eitaa logo
''ࢪفقاۍ مہدۍ(عج)''
253 دنبال‌کننده
8هزار عکس
2هزار ویدیو
55 فایل
|°•بسم الله•°| - - مَصلحت‌نیست‌قیاسِ‌رخِ‌توباخورشید شَمس‌اگراذن‌طلوع‌ازتوبگیرد،اَدب‌است‌‌💛! #الهم‌عجل‌لویک‌الفرج کانال‌ناشناسمونـ‌ه‍‌←https://eitaa.com/joinchat/2841379139C745bef1452
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️‍🔥 فاطمیه که میشود زیاد به امیرالمومنین علیه السلام سلام بدهید... این روزها کسی جواب سلام علی را نمیدهد💔 🌹 السلام علیک یا امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب سلام‌الله‌علیها
از صبح که بیدار شد اون زهرای قبلی نبود..! زخماش‌رو شستشو داد.. لباس نو به تن کرد.. بسترش رو جمع کرد.. فرمود: فضه دست به هیچ كاری نمیزنی! گفتم چشم خانم خیلی خوشحال شدم ؛ دیدم خیلی حالش خوب شده.. خداروشكر كردم! با خودم گفتم : دعای علی گرفته❤️:)) حالش مساعد شده.. فرمود: خودم خونه رو جارو میكنم.. بچه هام رو یك یك بیار.. زینبین رو آوردم.. شروع كرد سر و بدن اینها رو شستن حسنین رو آوردم.. دیدم با همون دست لاغرش داره بدن رو میشوره.. [نمیدونم لرزش بدن دیدی یا نه:)!؟] فضه میگه: بچه‌ها گریه نمی كردن، حتما با خودشون میگفتن یه ماه بود مادرمون كاری نمیتونست انجام بده..! مامان حالش خوب شده❤️ پیشمون میمونه❤️ یك یك بدن بچه هاش رو شست.. سر بچه هاش رو شانه زد.. به فضه گفت: چون چند روز من نیستم، تا حالشون تغییر كنه، تنور رو روشن كن، دیدم آروم آروم اومد كنار تنور آتش گرفته، نان با همون دست شكسته اش💔طبخ کرد نان هارو كنار گذاشت، كار خونه تموم شد... گفت: زینبینم رو ببرید خونه ی دختر عموم.. دخترا رو بردن.. پسرها رو گفت: برید سمت باباتون، مادر می خواد راحت جون بده.. بچه ها بیرون رفتند.. ام سلمه میگه: فرمود: بستر من رو وسط حجره ی اتاق بنداز..! بسترش رو انداختند.
ام سلمه میگه: دستش رو زیر صورتش گذاشت.. [فک کنم صورت مادر درد میکنه💔] دیدن سرش رو گذاشت رو این دستش و دیگه صداش نمیآد.. ام سلمه یا اسماء میگه: من هرچی صدا زدم حبیبه ی خدا قرة عین الرسول فاطمه جان❤️ اومدم روپوش رو زدم كنار.. دیدم كار تمومه..! اسماء میگه: من اومدم سمت مسجد.. یه وقت دیدم حسنین دارن میان! دیدم هراسانن تا سلام كردم جواب سریع دادند..! فرموند: اَینَ اُمی!؟ مادرم كجاست!؟ گفتم: مادرتون!؟ استراحت میكنه.. گفت: نه اسماء بخدا تا حالا ندیدم مادرمون این موقع شب بخوابه..💔 گفتم: براتون غذا تهیه كرده ؛ حسن جان❤️ امام مجتبی فرمود: اسماءتو این مدت كه تو این خونه هستی، تا حالا كی دیدی ما بی مادر غذا بخوریم..!؟ عرض كردم: آقازاده ها یه خواهشی ازتون دارم برید باباتون رو تو مسجد خبر كنید.. تو یه مقتل دیگه میگه: فضه اومد در مسجد امیر المؤمنین، سلمان، دیگران، نشسته بودند! سلمان میگه دم در مسجد شلوغ شد.. دیدم صدای گریه میاد.. بلند شدم ایستادم ببینم چه خبره..!
دیدم فضه داره داد میزنه.. حسنین اومدند💔 آقا متوجه شد بلند شد.. اومد جلو ؛ پرسید چه خبره!؟ عرض كردند: آقاجان اگه میخواهید فاطمه رو زنده ببینید، نگفتند: از دنیا رفته كه! زود بیا.. تا این جمله رو شنید.. یه نگاهی به حسنین كرد💔 روایت داره از پشت افتاد دیدن هی داره صدا میزنه وَمَن العزا..!؟😭 كیه من و آروم كنه تو این غصه..!؟ از مسجد تا خانه راهی نبوده..! چندین بار عبا پیچیده شد دور پاهاش....💔 رسید بالاسر خانوم❤️ فرمود: من علی ام.. پاشو،پاشو.. من علی ام.. یهو بدن رجعت كرد.. صدای فاطمه با علی خوشه:)) صدای علی ام با زهرا خوشه:)) جون داده ، دوباره برگشت.. گفت: کلمینی زهرا💔 بامن حرف بزن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به روضه کار ندارم زمین کمی خیس است خدا کند کسی مادرش زمین نخورد 💔
مادرم؛ زهرا... مادرم زهرا...مادرم زهرا... هربار که از سر هواس پرتی میرم دورامو میزنم و دست از پا دراز تر بر می گردم .... فقط خودتی که همیشه توی آغوش سرشار از مهرت غرقم میکنی:) و من در بین این باتلاق های سخت....دائم صدات میزدم... و تو میشنیدی صدامو:) مادرم... اصن اسمت...رسمت... ی آرامش غیرقابل وصف داره که... جوابمم ندی خود به خود محبتت بهم میرسه:) تو ... مثل آغوش خود مادرم...نه!چیزی فراتر از اون؛ برام مهربونی! مادرم... دورت بگردم...تو که خییلی بچه هاتو... حتی اون امت رو. ..دوست داشتی... تو زهرا بودی...میسوختی وقتی بچه هاتو توی جِهلات میدیدی... مادرم...میدونم پهلو و بازو تو رو از پاننداخت... درد آتش جِهالت فرزندانِت تو رو سوزاند💔 ولی تو هنوز هم هوای همه مون رو داری و از دور حواست به ماهست. اول اینکه خدا رو خیییلی شکر میکنم که میتونم توی سختی هام تو رو صدا کنم!:) و بعد مادرم؛ دوباره خمیده و شکسته شدم... دوباره لبه ی آن پرتگاهام... مادرم... دوباره دارم صدات میزنم... ولی بهت قول میدم این...با همیشه خییلی فرق داره:)❤️‍🩹 مادرم... یه صدایی از عمق ی چاه ترسناک زندگی داره صدات میزنه:))💔 به حق زمرمه های حیدر با چاه جوابشو بده:)💔 مادرم... دلم مثل قلب بی تاب و تحمل امشب حیدرت شکسته...🖤 مادرم.... مادرم... مادرم... ''الهی به فاطمه'' _برسونید دستِ مــــادرم💔_
Sh 02 Fatemieh Dovom 1402 Taheri [Mohjat_Net] (6).mp3
2.57M
4:43 بـعـد از ایـن مــادر بـعـد از ایـن خـونـه خونواده‌ای‌نمیمونه مرتضی‌مهموم،حسنش‌مسموم بـعــدش فـبــک عــلـی الـمـــظـلـوم
امشبو هیچی دیگه! من فقط بمیرم برا غربت علی که کل دو عالم توی دستاشه! تصورش کنید ! کسی که توی جنگ هییچ دومی نداشته! فاتح خیبر! بزرگ دلاور!....پهلووون رشید:))) همونی که تموم جنگجوهای نامدار عرب رو از پا دراورده:)) امشب نمی تونه تابوت زهراشو بلند کنه💔💔. در خونه فاتح بزرگ رو آتیش زدن .... جواب سلام قطب عالم امکان رو نمیدن:))💔 کسی که فقط و فقط برا هدایت همینا اومد زمین... ما انسان ها هدفمون طبق قرآن از اومدن به زمین کامل شدن بود... علی که نیازی نداشت:) فقط و فقط بخاطر ما خودش و عزیزاش اومدن:) بعد اونا چیکار کردن باهاشون؟؟؟:) امشب علی تک و تنها توی ی خونه با در و دیوار سیاه و در سوخته با قلبی که هزار تیکه شده... با نفسی که بالا نمیاد.. با دنیایی که داره خفش میکنه:)) نمی بینه جایی رو...😭 تلو تلو میخوره....💔 چه پریشونه...! این علیه؟؟؟؟؟؟ 💔💔😭 چیکار کنه با بچه ها...؟کی آرومشون کنه؟💔 توی همین لحظه های غربت توی دل همین تاریکی شب چندین چاه کند... و در آخر دردانه اش را در یکی از همان ها به دست خاک سپرد!... و تا آخر عمرش هم صحبتش چاه بود:) ببخش مولا؛! توی این دنیا هم صحبتی برای دردهات نبود💔😢 مولا... امشب جون همه بچه شیعه هات به فدای قلبت!