🔺 یک عکس نادر
💥آیت الله صافی گلپایگانی در کتابخانه سلطان المدارس هندوستان
🆔 کانال اسرار تاریخ
http://eitaa.com/monzer_ir
👈 ۵۶ سال پیش | وقتی صدای شیون در حرم بلند شد!
🔺 شفا گرفتن یک دختر لال از اهالی آستارا، در حرم حضرت معصومه (س) | عکس: نشریۀ استوار؛ آبان 1344 شمسی
🆔 کانال اسرار تاریخ
http://eitaa.com/monzer_ir
▪️امام خمینی (ره)
▫️در بارگاه حضرت معصومه «سلام الله علیها»
🆔 کانال اسرار تاریخ
http://eitaa.com/monzer_ir
🔺عکس تاریخی از خادمین باوفای حرم حضرت معصومه «س»
🆔 کانال اسرار تاریخ
http://eitaa.com/monzer_ir
🔺شهر قم؛ ۱۳۰ سال قبل اینگونه بود
👈 دورنمای شمال شهر، میدان آستانه و قبرستان شیخان از بالای حرم حضرت معصومه (س)؛ سال ۱۲۷۰شمسی
(منبع: بنیاد قم پژوهی)
🆔 کانال اسرار تاریخ
http://eitaa.com/monzer_ir
⚫️ قم قدیم | ۱۸۰ سال پیش
🔺 تابلوی بالا، نمایی از قم قدیم را نشان میدهد که حرم حضرت معصومه (س) و رودخانه مشهور قم در آن دیده میشود. امروز بخشی از رودخانه آن تبدیل به خیابان شده است.
📚 منبع: سفرنامه پاسکال کوست، خاورشناس فرانسوی که سال ۱۲۲۰ ه.ش به ایران و قم آمده است.
🆔 کانال اسرار تاریخ
http://eitaa.com/monzer_ir
🔺نامه سراسر ادب حضرت آیت الله صافی به آیت الله العظمی بروجردی (ره)
🔹حضرت آیت الله صافی گلپایگانی جهت درخواست نشر تقریرات درس اصول آیت الله العظمی بروجردی این نامه سراسر ادب را برای استاد خویش مینگارند. در بخشی از نامه آمده است:
اگر رأی مبارک اقتضا فرماید برای آنکه قطرهای از قطرات دریای علم و دانش بندگان در دسترس تشنگان و طالبین قرار گیرد با خواست خداوند فعلاً به طبع و نشر همین جزء که تقدیم شده اقدام گردد.
👈 آری، «چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار»
🆔 کانال اسرار تاریخ
http://eitaa.com/monzer_ir
💥۱۱۶ سال قبل
👈 ضریح دلربای حضرت معصومه (سلام الله علیها)
🆔 کانال اسرار تاریخ
http://eitaa.com/monzer_ir
🔺 آخرین وداع با پیکر علامه طباطبایی «ره» در قبر
💥حرم حضرت معصومه (س)
🆔 کانال اسرار تاریخ
http://eitaa.com/monzer_ir
⭕️ بحث روحانیون طنزپرداز و ماجراهای شیرین آنها به روایت استاد منذر (ره)
🚩 چهره امروز: سید صمصام اصفهانی
🚩 اعجوبۀ طنز و شوخی انتقادی
🚩 عکس ایشان سوار بر دراز گوش معروفش!
🆔 کانال اسرار تاریخ
http://eitaa.com/monzer_ir
↙️ سید صمصمام اصفهانی (ره) اعجوبه طنز و مردی شبیه بهلول
🔶صمصام، سيدى بود در اصفهان با محاسن سفيد و بلند، عمامه اى سبز داشت و قباى نسبتاً كوتاه مىپوشيد و با آنكه پير بود، راست قامت و سرزنده مى نمود و هر چند قيافه اى جدى داشت و آهنگين و رجزگونه سخن مى گفت، محتواى حركات و معنى كلماتش عمدتاً طنز بود و شوخىهايش ظريف و جهتدار!
🔶عموم مردم اصفهان او را مى شناختند و از ديدن او منسبط مىشدند. صمصام همواره بر چهارپايان سوار مى شد، گاهى با الاغ و گاهى با قاطر و اسب در خيابانها و بازار اصفهان حركت مىكرد. او سوار بر اسب، سينه اش را جلو مىداد و رجزگونه سخن مى گفت!
🔶مجموعۀ اين خصوصيات باعث مى شد كه صمصام به هر كجا مى رفت و در هر مسيرى عبور مى كرد، انبوهى از مردم مخصوصاً بچه ها به دنبال او راه مى افتادند. با اين حال موضع گيرىها و سخنان طنزآلود او عليه رژيم و در دفاع از امام [ خمينى] و نهضت، تداعى كننده بهلول، صحابى معروف امام كاظم (عليه السلام)، بود و سالهاى سال داستانهاى صمصام دربارة امام (ره) و رژيم، نقل محافل و مجالس عام و خاص بود.
🔶صمصام در عموم مجالس مهمّ روضه در مساجد و منازل، بدون دعوت، سرزده وارد مى شد. در اصفهان معمولاً در مجالس روضه، چند نفر واعظ منبر مىروند، او بهترين زمان مجلس را انتخاب مى كرد و در حدّ فاصل برنامه دو واعظ، وارد مجلس مىشد و بالاى منبر مى رفت و حتى اگر فرد يا افرادى در حال بيرون رفتن بودند آنها را مى نشاند...
با هم داستانهایی از ظریفه گویی و طنز پردازی او را می خوانیم:
⭕️ صمصام اصفهانی؛ مسئولین اصفهان و آبجو دادن به درازگوش!
👈 مردی که شبیه بهلول بود!
🔹در جريان ترور حسنعلى منصور ، نخست وزير شاه، روز اول اعلام كردند او مجروح شده است و وعاظ السلاطين در برخى مكانها، براى شفاى او دعا كردند؛ از جمله در اصفهان در مجلس روضهاى كه صمصام نيز حضور داشته، يكى از وعاظ السلاطين در پايان منبرش ضمن دعا براى شفاى حسنعلى منصور، براى شاه، وليعهد و ملكه نيز با آب و تاب دعا مىكرد.
🔹صمصام فىالحال بلند مىشود و خطاب به او فرياد مىزند: «آقاى... به خر من دعا نكردى!؟» و طبعا مىتوان فضاى جلسه را بعد از اين جملۀ كوتاه و معنىدار صمصام حدس زد.
💥آبجو و مسئولین اصفهان!
🔹در شب تاسوعا يا عاشورا در يكى از مجالس مشهور و پرجمعيت اصفهان كه استاندار و مسئولين ردة اول اصفهان در آن شركت كرده بودند، صمصام به همان ترتيبى كه قبلاً اشاره شد، خود را روى منبر رساند و شروع كرد به صحبت كردن تا رسيد به اينجا كه ديشب الاغ من چيزى براى خوردن نداشت، سوار آن شدم و براى يافتن علوفه يا جو چند خيابان را رفتم. مغازهها بسته بود. كم كم به جلفا رسيدم (جلفا محلة ارامنه است) آنجا مغازهاى باز بود. وارد مغازه شدم، علف كه نداشت، سراغ جو گرفتم.
صاحب مغازه، گفت: «جو ندارم، ولى آب جو دارم». فكر كردم همان طور كه آب ميوه براى انسان مطلوبتر از ميوه است، لابد براى الاغ هم آبجو مطلوبتر از جو است.
🔹مقدارى آبجو گرفتم و در ظرف ريختم و جلوى الاغ آوردم. الاغ بو كرد و نخورد. به الاغ گفتم: «اين آب جو است بخور»، الاغ سرش را عقب كشيد و نخورد. گفتم: «اين چيزى است كه استاندار مىخورد»، ولى نخورد. گفتم: «رئيس شهربانى مىخورد». باز هم نخورد.
🔹گفتم: «شهردار مىخورد». اما الاغ نخورد... و همين طور يكى از پس ديگرى، سِمَتِ مسئولينى را كه در مجلس حضور داشتند در كنار الاغش رديف كرد و جمعيت خنديدند و آنها آن شب با سرافكندگى جلسه را ترك كردند.
صمصام با همان سبك رَجَزگونه، سوار بر قاطرش اشعار موش و گربه را مىخواند و آن گاه كه به مصراعِ: «گربه گفتا كه شاه... خورده» مىرسيد، آن را محكمتر مىخواند و تكرار مىكرد.
ادامه دارد...
📚 منبع کتاب لبخند علما، اثر مرحوم استاد ابوالحسنی (منذر)
🆔 کانال اسرار تاریخ
http://eitaa.com/monzer_ir