eitaa logo
منتظران گناه نمیکنند
2.6هزار دنبال‌کننده
16.5هزار عکس
4.9هزار ویدیو
340 فایل
خادم کانال منتظران گناه نمیکنند👇 وتبلیغات 👇👇 @appear تاسیس کانال : ۱۳۹۷٫۱٫۱۱ پایان کانال : ظهور آقا امام زمان عج ان شاء الله نشر از مطالب کانال آزاد ✔️
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 بسم اللّٰه الرحمن الرحیم 🌺 🌼اَلسَّلامُ عَليکَ يا وَعدَ الله الَّذي ضَمِنَه🌼 🍀سلام ما بر تو ای وعده خدا که آن وعده را ضمانت کرده🍀 🚨 امروز حواسم به نمـــــاز اول وقت باشه 🚦مبادا مثل بچه ای باشم که الماسـ💎ـــــهای توی دستش رو با پفک عوض میکنه!😔 💎اگر میخوام طعم واقعی ایمان رو بچشم 👈مراقب کلامم باشم دروغی میونشون نباشه احیانا !👀 📛غیبت بربــــــــــاد دادن خوبی هاته‼️ 🔻حیف نباشه خوبی هاتو پکیج کنی برای اونی که اتفاقا ممکنه دشمنتم باشه‼️😯 💠 برای کنترل شهــــــــــوت یادم باشه چشم دریچه قلبه! ⚠️خودم رو در معرض عکسها و فیلمهای تحریک آمیز قرار ندم📛 ادب چشم داشته باشم و ❌ به نا محرم نگاه نکنم....❌ ادب گوش داشته باشم و ❌ به موسیقی تحریک آمیز گوش ندم❌ ❌حواسم به حجابم باشه تا خودم و دیگران رو به گنــ🔥ـاه نندازم🚫 💠خداوند در قرآن میفرماید: "همه شما مسئولید..." ‼️نگم چشمشون کور نگاه نکنن‼️ ❌اگر یکی وظیفه خودش رو خوب انجام نمیده و نگاهشو حفظ نمیکنه🙈، من وظیفمو خوب انجام بدم تا امام زمانم راضی باشه از دستم... 🌺امروز مراقب خوبی هاتون باشید🌺
💥حالا من یه بسته پیشنهادی دارم: 1⃣ ۱۰ تا 2⃣ ۳ تا «قل هو‌ الله» هدیه به 3⃣ ۷ تا
بايد ازخويش بپرسيم ڪه  ❓چرا...حجت حق, خيمه را امن‌تر از خانه‌ی ما مي‌داند؟ هرروز ڪه مي‌گذرد يڪ روز به ظهور امام‌ زمان(علیه‌السلام نزديڪ مي‌شويم ❓" اما به خود امام زمان چطور؟؟
☀️ امروز: شمسی: پنجشنبه - ۰۹ آذر ۱۴۰۲ میلادی: Thursday - 30 November 2023 قمری: الخميس، 16 جماد أول 1445 🌹 امروز متعلق است به: 🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليهما السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️17 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز) ▪️27 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها ▪️34 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ▪️43 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام ▪️44 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام ✅ التماس دعای فرج
✨🔮✨🔮✨🔮✨🔮✨ یاد حضرت در دقایق زندگی 🔴 اینجوری از امام زمان دور میشیم️ 🔵 شیخ عباس قمی می‌گوید یک مرتبه یک بنده خدای مؤمنی بود که من را به منزلش دعوت کرد، از باب این‌که دعوت او را رد نکنم، به خانه‌ی آن‌ها رفتم. خیلی نمی‌دانستم درآمد و حقوق او چیست و از کجاست. غذایی خوردم و بعدها فهمیدم که او یک جاهایی در معامله رعایت حلال و حرام را نمی‌کند. 🔺 بعد از این‌که از خانه‌ی آن شخص آمدم، تا چهل شب شب‌ها برای سحر بیدار نمی‌شدم یا اگر بلند می‌شدم حال نماز شب نداشتم. تاچهل شب وضع من این طور بود. 🌕 رعایت نکردن حلال و حرام الهی توفیقات رو از انسان سلب می‌کنه و ما رو از امام زمانمون دور میکنه.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍ورود عروس با حجاب و پوشش با صوتِ قرآن کریم! حالا ایران... فقط کافیه بگیم لطفاً در مراسم عروسی آهنگ پخش نکنید انگار کفر گفتیم و طناب دار آماده می‌شود! @montzeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله: ✍ولایَهُ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ وِلایَهُ اللّه ِ و حُبُّهُ عِبادَهُ اللّه ِ وَ اتِّباعُهُ فَریضَهٌ مِنَ اللّه. 🔴ولایت على بن ابى طالب علیه‌السلام، ولایت خدا و محبّت او، عبادت خدا و پیروى از او، فریضه اى از جانب خدا است. 📚 بشاره المصطفى، ص۱۶
تهذیب نفس در این مرحله باید سه عمل را انجام دهیم: الف: تهذیب نفس از عقاید باطل و افکار غلط و خرافات. ب: تهذیب نفس از رذائل و اخلاق زشت. ج: ترک معاصی و گناهان.
عقاید باطل و خرافات، جهالت و ضلالت و نادانی هستند. نفس را تاریک می‌سازند و از صراط مستقیم تکامل و قرب الی اللّه منحرف می‌نمایند.
همینطور ارتکاب گناه و معصیت نفس را تاریک و آلوده و از مسیر تکامل و تقرب به خدا منحرف و دور می‌گرداند، چنین فردی نیز به هدف نهائی و غایت نخواهد رسید. بنابراین، تهذیب نفس برای ما سرنوشت‌ساز است و از امور بسیار ضروری محسوب می‌شود. پس ابتدا باید اخلاق زشت و گناهان را بشناسیم آنگاه وارد عمل شویم و نفسمان را از آنها پاک سازیم.
خوشبختانه در قسمت اول مشکلی نداریم، زیرا طبیبان نفوس و انسان‌شناسان الهی، یعنی پیامبران و ائمه اطهار علیهم السّلام، اخلاق رذیله را کاملا تعریف و توصیف نموده و حتی راه علاج آنها را بیان کرده‌اند. معاصی و گناهان را بر شمرده و راه ترک آنها را به ما آموخته‌اند. همه ما اخلاق رذیله را می‌شناسیم و به زشتی آنها آگاهیم. ما می‌دانیم که نفاق، استکبار، حسد، کینه‌توزی، غضب، سخن‌چینی، خیانت، خودبینی، بدخواهی، سعایت، تهمت، بدگوئی، بدزبانی، تندخوئی، ستمکاری، بی‌اعتمادی، ترس، بخل، حرص، عیبجویی، دروغگوئی، حب دنیا، حب جاه و مقام، ریاکاری، فریب و حیله‌گری، سوءظن، قساوت قلب، تکبر، ضعف نفس، و صفات دیگری از این قبیل، زشت و بد هستند.
علاوه‌بر اینکه خود ما فطرتا زشتی اینها را درک می‌کنیم، صدها آیه و هزاران حدیث نیز به زشتی و قبح این صفات گواهی می‌دهند. احادیث ما در این‌باره بقدری غنی است که کوچکترین احساس کمبودی نمی‌شود. و هم‌چنین همه محرمات و گناهان در قرآن شریف و احادیث تشریح و به کیفرهای آنها نیز اشاره شده است و ما غالبا همه را می‌دانیم بنابراین، در شناخت اخلاق رذیله و گناهان صغیره و کبیره مشکلی نداریم. در عین‌حال غالبا اسیر شیطان و نفس اماره هستیم و توفیق نمی‌یابیم که نفسمان را از گناهان و اخلاق رذیله تهذیب کنیم، این است مشکل اساسی ما که باید برایش چاره‌ای بیندیشیم.
به نظر من مهمترین عامل قضیه دو چیز است: یکی اینکه بیماریهای اخلاقی خودمان را نمی‌شناسیم و به بیمار بودنمان اعتراف نداریم. دیگر اینکه بیماریهای اخلاقی را کوچک می‌شماریم و از نتائج و عواقب سوء و دردناک آنها غافلیم، به همین جهت در معالجه کوشا نیستیم. همین دو عامل مهم است که ما را از اصلاح و تهذیب نفس غافل نموده است باید در این‌باره بحث کنیم و راه علاج را بیابیم.
غفلت از بیماری ما بیماریهای اخلاقی را غالبا می‌شناسیم و زشتی آنها را درک می‌کنیم ولی در در دیگران، نه در وجود خودمان. اگر اخلاق یا رفتار بدی را در دیگران ببینیم زشتی آن را خوب درک می‌کنیم، در صورتیکه ممکن است همان صفت زشت بلکه بالاتر از آن در خودمان نیز باشد، لیکن اصلا به آن توجه نداشته باشیم. مثلا تضییع حقوق دیگران را بد می‌دانیم و از متجاوز تنفر داریم، در صورتیکه ممکن است خودمان نیز متجاوز باشیم ولی اصلا درک نکنیم که متجاوز هستیم. کار خودمان را اصلا تجاوز نمی‌دانیم و چه بسا آن را به صورت یک عمل ارزشمند اخلاقی برای خودمان جلوه می‌دهیم، بدین وسیله نفسمان را قانع می‌سازیم، هم‌چنین سایر صفات زشت. به همین جهت هیچگاه به فکر اصلاح خودمان نمی‌افتیم، زیرا بیمار اگر خودش را بیمار نداند به فکر علاج نمی‌افتد. ما نیز چون خودمان را بیمار نمی‌دانیم در صدد علاج هم نیستیم و این است بزرگترین مشکل ما. بنابراین، اگر به سعادت خودمان می‌اندیشیم باید برای حل این مشکل تلاش کنیم و به هروسیله ممکن در شناخت انواع بیماریهای نفسانی خودمان کوشش نمائیم.
راه‌های تشخیص بیماریهای نفس در اینجا بهتر است به راه‌ها و وسایلی که می‌توانیم در شناخت بیماریهای گوناگون نفسانی از آنها استفاده کنیم، اشاره شود: 1- تقویت عقل: مرتبه عالی و ملکوتی انسان و کاملترین شاخه وجودی او که منشأ امتیاز انسان از سایر مخلوقات شده، در اصطلاح قرآن و احادیث به نامهای گوناگون نامیده می‌شود مانند: روح، نفس، قلب و عقل. همه اینها کاشف از یک حقیقت هستند لیکن به جهات مختلف به نامهای گوناگون نامیده شده است. بدین جهت که منشأ تعقل و تفکر و اندیشه بوده عقل نام دارد.
عقل در کتب احادیث از موقعیت ممتازی برخوردار بوده و حتی فصل مخصوصی را به خود اختصاص داده است. عقل در احادیث به عنوان شریف‌ترین موجودات و منشأ تکالیف و ثواب و عقاب معرفی شده است. از باب نمونه: امام محمد باقر علیه السّلام فرمود: هنگامیکه خدا عقل را بیافرید او را به سخن آورد و گفت: بیا. پس عقل اطاعت و اقبال نمود. سپس فرمود: برگرد. باز هم اطاعت کرد. آنگاه فرمود: به عزت و جلالم سوگند! موجودی را که بهتر و محبوبتر از تو باشد نیافریدیم، تو را کامل نمی‌کنم جز در کسی که او را دوست داشته باشم. آگاه باش که امرونهی من به سوی تو توجه دارد، و تو را نیز ثواب و عقاب می‌دهم[1].
انسان بوسیله عقل می‌اندیشد و حقائق را درک می‌کند، خوب و بد، مفید و مضر را تشخیص می‌دهد. بوسیله عقل است که خدا را می‌شناسد، خودش را می‌شناسد، وظائفش را تشخیص میدهد. اگر انسان عقل نداشت بین او و سایر حیوانات تفاوتی نبود، به‌همین جهت خدای متعال در قرآن کریم روی تعقل و تفکر و تأمل و تفقه تکیه نموده و از انسان می‌خواهد که عقل را در وجود خودش فعّال سازد.
از باب نمونه: در قرآن می‌فرماید: خدا این‌چنین آیاتش را برای شما بیان می‌کند شاید تعقل کنید[2]. باز می‌فرماید: چرا در زمین گردش نمی‌کنند تا برایشان قلبهائی باشد که تعقل داشته باشند[3]. باز می‌فرماید: بدترین جنبندگان نزد خدا کسانی هستند که کرولالند و تعقل ندارند[4]. خدای بزرگ کسانی را که عقل و گوش و زبان دارند ولی در راه شناخت واقعیات از آنها استفاده نمی‌کنند، در ردیف حیوانات بلکه بدتر از آنها معرفی می‌نماید، زیرا عقلشان را به کار نگرفته‌اند.
می‌فرماید: خدا پلیدی را بر کسانی قرار می‌دهد که تعقل ندارند[5]. انسان هرچه خوبی دارد از عقل اوست. به وسیله عقل، خدا را می‌شناسد و عبادت می‌کند، معاد را می‌پذیرد و برایش آماده می‌شود، پیامبران را می‌پذیرد و از آنها اطاعت می‌نماید، مکارم اخلاق را می‌شناسد و خودش را با آنها پرورش می‌دهد، رذائل را می‌شناسد و از آنها اجتناب می‌کند، به‌همین جهت در قرآن و احادیث از عقل تجلیل شده است. از باب نمونه:
حضرت صادق علیه السّلام در جواب سائل فرمود: عقل چیزی است که به وسیله آن خدا عبادت می‌شود و بهشت تهیه می‌گردد[6]. باز هم حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هرکس عاقل باشد دین دارد و هر کس دین داشته باشد داخل بهشت می‌شود[7].
🖇 🌿 سه روز تا عید مونده بود... هرچند واقعا حوصله مامان و بابا رو نداشتم، اما نمیتونستم وقتی که شب میان خونه و فقط دور میز شام کنار هم میشینیم ، نرم پیششون... اونم چه شامی... دستپخت آشپز رستورانی که هرشب برامون غذا میفرستاد واقعا عالی بود...👌 ولی هیچوقت نفهمیدم دستپخت مامانم چجوریه!!😒 کتابخونم خاک گرفته بود... خیلی وقت بود سراغش نرفته بودم. احساس میکردم دیگه احتیاجی بهشون ندارم و حتی همین الان میتونم یه کبریت بندازم وسطشون تا همشون برن هوا...🔥 دیوار اتاقمو نگاه کردم، پر بود از عکسای خودم و مرجان، تو جاهای مختلف با ژستای مختلف... مرجان... یعنی اونم همینقدر که من بهش دلبستگی دارم،دوستم داره،یا اونم یه نمک‌نشناسیه عین سعید❗️ سرمو چرخوندم سمت تراس... آسمون سیاه بود... مثل روزگار من... ولی فرقی که داریم اینه که تو روزگار من خبری از ماه و ستاره نیست...‼️ اصلا کی گفته آسمون قشنگه⁉️😒 نمیدونم... اینهمه آدم زیر این سقف زشت چیکار میکنن؟؟ اصلا ما از کجا اومدیم... چرا تموم نمیشیم؟؟ چرا یه اتفاقی نمیفته هممون بمیریم...😣 تو همین فکرا بودم که در اتاق باز شد. مامان بود، در حالیکه چشماش از خستگی ،خمار شده بود ،گفت که برای شام برم پایین. هیچ میلی برای خوردن نداشتم، اما حوصله ی یه داستان جدید رو هم نداشتم! مثل یه دختر خوب و حرف گوش کن بلند شدم و از اتاقم رفتم بیرون. پشت در وایسادم و یه نفس عمیق کشیدم تا آروم باشم. این بالا چهار تا اتاق بود! راستی ما که سه نفر بودیم و اتاق مامان و باباهم مشترک بود!! اون دوتا اتاق دیگه به چه دردی میخورد؟؟ اصلا سه نفر که دو نفرشون صبح تا شب ،هرکدوم تو یه مطب مشغولن و اون یکی هم یه روز خونست و یه روز نه، یه خونه ی ۳۰۰متری دوبلکس، با یه حیاط به این بزرگی میخوان چیکار....!؟ اینهمه وسایل و چند دست مبل و این عتیقه ها برای کی اینجا چیده شدن؟! واسه اینکه مردم ببینن و بگن خوشبحالشون! اینا چه خوشبختن!!! هه... چقدر این زندگی مسخرست!!😏 -ترنممم بازم مامان بود که برای بار دوم منو از دنیای خودم کشید بیرون! -اومدم مامان...! هنوز مشخص بود بابا ازم دلخوره... مهم نبود😒 دیگه هیچی مهم نبود...! باز هم مامان... -ترنم!من و پدرت نظرمون عوض شد! -راجع به...!!؟؟ -ایام عید! بهتره هممون با هم باشیم. امروز پدرت کارای ویزای تو رو هم انجام داد و سه تا بلیط برای دوم فروردین گرفت! -چی؟؟😠😳 من که گفتم نمیام!!!😳 -بله ولی اینجوری بهتره! دیگه از این مزخرف تر امکان نداشت! این یعنی ده روز سمینار کوفت و درد و زهرمار... ده روز ملاقات با فلان دکتر و فلان دوست قدیمی بابا... اه😣 -من نمیام! اشتباه کردید برای من بلیط گرفتید😏 -میای،دیگه هم حرف نباشه!😒 -حالم از این زندگی و این وضعیت بهم میخوره😡 ولم کنید دست از سرم بردارید... اه....😠 بدون مکث به اتاقم برگشتم. دلم پر بود از همه چیز و همه کس درو قفل کردم و رفتم سراغ بسته ی سیگارم.... طبق عادت این روزا دم دمای ظهر چشمامو باز کردم! خداروشکر که دو هفته ی آخر اسفند کلاسا لق و تقه وگرنه نمیدونم چجوری میخواستم به کلاسام برسم...!! هنوز اثرات آرامبخش دیشب نپریده بود... رفتم تو حموم شاید دوش آب سرد میتونست یکم حالمو بهتر کنه!!🚿 خداروشکر دیگه عرشیا نه زنگ میزد و نه پیامی میداد... تنها دلخوشیم همین بود! دلم بدجوری گرفته بود... یه ارایش ملایم کردم و لباسامو پوشیدم، میدونستم مرجان امشب میخواد بره پارتی و الان احتمالا آرایشگاهه! پس باید تنهایی میرفتم بیرون... دلم هوای بامو کرده بود! ماشینو روشن کردم و منتظر شدم تا در باز شه پامو گذاشتم رو گاز تا از در برم بیرون... اما دیدن هیکل درشتی که راهمو سد کرد تمام بدنمو سِر کرد.... عرشیا😰 این چرا دست از سر من برنمیداشت😖 با دست اشاره کرد که پیاده شو!! دست و پام یخ زده بود!😰 دوباره اشاره کرد، اما این بار با اخمی که تا حالا تو صورتش ندیده بودم...! با دست لرزونم درو باز کردم و به زور از ماشین پیاده شدم...😣 نمیتونستم ترسمو قایم کنم، میدونستم حتما مثل گچ سفید شدم! اومد جلو و بازومو گرفت -به به... ترنم خانوم! مشتاق دیدار😉 -چی میگی؟؟ چی میخوای؟؟ -عوض خوش آمد گوییته😕 -عرشیا من عجله دارم! -باشه عزیزم زیاد وقتتو نمیگیرم😉 دیروز خیلی منتظرت بودم نیومدی!؟ -نکنه انتظار داشتی بیام؟؟😡 -اره خب😊 اخه میدونی... حیفه! بابات خیلی فرد محترمیه! حیفه با آبروش بازی بشه! به زور خودمو کنترل میکردم که از ترس گریه نکنم. صدام در نمیومد عرشیا بازومو بیشتر فشار داد... قیافمو از شدت درد جمع کردم! -نکن دستم شکست😣 -آخی...عزیزم...😚 دردت اومد؟ -عرشیا کارتو بگو! باید برم