eitaa logo
منتظران گناه نمیکنند
2.5هزار دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
5.2هزار ویدیو
353 فایل
خادم کانال منتظران گناه نمیکنند👇 @appear وروزو کردن تبلیغات درکانال تاسیس کانال : ۱۳۹۷٫۱٫۱۱ پایان کانال : ظهور آقا امام زمان عج ان شاء الله نشر از مطالب کانال آزاد ✔️
مشاهده در ایتا
دانلود
آیه ای از قرآن بر علیه او نازل شد ثعلبه بن حاطب انصاری به پیامبر (ص) عرض كرد: از خدا بخواه تا مالی رزویم كند، سوگند به خدائی كه تو را به حق مبعوث كرد، اگر خدا به من مالی دهد، حق هر كس را به او خواهم داد. پیامبر (ص) فرمود: خدایا مالی روزی ثعلبه گردان. ثعلبه گوسفندانی گرفت و آن گوسفندان زیاد شدند، تا آنجا كه دیگر مدینه بر او تنگ آمده، پس از آن دور شد و در یكی از وادیها منزل كرد، گوسفندانش چندان زیاد شدند كه دیگر از مدینه دوری می‎كرد و در نماز جمعه و جماعت حاضر نمی‎شد، پیامبر فردی را برای گرفتن صدقات نزد او فرستاد، امّا او سرباز زد و بخل ورزید. رسول خدا (ص) فرمود: وای بر ثعلبه، پس خداوند این آیه را نازل فرمود: «وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ». یعنی: برخی از مردم كسانی هستند كه با خدا عهد می‎بندند كه اگر از فضلش به ما ببخشد، البتّه صدقه می‎دهیم و از نیكان خواهیم بود.
پخش سریال «حاج قاسم» از ۱۴ یا ۱۵ دی‌ماه رئیس سیما فیلم: 🔹سریال «ترور» در ۱۴ یا ۱۵ دی‌ماه همزمان با سالگرد حاج قاسم سلیمانی پخش خود را آغاز خواهد کرد. 🔹این مینی سریال ۸ قسمتی مستقیم به شخصیت حاج قاسم نمی‌پردازد اما در واقع اهمیت حاج قاسم در منطقه و شجاعت و زکاوت فرماندهی‌ این سردار بزرگ را در جای جای سریال مطرح می‌کند. 🔹ان‌شاءالله با کمک و همراهی مکتب سلیمانی ما شاهد یک سریال کامل بیوگرافی از شهید حاج قاسم سلیمانی باشیم. سالی یک سریال و سینمایی بسازیم هم مخاطب می‌بیند و مسیری که هیچ‌وقت تمام شدنی نیست.
کانال وپیچ داریم ودنبال کنید وعضو شوید پیچ اینساگرام : montzeran3 کانال تلگرام : https://t.me/+sUv-G92mPCgxM2E0 کانال روبیکا : https://rubika.ir/akharazzamaan کانال سروش : https://splus.ir/joingroup/AAoEMkz6II-FUFv4ra0txg پیچ توئیتر: @montzeran
منتظران گناه نمیکنند
ترگـــ🌸ــل(من‌یہ‌دختر‌منطقے‌ام🧕) 4️⃣3️⃣↫ #قسمت_سی_و_چهارم «مشکلات اقتصـ💰ـادی، بیمـ🤕ـاری،روابط با خ
ترگـــ🌸ــل(من‌یہ‌دختر‌منطقے‌ام🧕) 5️⃣3️⃣↫ نتیجـ📈ـه‌ای را که امروز مؤسسه‌های تحقیـ📝ـقاتی در آمریکـ🇬🇧ـا گرفته‌اند،پیامبر مهربان ما هزار و ۴۰۰ سال پیش برایمان گفتـ🗣️ـه بود. ادامه دارد... ⇠
🇮🇷 مهمترین دستاورد سردار دلها شهید حاج قاسم سلیمانی به روایت تصویر هدیه بهارواح طیبه همه شهدا فاتحه وصلوات💐💐💐💐💐 ❣❣❣❣❣
هم اکنون شبکه قرآن گلزار شهدا کرمان مزار شهید سردار حاج قاسم سلیمانی
✨🔮✨🔮✨🔮✨🔮✨ یاد حضرت در دقایق زندگی ❤️ اثر درخواست هدایت از امام زمان آیت الله جاودان : اگر فردی از امام در زمان امامتش طلب هدایت کند، بر امام واجب است که وی را هدایت نماید. اکنون ما در زمان امامت حجت بن الحسن قرار داریم و اگر از ایشان بخواهیم که راه را نشان دهد و ما را هدایت نماید، حتما این کار را خواهند کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️‌سلام امام زمانم 🔹‌دلم براے ورود تو لحظه شمارے می‌کند 🔹‌و حنجره‌ام تو را فریاد می‌زند، تو که تجلی عشقی. 🔹‌قنوتم را طولانی می‌کنم تا تو نیمه شبی براے آن دعا کنی. 🔹‌کوچه‌هاے غریب بی‌کسی را آب و جارو می‌کنم تا تو صبحی زود از آن کوچه عبور کنی. اللهم عجل لولیک الفرج🤲
منتظران گناه نمیکنند
نکشید که آ رام وارد اتاق شد و با دید ن بابا که رو ی مبل نشسته بود با تعجب بهمون سلام کرد. بابا
به روش لبخند زد و گفت:سلام دخترم، چرا وایستا دی ؟ بفرما بشین. آرام که گیج شده بود سوال ی من رو نگاه کرد و ر وی مبل روبه ر وی بابا نشست. به پشتی صندلی تکیه دادم و بهشون خیره شدم که بابا با ملایمت رو بهش گفت:خو بی دخترم؟ خیلی وقته که د یگه ندیدمت! _خوبم ممنون! لابد از کم سعادتی من بوده! بابا: اختیار داری!از اینجا را ضی هستی؟ کسی که اذیتت نمی کنه؟ 🍃 💕 دختر بسیجی 💕 آرام بدجنسانه به من نگاه کرد و گفت : کسی نمی تونه! که بخواد اذیت م کنه. بابا که منظور آرام رو درست متوجه نشده بود و فکر می کرد من نمی ذارم که کسی اذ یتش کنه با لبخند نگاهم کرد و گفت: خوشحالم که میبینم هوا ی آرام رو داری! با ابروهای بالا پرید ه به صورت خندان آرام نگاه کردم که بابا رو بهش گفت : راستش من امروز به خواست کس دیگه ای به اینجا اومدم........ آقای زند قضیه ی خاستگاری از تو بر ای پسرش رو با من مطرح کرده. با این حرف بابا ابروهام بالا پرید و کنجکاوانه برا ی شنیدن ادامه ی ماجرا به قیافه ی مضطرب آرام دقیق شدم که بابا ادامه داد: آقای زند به من گفت تو بهشون جواب رد دادی و از من خواست پا در میون ی کنم و جواب مثبت رو ازت ب گیرم. آرام جوابی نداد و وقتی بابا دید او چیزی نمیگه خودش گفت: ببین دخترم، پسر آقا ی زند آدم خوب و تحصیل کرده ایه و من اگه کوچکترین چیز ی ازش می دید م هیچ وقت واسطه نمی شدم تا تو رو راضی کنم، جوری که من شنید م اون واقعا عاشق تو شده و به این راحتی دست بردار نیست! آرام که تا اون لحظه سرش پایین بود به صورت بابا خیر ه شد و گفت:همه ی حرفا ی شما درسته ونظرتون هم برام مهمه و لی با نهایت احترامی که براتون قائلم باید بگم جواب من تغییر ی نکرده. بابا:چرا دخترم؟ تو چی ازش دیدی که انقدر ر وی تصمیمت پافشاری می کنی؟ 🍃 💕 دختر بسیجی 💕 آرام جواب داد:من هیچ چیز بدی از ایشو ن ن دیدم ولی.... بابا:ولی چی دخترم؟ باور کن اگه همچین خاستگاری برا ی دختر خودم هم بیا د من باهاش مخالفت نمی کنم، تو هم برام با دخترم فرقی نداری و مطمعن باش من خوشبختیت رو می خوام. آرام با صدا ی آروم و تؤم با خجالت گفت:راستش من به ایشون علاقه ای ندارم و هر چقدر هم با خودم کلنجار رفتم دید م نمی تونم دوستش داشته باشم. بر ای من علاقه ی دو طرفه خیلی مهمه! بابا:_پس یعنی جوابت همچنان منفیه؟ _با این که دلم نمی خواد به شما نه بگم ولی توی این یه مورد واقعا معذورم. با این حرف آرام بابا دیگه در این مورد حر فی نزد و بهش اجازه داد که بره و به کارش برسه. با رفتن آرام رو به بابا که تو ی فکر بود گفتم: این زند هم عجب آدم زرنگیه ها تو یه نگاه برای پسرش دختر انتخاب کرده. _همون رو زی که دختره رو دید به من زنگ زد و در بار ه ی خانواد ه اش پر سید فهمیدم یه چیزی ز یر سر داره و بروز نمی ده تا اینکه دیرو ز به کارخونه اومد و قضیه رو گفت و ازم خواست با آرام حرف بزنم و راضیش کنم 🍃 💕 دختر بسیجی 💕 _شما گفتی پسرش هم عاشقش شده او کجا این رو دیده ؟ _باباش می گفت چند بار ی از شرکت تا خونه تعقیب ش کرده و وقتی دید ه دختر سر به راهیه و بهش بی محلی می کنه عاشقش شده . پسر زند رو چند بار ی دید ه بودم. پسر خوش قیافه و تحصیل کرد ه ای بود و بر خلاف من کار خلاف شرعی هم انجام نمی داد و برام عجیب بود که آرام بهش جواب رد داده بود. بابا برای رفتن از جاش برخاست و من هم برا ی بدرقه اش باهاش وارد سالن شدم که خانم رفاهی که تو ی سالن و جلوی در اتاق من داشت با آرام حرف می زد با دیدن بابا لبخند زد و رو بهش سلام کرد. بابا جواب سلامش رو داد و بعد حال و احوال باهاش به آرام نگاه کرد و رو به خانم رفاهی گفت: خانم رفاهی مواظب این دختر آروم ما باش. خانم رفاهی نگاهی به قیافه ی آرام انداخت و گفت:شما به آرام میگی دختر آروم! گول اسمش رو نخورید این یه آتیش پاره آی ه که دومی نداره. از وقتی باهاش هم اتاق شدم برام آسایش نذاشته کلا آروم و قرار نداره با تعجب از حرفا ی خانم رفا هی به صورت آرام نگاه کردم که متوجه ی نگاه خیره ام شد و سرش رو پایین انداخت و نازی که تا اون موقع حواسش به ما بود کنار آرام وایستا د و با خنده گفت:منم شاهدم که این آرام خیلی نا آرام و شیطونه.
منتظران گناه نمیکنند
به روش لبخند زد و گفت:سلام دخترم، چرا وایستا دی ؟ بفرما بشین. آرام که گیج شده بود سوال ی من رو نگا
🍃 💕 دختر بسیجی 💕 آرام رو به نا زی چشم غره ا ی رفت که ناز ی بهش گفت : مگه دروغ می گم؟ بابا که مثل من در تعجب بود خندید و گفت:پس مراقب ا ین دختر ناآرام ما باش. خانم رفاهی : چشم حتما. بابا بعد خداحافظی با خانم رفاهی و کارمندایی که دورش جمع شده بودن به همراه اکبری و چند نفر دیگه برا ی رفتن به سمت در ورود ی شرکت رفت و من خیره به آرام نگاه کردم که با خانم رفاه ی همراه شد و در حالی که باهاش حرف میزد به سمت اتاق حسابداری رفت. خیلی دلم می خواست بدونم رفتار آرام که جلوی ما مغرورانه و خشکه توی اتاق چطو ریه که خانم رفاهی و ناز ی اینطور ی در موردش حرف می زنن بنابرا ین اولین کار ی که بعد از ظهرش و موقع نبود کارمندا انجام دادم این بود که یه نفر کار بلد رو آوردم تا توی اتاق حسابداری و روبه رو ی میز کار آرام دور بین مخفی کار بزاره. فردا ش طبق معمول ساعت نه ونیم به شرکت رفتم و اولین کار ی که که کردم روشن کردن کامپوتر بود. پشت کامپیوتر نشستم و مشغول دید زدن اتاق حسابداری شدم . دختر ی که بدون چادر ر وی میز کار نشسته بود و همراه با تکون دادن پاهاش با خانم رفاهی حرف میزد و باعث خنده ی مبینا (یکی از کارمندا ی بخش حسابداری) شده بود کسی نبود جز آرام!