام رضا(ع) درمورد حضرت خضر(ع) :
امام رضا(ع) مى فرماید:«حضرت خضر(ع) از آب حیات خورد،او زنده است وتا دمیده شدن صور از دنیا نمى رود، او پیش ما مى آید وبر ما سلام مى کند، ما صدایش را مى شنویم و خودش را نمى بینیم، او در مراسم حج شرکت مى کند وهمه مناسک را انجام مى دهد، در روز عرفه در سرزمین عرفات مى ایستد وبراى دعاى مؤمنان آمین مى گوید.
کوه حضرت خضر (ع) :
از قرآن کریم و سنت قطعی و عقل هم دلیلی برتوجیه و تصحیح آنها نداریم. در شش کیلو متری شهر قم کوهی وجود دارد که از فراز آن می توان همه شهر را با یک نگاه طی کرد.
این کوه منسوب به حضرت خضر (ع) با قدمت سه هزار سال است. می گویند بر قله این کوه در سه هزار سال پیش غاری بوده است که حضرت خضر پیامبر (ع) در آن غار به عبادت و نیایش می پرداخت، غاری که امروز به مسجدکوچکی با ظرفیت ۱۰ تا ۱۵ نفر تبدیل شده است و سال ها پیش از این در حالی که هنوز قم آنقدر بزرگ نشده بود که خود را به دامنه این کوه برساند معبد عارفان و ساکنان و اوقاد بود، و خلوت کده ای برای شب زنده داری و عبادت عالمان و عاشقان طریقت حق بوده است و هم چنین گویند حضرت خضر نبی(ع)در مسجد اموی همواره نماز می گذاشته است.
مکان نماز ایشان در سمت شرقی قبله (جنوب شرقی) نزدیک مناره شرقی بوده است. اکنون نزدیک به محراب اصلی مسجد و به موازات مقام هود بر دیوار قبله عنوان «هذا مقام خضر النبی» بر تابلویی سبز دیده می شود. شایان گفتن است در بسیاری از نقاط سوریه مقام حضرت خضر دیده می شود.
حضرت خضر (ع) دارای ویژگیهای زیادی است که به بـرخـی از آنها به استناد روایات اشاره می کنیم :
۱- وی از جمله کسانـی است که به چشمه آب حیات دست پیدا کرده و مقداری از آن را نوشیده است.
۲- حضرت خضر (ع) هـم اکنون زنده است و تا نفخ صور زنده خـواهد بـود. امام رضا (ع) فرمـود: «خضر از آب حیات نـوشید پـس او زنده است تا نفخ صور دمیده شود».
حلبـی نیز در همیـن راستـا آورده است که: «اجمع العلماء بـالنقل علـی کـون الخضـر حیـا بـاقیـا الـی لان».
۳- خـداوند به حضرت خضر (ع) تـوان و قدرت نیرومندی عطا کرده، چنانکه طریحـی مـی نـو یسد: «خداوند به خضر تـوان و قدرت بسیار بالایی عطا کـرد. و مسـئول مقـدمه الجیـش ذی القـرنیـن بوده است. »
۴- از خصوصیات و ویژگیهای خضر ایـن بوده که به هر کجا می نشسته آنجا سرسبز مـی گشت. امام صادق (ع) فرمـود: «بر هیچ تخته خشکیده ای نمی نشست مگر آنکه سبز مـی گشت و بر هیچ زمینـی بـی آب و علف قرار نمی گرفت مگر آن که سرسبز مـی گشت و به همیـن جهت خضر نامیده شـد». همچنیـن گفته شـده که هر گاه به نماز مـی ایستاد اطرافـش سـرسبز مـی گشت.
۵- قرآن مجید هر چند آشکارا نام او را نبرده است اما از او به عنـوان عالـم یاد کـرده است و در سـوره کهف در جـریان ملاقات حضرت مـوسـی با حضرت خضر چنیـن مـی فرماید:
«فـوجدا عبـدا مـن عبـادنا آتیناه رحمه مـن عنـدنا و علمنـاه مـن لـدنـا علمـا» ترجمه: تا این که خضر بنده ای از بندگان ما را یافتند که از جانب خود به او رحمتی عطا کرده و از نزد خود به او دانشی آموخته بودی .کهف/۶۵)
۶- هر کجا نامـش برده شـود فـوراً حاضر می گردد. امام رضا (ع) در باره ایـن ویژگی می فرماید: «و انه لیحضر حیث ما ذکر فمـن ذکره منکـم فلیسلم علیه»؛ هر کجا از او یاد شود همانجا حاضر می شود، پـس هـر یک از شمـا به یـاد او افتـاد بـر او سلام کنـد.
۷- حضور همه ساله در مراسم حج. امام رضا (ع) مـی فرماید: «و انه لیحضر المـوسـم کل سنه فیقضی جمیع المناسک و یقف بعرفه فیومـن علی دعاء المـومنیـن» ترجمه: همه سـاله در مـراسـم حج حضـور مـی یابد و تمـام مناسک حج را نیز انجام می دهد، و در عرفات در کنار سایر حجاج خانه خدا مـی ایستـد و بر دعای مومنین آمین می گوید
۸- انـدرزگـویـی و نصیحت پذیری. از دیگر ویژگیهای حضرت خضـر (ع) ایـن است که هم به دیگران توصیه و اندرز می داده و هـم دنبال آن بـوده که از نصایح و گفته هـای بزرگـان و صـالحـان کمـال بهره و استفاده را ببرد.
مثلا گاه می بینیـم که معصـومیـن (علیهم السلام) امثال امام صادق و امام باقر و امام زین العابدیـن وصایای او را به مـوسـی و اندرزهای حضرت خضر را به دیگران، برای ما نقل کرده اند.
و گاهـی هـم روایت کرده اند که حضرت خضر به محضرشان مـی رفته و درخـواست نصیحت و تـوصیه مـی نموده مثلا به امیرالمـومنیـن پیشنهاد کرد که مرا به کاری راهنمایـی کـن که اگر آن را انجام دهـم خداوند مرا از آتش جهنم نجات دهد
دیدار با ذوالقرنین
خضر از شاهزادگان بود و پدرش مال و نعمت بسیار داشت. اما خضر دوستدار حکمت بود و به راه پیغمبری میرفت، و تا در خانوادهٔ خود بود، به راهنمایی گمشدگان و دستگیری بینوایان میپرداخت و چون به پیغمبری رسید به راهنمایی قوم ذوالقرنین فرمان یافت. ذوالقرنین جهانداری آگاه بود و خضر را گرامی داشت و خداپرستی وی را ستایش میکرد و در کارها با وی مشورت میکرد و کار دین و شریعت مردم را به او محول میساخت.[نیازمند منبع
جستجو برای آب حیات
ذوالقرنین عمری دراز داشت اما عمر جاویدان میخواست و در کتابها خوانده بود که در جهان چشمهای هست نامش آب حیوان یا آب حیات که هر که از آن بنوشد عمر جاوید یابد
پس راز آن را از خضر پرسید و خضر نشانیها که میدانست میگفت و چون معلوم شده بود که جای چشمهٔ آب حیات در ظلمات است، ذوالقرنین عزم راه کرد و خضر و الیاس را با خود همراه کرد که الیاس نیز از برگزیدگان روزگار بود. مدتها در سرزمین تاریک جهان گردش کردند و از هر آبی و چشمهای امتحان کردند
اما خوردن آب حیات ذوالقرنین را نصیب نبود و خضر و الیاس در جستجو به آب حیات رسیدند و از آن نوشیدند و اثر آن را دانستند و چون به ذوالقرنین خبر رسید هرچه جستجو کردند دیگر آن چشمه را نیافتند و چون مدت سفر دراز شده بود و آذوقه کم داشتند برگشتند تا دوباره با اسباب فراهم بروند.
اما عمر ذوالقرنین به سفر دوباره نرسید و بدینسان خضر و الیاس عمر جاوید یافتند و میگویند الیاس در جوانی کشتیبان بود و سفر دریا دوست میداشت و بدین سبب وی بیشتر در دریاها به سر میبرد و گمشدگان و درماندگان را راهبری میکند و خضر در خشکیها به سر میبرد و هر که در خدمت مردم و راستی و پا کی کوتاهی نکند و دیدار خضر را دریابد و از او حاجت بخواهد حاجتش برآورده شود و هرچه از او بپرسد جواب درست بشنود.
خضر در آیات قرآن
داستان خضر در آیات ۶۵ تا ۸۲ سورهٔ کهف در قرآن چنین آمدهاست:
[در آن جا] بندهای از بندگان ما را یافتند که رحمت [و موهبت عظیمی] از سوی خود به او داده، و علم فراوانی از نزد خود به او آموخته بودیم. «۶۵» موسی به او گفت: (آیا از تو پیروی کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده و مایه رشد و صلاح است، به من بیاموزی؟)
) «۶۶» گفت: (تو هرگز نمیتوانی با من شکیبایی کنی! «۶۷» و چگونه میتوانی در برابر چیزی که از رموزش آگاه نیستی شکیبا باشی؟! «۶۸» [موسی] گفت: (به خواست خدا مرا شکیبا خواهی یافت؛ و در هیچ کاری مخالفت فرمان تو نخواهم کرد!) «۶۹»
«۶۹» [خضر] گفت: (پس اگر میخواهی بهدنبال من بیایی، از هیچ چیز مپرس تا خودم [به موقع] آن را برای تو بازگو کنم) «۷۰» آن دو به راه افتادند؛ تا آن که سوار کشتی شدند، [خضر] کشتی را سوراخ کرد. [موسی] گفت: (آیا آن را سوراخ کردی که اهلش را غرق کنی؟! راستی که چه کار بدی انجام دادی!) «۷۱» گفت: (آیا نگفتم تو هرگز نمیتوانی با من شکیبایی کنی؟!) «۷۲» [موسی] گفت: (مرا بخاطر این فراموشکاریم مؤاخذه مکن و از این کارم بر من سخت مگیر!) «۷۳» باز به راه خود ادامه دادند،
تا اینکه نوجوانی را دیدند؛ و او آن نوجوان را کشت. [موسی] گفت: (آیا انسان پاکی را، بی آنکه قتلی کرده باشد، کشتی؟! براستی کار زشتی انجام دادی!) «۷۴» [باز آن مرد عالم] گفت: (آیا به تو نگفتم که تو هرگز نمیتوانی با من صبر کنی؟!) «۷۵» [موسی] گفت:
(بعد از این اگر درباره چیزی از تو سؤال کردم، دیگر با من همراهی نکن؛ [زیرا] از سوی من معذور خواهی بود!) «۷۶» باز به راه خود ادامه دادند تا به مردم قریهای رسیدند؛
از آنان خواستند که به ایشان غذا دهند؛ ولی آنان از مهمان کردنشان خودداری نمودند؛ [با این حال] در آن جا دیواری یافتند که میخواست فروریزد؛ و [آن مرد عالم] آن را برپا داشت. [موسی] گفت: ([لااقل] میخواستی در مقابل این کار مزدی بگیری!) «۷۷» او گفت: