May 11
منتظران گناه نمیکنند
#ایام_فاطمیه
سلام
دهه دوم ایام فاطمیه
از 16 تا 26 اذر
#مشارطه
امروز قول میدم سمت گناه نرم✌️
غیبت⇦😶
دروغ⇦🤐
خشم⇦😌
رابطه با نامحرم⛔️
و...
➕امروز همه کارام برای رضای خداست
👈بسم الله
💥حالا من یه بسته پیشنهادی دارم:
1⃣ ۱۰ تا #صلوات
2⃣ ۳ تا «قل هو الله» هدیه به #امیرالمؤمنین
3⃣ ۷ تا #استغفار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستانی تکان دهنده از متحول شدن یک جنایتکار!
🌸🍃مهـم نیست در زنـدگی چه چـیزی را از دسـت دادهای...
☝️🏼فقـط هرگـ✘ـز الله را از دسـت نده...
چراکـه اللهﷻ هرآنچـه را که از دست دادهای به تـو بازمیگــرداند...
➖ولی هیــچ چیز نمیتــواند اللهﷻ را به تــو بازگرداند...
@montzeran
آهنگ فلان فلان گوش میدی منتظر میمونی اهنگ جدید بیاد گوش بدید تلاش میکنی برای پیدا کردن آهنگ ها جدید خوب اما چرا دعا عهد امام زمانت دعا ها مانند توسل زیارت عاشورا و دیگر دعا ها گوش نمیدهید
آیا بهترین دعا ها این دعا اهلبیت نیستن دعا ها خدا گفته نیستن پس چرا جست جو نمیکنید پیدا شان کنید گوش بدهید
#تلنگر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ موسیقی مزخرف گوش ندیم!
▪️این روزها جنگ رسانه ای به شدت زیاد است. اگر گاهی و فقط گاهی بیندیشیم پی میبریم که این آثار سخیف به دنبال چه چیزی هستند!!
🎙زنده یاد اکبر عالِمی
یڪ روز تمام حساب های بانکی و مجازی ما خالی میشود..
تنہا یڪ حساب باقی میماند و آنہم
حساب ما با خداسٺ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره جالب حاج مهدی رسولی از خواستگاری و انتخاب اسم فرزندش توسط پدر شهیدش🤩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😭با دیدن تعزیه خانمشُ محجبه کرد
😭من سنی ام اما با دیدن تعزیه حضرت زهرا احساساتی شدم
🤲خیلی خوشحالم که حجاب کامل دارم
❤️گپ حین تعزیه با دختری که کشف حجاب بود(آخر کلیپ)
✋اینجا تعزیه فاطمیه #دختران_انقلاب است.....
#کار_تمیز_برای_حجاب🏴
منتظران گناه نمیکنند
🖇 #پارت_25🌿 احساس میکردم داره بی هدف رانندگی میکنه، انگار فقط میخواست وقت بگذرونه! یه حس بدی بهم دس
🖇 #پارت_26🌿
بالاخره با صدای دادی که داشت هرلحظه نزدیکتر میشد ،
منو ول کردن و با سرعت برق فرار کردن!!
همونجا رو چمنا افتاده بودم و زار میزدم😭
باورم نمیشد این ترنم همون ترنمیه که ماشین سیصد میلیونی زیر پاش بود!
همون دانشجوی پزشکی
و همون دختر پولدار مغروری که هیچکسی جرأت مزاحمتشو نداشت😭
-دخترم اذیتت کردن؟؟
دستامو از صورتم برداشتم و نگاهش کردم!
نمیتونستم جلوی گریمو بگیرم...
مرد با همون لهجه ی شیرین ترکی ادامه داد
-آخه اینجا چیکار میکنی باباجان!!
قیافتم که آشنا نیست،
فکرنکنم مال این محل باشی!!
بلند شدم و نشستم،
سرمو انداختم پایین و به گریه هام ادامه دادم😭
-ببینمت عزیزم!
دختر قشنگم!
نکنه از خونه فرار کردی؟؟!!
آخه اگر من نمیرسیدم که...
لا اله الا الله...
جوونای این زمونه گرگ شدن باباجان!
خطر داره یه دختر تنها اونم تو این جای خلوت...!
ترسیدی حتما؟؟
بشین برم برات یه آب میوه ای چیزی بیارم،
رنگ به روت نمونده!!
-نه...
خواهش میکنم نرید😭
من میترسم...😭
نشست کنارم
-ببین عزیزم!
این کار که تو کردی اصلا درست نیست!
حتما خانوادت الان دارن دنبالت میگردن!
نگرانتن!
این بیرون خطرناکه باباجان!
یه دختر تنها نمیتونه تو این تهرون درندشت که همه جور آدمی توش هست اینجوری تو پارکا سرگردون بمونه!
شمارتونو بگو زنگ بزنم بیان دنبالت...
فقط گریه میکردم و سرمو انداخته بودم پایین!
-لا اله الا الله...
دخترجون اینجوری که نمیشه!
اگر نگی مجبور میشم زنگ بزنم پلیس!
حداقل اونا بدنت دست خانوادت!
سرمو آوردم بالا و با ترس نگاهش کردم😰
-نه...خواهش میکنم شما دیگه اذیتم نکن😭
-خب الان میخوای چیکار کنی؟
میبینی که آدما چقدر...
شبو میخوای کجا بمونی؟؟
-یه کاریش میکنم دیگه!
یه جایی میرم!
همونجوری که دیشب.....
دیشب!!
یاد دیشب افتادم!
یاد اون جای امن!
یاد اون آرامش...!
یاد اون که خودش بیرون خوابید اما من تو خونش...!
دوباره سرمو انداختم پایین!
نه!
من از آخوندا متنفرم
بمیرمم دیگه نمیرم پیشش!
-دیشب چی؟؟
باباجان من باید برم!
اگر نمیخوای به کسی زنگ بزنم،نمیزنم
اما امشبو باید وسط یه عده گرگ سر کنی!!
بلند شد و شلوارشو تکوند!
با وحشت نگاهش کردم😰
-نه...نرید😭
-زنگ میزنی؟؟
-اره میزنم.
گوشیتونو بدین...
و از جیبم شماره ی اون رو دراوردم!!!!
شماره رو گرفتم و منتظر بودم بوق بخوره.
اما رفت رو آهنگ پیشواز!
"منو رها نکن
ببین که من تنهای تنهام!
منو رها نکن
بجز تو ،من چیزی نمیخوام!
منو رها نکن آقا...
منو رها نکن آقا...
منو رها نکن..."
نوحه گذاشته بود رو آهنگ پیشوازش😖
یه لحظه از زنگ زدنم پشیمون شدم!
خواستم قطع کنم که صدای گرمی تو گوشی پیچید....!
-بله بفرمایید
زبونم بند اومد!
-بفرمایید؟؟
الو؟؟
-ا...ا....لـ...لـــو
-الو؟؟😳
-سـ...سلـ...لام...
-خانووووم!!😳
شمایی؟؟؟؟
کجایی اخه شما؟؟
از صبح دارم دنبالتون میگردم!!
زدم زیر گریه
-نمیدونم کجام😭
خواهش میکنم بیاید 😭
مگه نمیگفتید میخواید کمکم کنید
بیاید😫😫
-باشه باشه
فقط بگید کجا بیام؟؟
-نمیدونم
پیرمردو نگاه کردم
اسم پارک و خیابون رو گفت
و منم به اون گفتم!
-همونجا باشید تا ده دقیقه دیگه پیشتونم!
گوشی رو دادم به پیرمرد و تشکر کردم
-ده دقیقه دیگه میرسه!
میشه بمونید تا بیاد؟!😢
سرشو به نشونه تایید تکون داد و رفت و رو نیمکت پشت سرم نشست.
به کاری که کرده بودم فکر کردم!
من چه کمکی از اون خواستم؟
اصلا اون میخواد برای من چیکار کنه؟؟
اه...اونم یه آخوند😖
هرچی که بود حداقل مثل بقیه پسرا بهم دست درازی نکرده بود
و دیشب رو آروم تو خونش سر کرده بودم!
صدای گریم قطع شده بود و فقط آروم اشک میریختم.
با دیدن سایه ای که افتاد جلوم،سرمو بلند کردم.
خودش بود!
اون بود!
-سلام!
-سلام .خوبید؟؟
پیرمرد مرد با صدایی که شنید از نیمکت بلند شد و اومد سمت ما!
اون با دیدن پیرمرد شکه شد!
پیرمرد هم با دیدن اون،چشماش گرد شد!
با دهن باز یه نگاه به من انداخت و یه نگاه به اون و با تعجب فقط یه کلمه گفت:
-حاج آقا!!😳
بازم هوا رو به سردی میرفت.
در حالیکه میلرزیدم ،دستامو بغل کردم و به اون دوتا نگاه کردم!
حالت چهره ی اون یه جوری شده بود!
فکر کنم باعث آبروریزیش شده بودم😓
محترمانه دستشو برد به طرف پیرمرد
-سلام آقای کریمی!
پیرمرد سرشو تکون داد و به اون دست داد!
-سلام حاج آقا...!!
رو به من گفت
-دخترم من دیگه میرم.
خداحافظ...
خداحافظ حاجی...!
و در حالیکه سرشو تکون میداد و نچ نچ میکرد،سریعا از ما دور شد‼️
با چشمای پر از سوال به اون نگاه کردم!
سرش پایین بود
بعد چند لحظه کتی که تو دستش بود
گرفت سمتم
-هوا سرده،بپوشید زود بریم...
با شرمندگی سرمو انداختم پایین
-فکر کنم خیلی براتون بد شد😢
با دست چپش،پیشونیشو ماساژ داد و کلافه لبخند زد!
-نه...
نمیدونم...
بالاخره کاریه که شده!
اینو بگیرید بپوشید،سرده
کت رو از دستش گرفتم،
با همون لبخند روی لبش ،آسمونو نگاه کرد و زیر لب یه چیزی گفت که نشنیدم!
بعد سرشو تکون داد
و گفت "بریم"
هنوزم حالم بد بود
اتفاق چنددقیقه پیش،حسابی به همم ریخته بود!
تصور اینکه اگه اون پیرمرد نمیرسید...
اگه صدامو نمیشنید...
یا حتی اگه "اون" نبود...
اون!!
حتی اسمش رو هم نمیدونستم!
تا ماشین تو سکوت کامل،کنار هم قدم زدیم.
کتشو دور خودم پیچیده بودم اما هنوز سردم بود!
هوا کم کم داشت تاریک میشد،
حتی فکر به این که قرار بود شبو تنها اینجا بگذرونم،
تنمو میلرزوند😥
ماشینو روشن کرد و
بعد حدود پنج دقیقه ،نگه داشت.
صدای اذان از مسجد کنار خیابون به گوش میرسید...
-میشه ده دقیقه،یه ربع اینجا باشید تا من برم و بیام؟؟
سرمو انداختم پایین!
-ببخشید که بازم مزاحمتون شدم😔
-نه خواهش میکنم...
اینطور نیست!!
-برید به کارتون برسید!
نگران من نباشید!
-ببخشید...
اگر واجب نبود ،تنهاتون نمیذاشتم!
سرمو تکون دادم و لبخند محوی زدم...
با آرامش از ماشین پیاده شد
و سرشو از پنجره آورد تو
-لطفا درها رو از داخل قفل کنید که خیال منم راحت باشه،
شیشه رو هم بدین بالا.
زود میام!
درها رو قفل کردم و شیشه رو دادم بالا،
سرمو به سمت پنجره برگردوندم و دیدم که رفت توی مسجد...!
ضعف و گرسنگی،به دلم چنگ مینداخت!
کلافه بودم از اینکه دستم به جایی نمیرسه.
نه گوشی
نه کیف پول
نه ماشین
نه لباسام....
دستم از همه چی کوتاه شده بود!
چقدر سخت بود اینجوری زندگی کردن!
امشبم باید میرفتم خونه ی اون؟؟
نه😣
پس خودش چی!
هیچوقت تا بحال مزاحم کسی نشده بودم...
حس اینکه بخوام سربارش باشم،اعصابمو خورد میکرد!
به غرورم بر میخورد...
به سرم زد تا نیومده برم!
اما فقط در حد فکر باقی موند!!
آرامشی که تو این ماشین و اون خونه بود،
دست و پامو برای رفتن شُل میکرد!
بعدم کجا میتونستم برم؟؟
مگه صبح نرفتم؟؟
چیشد!؟
دوباره خودم به دست و پاش افتادم که بیاد کمکم!
با صدای تقه ای که به شیشه ماشین خورد،از ترس پریدم!
اینقدر غرق فکر بودم که ندیدم از مسجد اومده بود بیرون!
دستشو به نشونه معذرت خواهی گذاشت رو سینش و پایینو نگاه کرد!
تازه فهمیدم سوییچ رو نبرده و تو ماشین گذاشته!!!
چقدر این آدم عجیب غریب بود!😕
درو براش باز کردم و بابت حواس پرتیم ازش معذرت خواستم...🙏
-خواهش میکنم،شما ببخشید که ترسوندمتون!!
-نه...!تقصیر خودمه که همش تو فکر و خیال سیر میکنم!😒
ماشین رو روشن کرد و یکم با سرعت خیابونو دور زد.
احتمالا میخواست قبل اینکه آشنای دیگه ای منو کنارش ببینه از مسجد دور شه!!
-چه فکر و خیالی؟
-بله؟؟
-ببخشید...خواستم بدونم چه چیزایی ذهنتونو اینقدر مشغول کرده!
سرمو به شیشه تکیه دادم و به خیابون چشم دوختم...
-فکر بدبختیام!
-ببینید...
من دوست دارم کمکتون کنم!
برای این لازمه که بدونم چه اتفاقی برای شما افتاده!
-ممنون
ولی نمیتونید کمکی کنید...
هیچکس نمیتونه کمکم کنه
جز مرگ!!
-واقعا اینطور فکر میکنید؟!
-اره...
یا چیزی شبیه مرگ...
مثل یه خواب طولانی!
یا شایدم فراموشی!
-واسه همین دست به خودکشی زدین؟!
سرمو به نشونه تایید، تکون آرومی دادم و یه قطره اشک از گوشه ی چشمم سر خورد ...!
-میشه...
میشه بپرسم اون زخم...
یعنی صورتتون چی شده!؟اونم خودتون...؟
چشمام پر از اشک شد و دستم رفت سمت صورتم...
دستم که به زخم یادگاری عرشیا میخورد،قلبم میسوخت و گلومو بغض میگرفت😞
در حالیکه سعی داشتم جلوی اشکامو بگیرم
لبمو گاز گرفتم و سرمو بالا بردم!
May 11
🔴 نشـانههـای #قیـامت ( 1 )
روز قیامت مرحله مهم و با اهمیتی در زندگی انسان است، و نمایانگر آنچه که برای انسان اتفاق میافتد، میباشد، از هنگام مرگ تا اینکه در بهشت یا در دوزخ مستقر شود.
قیامت حق است و در آمدنش هیچ شکی نیست، اما کی خواهد آمد، سوالی است که پیامبر ﷺ در جوابش فرمود:
«سؤال شده از سؤال کننده داناتر نیست (یعنی در این مورد، من از تو عالمتر نیستم)». [رواه مسلم]
و علم آن تنها خاص خداوند یگانه است.
اما پیامبر ﷺ در احادیث و سخنان پاکش ما را از نشانههای قیامت آگاه نموده است، لذا در این مطالب سعی میکنیم که روایات و احادیثی که رسول الله ﷺ در مورد قیامت بیان فرموده را انتخاب نموده و برای شما خوانندگان محترم ذکر نماییم، باشد که مایه عبرت، و تذکری برای همهمان باشد، و همچنین ازدیاد ایمانمان و نجاتمان در روز آخرت گردد، روزی که:
﴿يَوْمَ لَا يَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ * إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ﴾ [الشعراء: ۸۹-۸۸]
«روزی که مال و فرزندان سودی نبخشد. مگر کسی که با قلب سلیم (خالی از شرک و کفر و نفاق) به پیشگاه خداوند بیاید».
‐---------------‐----------------------------------
نشانه های #قیامت به دو بخش نشانه های #کوچک و #بزرگ تقسیم میشوند و چون تقریبا تا به امروز تمامی نشانه های کوچک به وقوع پیوسته و یا در حال وقوعند فقط در یک پست آینده اکثر نشانه های کوچک بیان میشود و در ادامه ان شاءالله مفصل در مورد نشانه های بزرگ قیامت که در پیش روی ماست و احیانا برخی از آنها را به چشم خواهیم دید بحث خواهد شد والله اعلم
منتظران گناه نمیکنند
🔴 نشـانههـای #قیـامت ( 1 ) روز قیامت مرحله مهم و با اهمیتی در زندگی انسان است، و نمایانگر آنچه ک
🔴 نشانه های #قیامت ( 2 )
⭕نشانه های کوچک از نزدیک شدن قیامت که تقریبا در حال حاضر در حال وقوعند :
۱ - مردان و زنان شبیه یکدیگر میشوند در پوشش و آرایش.
۲ - مردان و زنان لباس تنگ و بدن نما میپوشند.
۳ - خونریزی بین مردم عادی میشود.
۴ - شعار دین کهنه میشود.
۵ - به افراد بد احترام می گذارند.
۶ - امر به معروف را نهی و ترک میکنند و میگویند به تو چه ربطی دارد.
۷ - در امور دین و خدا از مال کم هم دریغ میکنند و خرج نمیکنند.
۸ - فاسق و منافق عزیز میشوند.
۹ - آلات موسیقی در کنار مساجد و قبرها نواخته میشود.
۱۰ - صف های نماز جماعت مردم نشانه نفاق میشود.
۱۱ - قرآن را سبک می شمارند و نمی شناسند مگر با صدای آواز و غناك.
۱۲ - مردم از عالمان دین فرار میکنند.
۱۳ - مردم بی دین میشوند و از دنیا میروند.
۱۴ - افراد نادان زمام امور را به دست میگیرند.
۱۵ - صله رحم از بین میرود و جایش را به قطع رحم میدهد.
۱۶ - افراد فاجر و فاسد زیاد میشوند.
۱۷ - بازارها به هم نزدیک میشوند یعنی بازار تجارت و کسب کاذب میشوند.
۱۸ - تار و تنبور و نی را نیکو میشمارند و آلات موسیقی همه جا ظاهر میشوند.
۱۹ - فقرا آخرت خود را به دنیا می فروشند.
۲۰ - مردم برای رئیس شدن حرص میزنند و طمع دارند.
۲۱ - اطاعت بی چون و چرای مردان از همسران شان زیاد میشوند.
۲۲ - پدر و مادر را لعن و نفرین میکنند.
۲۳ - خیانت در مال شرکاءفراوان و عادی میشود (کلاهبرداری).
۲۴ - پرده حیا از زنان برداشته میشود.
۲۵ - سکته و مرگ ناگهانی زیاد میشود.
۲۶ - دین مردم درهم و دینار میشود و خدای مردم شکمشان.
۲۷ - آشنایان در وقت نیاز همدیگر را نمی شناسند.
۲۸ - مردم غذا های خوب میخورند و جامه های زیبا و فاخر میپوشند و با آن فخر می فروشند.
۲۹ - مردان با طلای حرام و ابریشم حرام خود را زینت میکنند.
۳۰ - کودکان نسبت به بزرگترها و والدین بی حیا و بی ادب میشوند.
۳۱ - عالمان به حرفشان عمل نمیکنند.
۳۲ - مساجد را نقاشی میکنند ظاهر مساجد آباد ولی از نظر هدایت و ارشاد ویران است.
۳۳ - عیب کالا را پنهان میکنند.
۳۴ - سوار شدن زنان بر روی زین ها (اعم از حیوان و غیر آن مثل موتر ، موتور و......)
۳۵ - سبک شمردن زنا و هر رابطه دختر و پسر و زن و مرد و نا محرم عادی میشود.
۳۶ - اسلام غریب میشود و از اسلام فقط نام باقی میماند.
۳۷ - امر به معروف را زشت می شمارند و همه در ترکش مساوی اند.
۳۸ - خرج کردن زیاد برای دنیا شان و دریغ از خرج کردن برای آخرت.
۳۹ - مومنین در این زمان غمگین و حقیر و ذلیل میشوند.
۴۰ - نماز را سبک شمرده و به جماعت نمی خوانند.
۴۱ - موذن برای اذن گفتن پول میگیرند.
۴۲ - قرآن مهجور و متروک میشود فقها و عالمان به قرآن اندک.
۴۳ - برکت از مال و جان مردم گرفته میشوند (جوانه مرگ میشوند).
۴۴ - افراد مورد اعتماد و امین کم میشوند.
۴۵ - مال حلال کم میشوند.
۴۶ - کم فروشی عادی میشود.
۴۷ - ازدواج مرد با مرد و زن با زن صورت میگیرد و عادی میشود.
۴۸ - فساد عمومی میشود.
۴۹ - بیت المال وسیله شخصی میشود.
۵۰ - مسکرات و نوشیدنی های حرام حلال میشوند.
۵۱ - زکات مال ترک میشوند همانند خمس آن.
۵۲ - صاحبان مال و ثروت بزرگ شمرده میشوند.
۵۳ - مردم قبور شعراء را محل عبادت قرار میدهند.
۵۴ - هیچ چیز بهتر از دروغ در آن زمان نمی باشد.
۵۵ - زبان راستگو و صادق کم است.
۵۶ - مردم فرقه فرقه شده و از اهل نفاق تقلید میکنند.
۵۷ - موسیقی مطرب رواج می یابد و معمول میشود و کسی آن را نهی نمیکند.
۵۸ - مردم شرب خمر و می خوارگی میکنند.
۵۹ - زنان فرزندان رقاصه و آوازه خوان تربیت میکنند.
۶۰ - طلاق زیاد میشود.
۶۱ - صورت مردم انسانی اما دلهایشان شیطانی است.
۶۲ - حرف حق را تکذیب میکنند.
۶۳ - در عروسی ها هر کاری بخواهند میکنند
از قبیل گناه ، فساد ، ساز و آواز ، اصراف و...
۶۴ - از مردم جدا شوی تو را غیبت میکنند.
۶۵ - بالا رفتن قیمت ها در آن زمان عادی میشود.
۶۶ - شنیدن آیات قرآن مجید به اکثر مردم سنگین میشود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فاطمیه
#ایام_فاطمیه
▪️تنها آرزوی حضرت فاطمه سلاماللهعلیها... وقتی جبرئیل برای اجابت آمده بود❗️
@montzeran