👳♂ وقتی «اصمعی» #صله را گرفت و از مجلس خارج شد،..
🔷منصور گفت: این شخص باید «اصمعی» باشد.
⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️
👳♂ وقتی او را آوردند و نقاب از چهره بر گرفت، گفت: منصور!
جماعت #شعرا، فقیر و بینوا هستند و با زحمت، شعری را میگویند که از تو چیزی بگیرند
🍃🍃🍃🍃
⬅️⬅️ولی تو از حافظه ات بهره میگیری و در نتیجه آنان را محروم میکنی
ــــــــــــــــــــــــــ
📗 ناسخ التواریخ، احوالات حضرت کاظم «علیه السلام»، جلد۲/صفحه۵۷.
🟩شاعر سفيان ابن مصعب عبدی کوفی
🔻🔻🔻
سفیان بر امام صادق«علیه السلام» وارد شد،
✍حضرت فرمود: به أم فروه (كنية مادر امام صادق «علیه السلام») بگویید بیاید و بشنود که بر جدش چه گذشته است...
🔰🔰🔰🔰
«فَتَسمَعُ ما صُنِعَ بِجَدِّها،: فَجاءَت فَقَعَدَت خَلفَ السِّترِ».
✍حضرت امام صادق«ع» خطاب به سفيان فرمود: «بخوان».
♻️♻️♻️♻️♻️
◻️چون بیت اوّل را خواند:
«فَرْوَ جُودی بدَمْعِکِ المَسْکوبِ».
◻️◻️◻️◻️◻️◻️
👈 ایام فروه! هر چه میتوانی تلاش کن و برای جدت #حســــین«علیه السلام» اشك بریز».😔
📋شاعر شروع به اشعاری در مظلومیت و مصیبت امام حسین «ع» نمود
🔰🔰🔰🔰
🟫«ام فروه وزنها صيحه ایی زدند، و چون زمان تقیه وخوف بود و نمی توانستند به طور آشکار #عزاداری_کنند
👈حضرت فرمود: متوجه درب منزل باشید،
❇️ مردم مدینه جلو درب اجتماع کردند تا بفهمند که چه خبر شده،◻️◻️◻️◻️
امام «علیه السلام» فرمود: فرزندی از ما غش کرده است».
⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️
⚠️نکته: کلام امام «علیه السلام» یا حمل بر #تقیّه میشود
👈👈و یا آنکه واقعاً، بر اثر گریۀ زنها و هیجان مجلس، فرزند خردسالی غش کرده باشد.
📘شاعر #جعفر_ابن_عفان طائی...
👳♂«زید شحام» میگوید:
🔶 خدمت امام صادق«علیه السلام» نشسته بودیم که «جعفر ابن عفان» نابینا وارد شد....✨⚡️✨⚡️✨
❇️ حضرت خطاب به او فرمود: «شنیدهام دربارۀ جدم امام حسین«علیه السلام» خوب شعر میگویی».
🔶گفت: آری
❇️حضرت فرمود: «بخوان».
🔶«جعفر ابن عفان» شروع کرد به خواندن اشعار...
⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️
🟩 امام و اطرافیانش بسیار گریستند بعدحضرت فرمود:
به خدا سوگند! فرشتگان مقرب خدا حضور یافتند و اشعارت را شنیدند و مانند ما گریه کردند.
👈👈 و خداوند تو را آمرزید و بهشت را بر تو واجب کرد
منتظران گناه نمیکنند
🔺در دعوت دوستان و مخاطبان خانوم خود به گروه امام زمان (عج) شریک باشیم..... وروداقایون اکیدا ممنوع ❌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
سلام باباے مهربانم
راستے اگر سلام ڪردن بہ تو نبود
آفتاب هر روز صبح بہ چہ امیدے سر در آسمان مےڪشید؟❗️
سلام، آقاے جهان!😍
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
AUD-20221007-WA0007.mp3
1.78M
💬 قرائت دعای "عهــــد"
🎧 با نوای استاد فرهمند
هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه
💫 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج 💫
#امام_زمان_عجل_الله_فرجه_الشریف
#آخرالزمان
#ظهور
✨◾️✨◾️✨◾️✨
یاد حضرت در دقایق زندگی
🔴 دوران غیبت امام زمان ارواحنافداه تجلی دوران صلح امام مجتبی علیه سلام
🔵 پذیرش صلح توسط امام مجتبی علیه سلام و این دوره ی ده ساله بهترین درسنامه برای متتظران در دوران غیبت است ...
1⃣ صلح امام مجتبی عامل حفظ جان امام و معدود شیعیان در آن عصر و زمان بود،، غیبت امام زمان ارواحنافداه نیز عامل حفظ جان امام و معدود شیعیان در دوران غیبت است
2⃣ دوران صلح با معاویه بزرگترین مظلومیت و غربت برای امام مجتبی علیه سلام بود،، دوران غیبت نیز اوج غربت و مظلومیت امام زمان ارواحنافداست
3⃣ عامل خانه نشینی و مظلومیت امام مجتبی،نشناختن امام و جایگاه امامت، عدم وفای بعهد و غفلت شیعیان،،،
و عامل خانه نشینی و مظلومیت امام زمان ارواحنافداه، نشناختن امام وجایگاه امامت، عدم وفای بعهد و غفلت شیعیان است
4⃣ صلح امام مجتبی علیه السلام مقدمه ای برای آشکار شدن باطن حکومت های طاغوتی و ظالمانه ی بنی امیه بود
غیبت امام زمان ارواحنافداه نیز زمینه ای برای آشکار شدن ضعف حکومت های بشری در عدم برپایی عدل جهانیست
5⃣ صلح امام مجتبی مقدمه ی قیام و حرکت کربلایه سیدالشهداء علیه سلام و غیبت امام زمان مقدمه ی قیام و اتمام راه نیمه تمام سیدالشهداء از کربلا به کوفه ...
#مهدویت
#در_محضر_معصومین
🔰 امام صادق علیه السلام:
✍خداوند حیا میکند گریه کننده بر حسین علیه السلام را عذاب نماید.
📚 البکاء للحسين ، ص ١٠٦
#حدیث_روز
🔹جهت تعجیل در فرج:
🔸الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
🚨 *هرکس بیجهت به کربلا نرود شیعۀ ما نیست*
☑️ امام صادق(ع):
🔸 کسى که به زیارت قبر امام حسین(ع) نرود و خیال کند از شیعیان ماست و با همین حال فوت کند،
او شیعۀ ما نیست
و اگر هم از اهل بهشت باشد، جزء میهمانان اهل بهشت محسوب مىشود.
📜 قال الصادق(ع): مَنْ لَمْ یَأْتِ قَبْرَ الْحُسَیْنِ ع وَ هُوَ یَزْعُمُ أَنَّهُ لَنَا شِیعَةٌ حَتَّى یَمُوتَ فَلَیْسَ هُوَ لَنَا بِشِیعَةٍ وَ إِنْ کَانَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَهُوَ مِنْ ضِیفَانِ أَهْلِ الْجَنَّةِ.
⬅️ کامل الزیارات، ۱۹۳
🏷 #امام_حسین علیه السلام
#اربعین #کربلا
☘️«زنده بودن» یا «زندگی کردن»!
قسمت اول
✅پرسش از #حقیقت_زندگی، مهمترین مقدمه برای #زندگی_مهدوی است
👈اما میلیونها انسان- حتی بظاهر مسلمان- میآیند و میروند و در تخیل زندگی هستند بدون اینکه زندگی کنند! شما چطور؟!
بگذارید اینگونه شروع کنیم:
✅هر کسی که زنده است لزوماً زندگی نمیکند.(کما اینکه هر انسان راننده، لزوماً در حال رانندگی نیست و ممکن است فعلاً خواب باشد)
✅«زنده بودن» از یک منظر یعنی استعداد برای «زندگی کردن» نه خود زندگی!
✅زندگی را به درک هدف و تلاش برای رسیدن به هدف معنا کردهاند پس موجودی زندگی میکند که دارای درک و تحرک است و در غیر این صورت او یا مرده است و یا در حال مرگ. اما...
ble.ir/join/9d4ZAguktT
#امام_حسین_ع_مناجات_اربعین
#حماسه_ی_اربعین_حسینی_ع
#زیارت_اربعین
کربلا محشر کبری است، بیا تا برویم
تا ببینیم چه غوغاست، بیا تا برویم
دیدهی سیر و سلوک از همه آفاق بگیر
(کربلا منتظر ماست، بیا تا برویم)
پا بزن بر هوس و دست بکش از دنیا
کربلا آخر دنیاست، بیا تا برویم
راه حج گر چه که بستند به ما، غم نخوریم
کعبهی اهل دل آنجاست، بیا تا برویم
خواستی نعمت جاوید اگر، بار ببند
میزبان، حضرت زهراست بیا تا برویم
خوان مهمانی سالار شهیدان، پهن است
رحمت واسعه پیداست، بیا تا برویم
نور مصباح هدی، مرحمت فُلک نجات
گوشه در گوشه هویداست، بیا تا برویم
ساحل علقمه، از عطر ابالفضل پُر است
تا ببینیم چه زیباست، بیا تا برویم
دامنی اشک بیاور که به دامان حرم
محفل گریه مهیّاست، بیا تا برویم
زینب از شام بلا آید و گوید غمِ دل
تا ببینی چه خبرهاست، بیا تا برویم
بشنوی تا که حدیث سفر کرببلا
روضهخوان زینب کبری است، بیا تا برویم
نو غزالان حرم را که شکسته پر و بال
وقت تسکین و تسلّاست، بيا تا برویم
از پیِ تسلیتِ مادر شش ماهه، رباب
که دل افسرده و تنهاست، بیا تا برویم
گر شفا میطلبی از غمِ جان، این درگاه
مهدِ هفتاد و دو عیسی است، بیا تا برویم
دست خالی نرود هیچ کس از کوی حسین
پسر فاطمه آقاست، بیا تا برویم
گر چه دست از تنش افتاد و علم از دستش
دست گیر همه سقاّست، بیا تا برویم
✅ زنجیر گناه
ذات اقدس اله، پیغمبر خاتم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به این وصف معرفی كرد كه ﴿یضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ اْلأَغْلالَ الَّتی كانَتْ عَلَیهِمْ﴾؛
یعنی پیغمبر خاتم (علیه و علی آله آلاف التحیة والثناء) دست و بال جامعه بشری را باز می كند؛ آن غل ها و آن زنجیرها را از دست و بال اینها باز می كند.
چه چیزی ما را در بند می كند و ما می خواهیم از چه آزاد بشویم؟
گناه، غلی و زنجیری و سلسله ای است در دوش ما گردن ما و پای ما كه ما را می بندد.
در سوره مباركه یس آمده است که اغلالی بر گردن اینها انداختیم ﴿فَهُمْ مُقْمَحُونَ﴾؛ این گناهی كه ذات اقدس اله از اینها مشاهده كرده است، باعث شد كه این گناه را خداوند به صورت غل بر گردن اینها آویزان كرد كه اینها مقمح اند سر به هوایند و جایی را نمی بینند.
چه زمانی ما می فهمیم كه این غل و زنجیر در گردن ما بود و نمی گذاشت ما آزاد بیندیشیم؟ این را بعد از مرگ می فهمیم.
#آیت_الله_العظمی_جوادی_آملی
📚 سخنرانی عمومی
تاریخ: 1374/02/12
15.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹#السلامعلیکیا_اباعبدالله
از راه دور
می دهم ارباب جان سلام
ذكرم فقط حسین ولاغیر می شود
هر روز گرشود
متبـرک به این سـلام
من مطمئـنم عاقبتم خیر میشـود.
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَ عَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
🌹 #صلی_الله_علیك_یااباشهدا
🌹 #اللهم_ارزقنا_زيارة_الحسين
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به رور پنجشنبه رسیدیم؛
به یاد همه مسافران بهشتی
پدران و مادران آسمانی،
آنان که روزی عزیز دل کسی بودند
و امروز عکسی هستند در قاب
خاطرهای در ذهن
و حسرتی بر دل
شادی روح رفتگان، فاتحه و صلوات
❥
منتظران گناه نمیکنند
به رور پنجشنبه رسیدیم؛ به یاد همه مسافران بهشتی پدران و مادران آسمانی، آنان که روزی عزیز دل کسی ب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سه دقیقه در قیامت✨
قسمت اول🌱
(( گـــــذر ایـــام ))
پسری بودم که در مسجد و پای منبرها بزرگ شدم. در خانوادهای مذهبی رشد کردم و در پایگاه بسیج یکی از مساجد شهر فعالیت داشتم. در دوران مدرسه و سالهای پایانی دفاع مقدس ، شب و روز ما حضور در مسجد بود. سالهای آخر دفاع مقدس ، با اصرار و التماس و دعا و ناله به درگاه خداوند ، سرانجام توانستم برای مدتی کوتاه ، حضور در جمع رزمندگان اسلام و فضای معنوی جبهه را تجربه کنم.
راستی ، من در آن زمان در یکی از شهرستانهای کوچک استان اصفهان زندگی میکردم. دوران جبهه و جهاد برای من خیلی زود تمام شد و حسرت شهادت بر دل من ماند.
اما از آن روز ، تمام تلاش خودم را در راه کسب معنویت انجام میدادم. میدانستم که شهدا ، قبل از جهاد اصغر ، در جهاد اکبر موفق بودند ، لذا در نوجوانی تمام همت من این بود که گناه نکنم. وقتی به مسجد میرفتم ، سرم پایین بود که نگاهم با نامحرم برخورد نداشته باشد.
یک شب با خدا خلوت کردم و خیلی گریه کردم. در همان حال و هوای ۱۷ سالگی از خدا خواستم تا من آلوده به این دنیا و زشتیها و گناهان نشوم. بعد با التماس از خدا خواستم که مرگم را زودتر برساند.
گفتم : من نمیخواهم باطن آلوده داشته باشم. من میترسم به روزمرگی دنیا مبتلا شوم و عاقبت خودم را تباه کنم. لذا به حضرت
منتظران گناه نمیکنند
سه دقیقه در قیامت✨ قسمت اول🌱 (( گـــــذر ایـــام )) پسری بودم که در مسجد و پای منبرها بزرگ شدم. در
قسمت دوم🌱
عزرائیل التماس میکردم که زودتر به سراغم بیاید!
چند روز بعد ، با دوستان مسجدی پیگیری کردیم تا یک کاروان مشهد برای اهالی محل و خانواده شهدا راه اندازی کنیم. با سختی فراوان ، کارهای این سفر را انجام دادم و قرار شد ، قبل از ظهر پنجشنبه ، کاروان ما حرکت کند. روز چهارشنبه ، با خستگی زیاد از مسجد به خانه آمدم. قبل از خواب ، دوباره به یاد حضرت عزرائیل افتادم و شروع به دعا برای نزدیکی مرگم کردم.
البته آن زمان سن من کم بود فکر میکردم کار خوبی میکنم.
نمیدانستم که اهل بیت ما هیچگاه چنین دعایی نکردهاند. آنها دنیا را پلی برای رسیدن به مقامات عالیه میدانستند. خسته بودم و سریع خوابم برد. نیمههای شب بیدار شدم و نماز شب خواندم و خوابیدم.
بلافاصله دیدم جوانی بسیار زیبا بالای سرم ایستاده. از هیبت و زیبایی او از جا بلند شدم. با ادب سلام کردم.
ایشان فرمود : « با من چکار داری ؟ چرا اینقدر طلب مرگ میکنی ؟ هنوز نوبت شما نرسیده.» فهمیدم ایشان حضرت عزرائیل است. ترسیده بودم. اما با خودم گفتم : اگر ایشان انقدر زیبا و دوست داشتنی است ، پس چرا مردم از او میترسند؟!
میخواستند بروند که با التماس جلو رفتم و خواهش کردم مرا ببرند. التماسهای من بیفایده بود. با اشاره حضرت عزرائیل برگشتم به سر جایم و گویی محکم به زمین خوردم!
در همان عالم خواب ساعتم را نگاه کردم. راس ساعت ۱۲ ظهر بود. هوا هم روشن بود! موقع زمین خوردن ، نیمه چپ بدن من به شدت درد گرفت. در همان لحظات از خواب پریدم. نیمه شب بود. میخواستم بلند شوم اما نیمه چپ بدن من شدیداً درد میکرد!!
خواب از چشمانم رفت. این چه رویایی بود ؟ واقعاً من حضرت عزرائیل را دیدم؟! ایشان چقدر زیبا بود !؟
منتظران گناه نمیکنند
قسمت دوم🌱 عزرائیل التماس میکردم که زودتر به سراغم بیاید! چند روز بعد ، با دوستان مسجدی پیگیری کرد
سه دقیقه در قیامت✨
قسمت سوم🌱
روز بعد از صبح زود دنبال کار سفر مشهد بودم. همه سوار اتوبوسها بودند که متوجه شدم رفقای من ، حکم سفر را از سپاه شهرستان نگرفتهاند. سریع موتور پایگاه را روشن کردم و با سرعت به سمت سپاه رفتم. در مسیر برگشت ، سر یک چهار راه ، راننده پیکان بدون توجه به چراغ قرمز جلو آمد و از سمت چپ با من برخورد کرد.
آنقدر حادثه شدید بود که من پرت شدم روی کاپوت و سقف ماشین و پشت پیکان روی زمین افتادم.
نیمه چپ بدنم به شدت درد میکرد. راننده پیکان پیاده شد و بدنش مثل بید میلرزید. فکر کرد من حتماً مردهام.
یک لحظه با خودم گفتم : پس جناب عزرائیل به سراغ ما هم آمد.
آنقدر تصادف شدید بود که فکر کردم الان روح از بدنم خارج میشود. به ساعت مچی روی دستم نگاه کردم.
ساعت دقیقاً ۱۲ ظهر بود. نیمه چپ بدنم خیلی درد میکرد!
یکباره یاد خواب دیشب افتادم. با خودم گفتم : این تعبیر خواب دیشب من است. سالم میمانم. حضرت عزرائیل گفت که وقت رفتنم نرسیده. زائران امام رضا علیه السلام منتظرند. باید سریع بروم. از جا بلند شدم. راننده پیکان گفت : شما سالمی !
گفتم : بله. موتور را از جلوی پیکان بلند کردم و روشنش کردم.
راننده پیکان داد زد : آهای ، مطمئنی سالمی ؟
بعد با ماشین دنبال من آمد. او فکر میکرد هر لحظه ممکن است که من زمین بخورم. کاروان زائران مشهد حرکت کردند. درد آن تصادف و کوفتگی عضلات من تا دو هفته ادامه داشت.
بعد از آن فهمیدم که تا در دنیا فرصت هست باید برای رضای خدا کار انجام دهم و دیگر حرفی از مرگ نزنم. هر زمان صلاح باشد خودشان به سراغ ما خواهند آمد ، اما همیشه دعا میکردم که مرگ ما
منتظران گناه نمیکنند
سه دقیقه در قیامت✨ قسمت سوم🌱 روز بعد از صبح زود دنبال کار سفر مشهد بودم. همه سوار اتوبوسها بودند ک
سه دقیقه در قیامت✨
قسمت سوم🌱
روز بعد از صبح زود دنبال کار سفر مشهد بودم. همه سوار اتوبوسها بودند که متوجه شدم رفقای من ، حکم سفر را از سپاه شهرستان نگرفتهاند. سریع موتور پایگاه را روشن کردم و با سرعت به سمت سپاه رفتم. در مسیر برگشت ، سر یک چهار راه ، راننده پیکان بدون توجه به چراغ قرمز جلو آمد و از سمت چپ با من برخورد کرد.
آنقدر حادثه شدید بود که من پرت شدم روی کاپوت و سقف ماشین و پشت پیکان روی زمین افتادم.
نیمه چپ بدنم به شدت درد میکرد. راننده پیکان پیاده شد و بدنش مثل بید میلرزید. فکر کرد من حتماً مردهام.
یک لحظه با خودم گفتم : پس جناب عزرائیل به سراغ ما هم آمد.
آنقدر تصادف شدید بود که فکر کردم الان روح از بدنم خارج میشود. به ساعت مچی روی دستم نگاه کردم.
ساعت دقیقاً ۱۲ ظهر بود. نیمه چپ بدنم خیلی درد میکرد!
یکباره یاد خواب دیشب افتادم. با خودم گفتم : این تعبیر خواب دیشب من است. سالم میمانم. حضرت عزرائیل گفت که وقت رفتنم نرسیده. زائران امام رضا علیه السلام منتظرند. باید سریع بروم. از جا بلند شدم. راننده پیکان گفت : شما سالمی !
گفتم : بله. موتور را از جلوی پیکان بلند کردم و روشنش کردم.
راننده پیکان داد زد : آهای ، مطمئنی سالمی ؟
بعد با ماشین دنبال من آمد. او فکر میکرد هر لحظه ممکن است که من زمین بخورم. کاروان زائران مشهد حرکت کردند. درد آن تصادف و کوفتگی عضلات من تا دو هفته ادامه داشت.
بعد از آن فهمیدم که تا در دنیا فرصت هست باید برای رضای خدا کار انجام دهم و دیگر حرفی از مرگ نزنم. هر زمان صلاح باشد خودشان به سراغ ما خواهند آمد ، اما همیشه دعا میکردم که مرگ ما
4_6006088503018915355.mp3
28.97M
۞دعاے کمیل
🎙مهدی رسولی
التماس دعا
#ٵݪݪہم_عجݪ_ݪۅݪێڪ_ٵݪفࢪج