🌸🌸🌸🌸🌸🌸✨
🌺🌺🌺🌺🌺✨
🌸🌸🌸🌸✨
🌺🌺🌺✨
🌸🌸✨
🌺✨
گویند در گذشته دور، در جنگلی شیر حاکم جنگل بود و مشاور ارشدش روباه بود و خر هم نماینده ی حیوانات در دستگاه حاکم بود.
با وجود ظلم سلطان و تایید خر و حیله روباه همه حیوانات، جنگل را رها کرده وفراری شدند، تا جایی که حاکم و نماینده و مشاورش هم تصمیم به رفتن گرفتند. در مسیر گاهگاهی خر گریزی میزد و علفی می خورد. روباه که زیاد گرسنه بود به شیر گفت اگر فکری نکنیم تو و من از گرسنگی می میریم و فقط خر زنده می ماند، زیرا او گیاه خوار است، شیر گفت: چه فکری داری؟ روباه گفت: خر را صدا بزن و بگو ما برای ادامه مسیر نیاز به رهبر داریم. و باید از روی شجره نامه در بین خود یکی را انتخاب کنیم و از دستوراتش پیروی کنیم. قطعا تو انتخاب میشوی و بعد دستور بده تا خر را بکشیم و بخوریم. شیر قبول کرد و خر را صدا زدند و جلسه تشکیل دادند، ابتدا شیر شجره نامه اش را خواند و فرمود: جد اندر جد من حاکم و سلطان بوده اند! و بعد روباه ضمن تایید گفته شیر گفت: من هم جد اندر جدم خدمتکار سلطان بوده اند، خر تا اندازه ای موضوع را فهمیده بود و دانست نقشه ی شومی در سر دارند گفت: من سواد ندارم شجره نامه ام زیر سمم نوشته شده، کدامتان باسواد هستین آن را بخوانید، شیر فورا گفت: من باسوادم و رفت عقب خر تا زیر سمش را بخواند، خر فورا جفتک محکمی به دهان شیر زد و گردنش را شکست. روباه که ماجرا را دید رو به عقب پا به فرار گذاشت، خر او را صدا زد و گفت: بیا حالا که شیر کشته شده بقیه راه را باهم برویم، روباه گفت: نه من کار دارم، خر گفت چه کاری؟ گفت: می خواهم برگردم و قبر پدرم را پیدا کنم و هفت بار دورش بگردم و زیارتش کنم که مرا نفرستاد مدرسه تا با سواد شوم وگرنه الان بجای شیر گردن من شکسته بود.
از این داستان میتوان دو نتیجه گرفت
اول آنکه باید برای هرکس زبان خودش را بکار ببریم تا به مقصودمان برسیم...
دوم آنکه اگر کسی در سواد یا هرچیز دیگری موفق نمیشود دلیل بر شکست کامل او نیست شاید موفقیت و استعدادش جای دیگریست...
#داستانک_ها
#بهمددالهی_کرونا_را_شکست_میدهیم
#درخانه_بمانیم
#من_ماسک_میزنم
🔹📣 @dastanakha 📣🔹
لبیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف:
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
♨️جناب شیخ و زن نامحرم😱
.یکی از دوستان پدرم می گفت :یک روز با جناب شیخ به جایی می رفتیم،✴️ یکددفعه من دیدم جناب شیخ با تعجب و حیرت به زنی که موی بلند و لباس شیکی داشت نگاه می کند!😱 از ذهنم گذشت که جناب شیخ به ما می گوید: ❌چشمتان را از نامحرم برگردانید و حالا خودش اینطور نگاه می کند!❌ فهمید. گفت: تو هم می خواهی ببینی😢 که من چه می بینم ؟ببین"من نگاه کردم...😢
بقیه داستان در کانال زیر👇🏻👇🏻👇🏻
♨️ سنجاق شده ♨️
____&_______&________&_______&__&_______&_______&________&______________
🆔https://eitaa.com/Aghigh92
(🔍)برای #سرچ کردن وگوش دادن به سخنرانی های سخنران موردعلاقه تون روی واعظ موردعلاقه تان #کلیک کنید👇👇👇👇
🎵🔴سخنرانیهایاستاد #عالی 👇
https://eitaa.com/joinchat/3852271660Cc684dd4081
🎵🔴سخنرانیهایحاج استاد رفیعی
https://eitaa.com/joinchat/3852271660Cc684dd4081
🎵🔴سخنرانیهایحاجآقاپناهیان👇
https://eitaa.com/joinchat/3852271660Cc684dd4081
🎵🔵سخنرانیهایاستاد دانشمند👇
https://eitaa.com/joinchat/3852271660Cc684dd4081
🎵🔴سخنرانیهای حاج آقاقرائتی👇
https://eitaa.com/joinchat/3852271660Cc684dd4081
🎵🔵سخنرانی های استاد ماندگاری👆
و...
🔴 کانال استاد انقلابی《#استاد_پناهیان 》به ایتا پیوست
✅ توتیت جنجالی #استاد_پناهیان در مورد سیاست مجازی غوغا کرد⁉️🤔‼️🤔
💠(این نقش رو زن و شوهر بازی کنند😌🌺)
💠(چطوری از همسرم پول بگیرم😊)
💠( عیب طبیعی خانمها چیست ⁉️)
💠(این قرص را به همسرت بده😊)
( #سخنان_بسیار_جذاب_و_آموزنده
در مورد #مسائل_خانوادگی 😍
و در مورد مسائل مختلف ........)
✅ دوستان زیادی تقاضای لینک کانال استاد #پناهیان را دارند
اینم به احترام این عزیزان👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/309198902C1055407de2
🌺🌺🌺🌺🌺🌺✨
🌸🌸🌸🌸🌸✨
🌺🌺🌺🌺✨
🌸🌸🌸✨
🌺🌺✨
🌸✨
#حدیث_گرام
✨امام كاظم عليه السلام میفرمایند:
🌴 لَيسَ مِنّا مَن لَم يُحاسِب نَفسَهُ في كُلِّ يَومٍ 🌴
🌸 كسى كه هر روز خود را ارزيابى نكند ، از ما نيست.
📚 الاختصاص ، ص 26
#بهمددالهی_کرونا_را_شکست_میدهیم
#درخانه_بمانیم
#من_ماسک_میزنم
🔹📣 @dastanakha 📣🔹
🌸🌸🌸🌸🌸🌸✨
🌺🌺🌺🌺🌺✨
🌸🌸🌸🌸✨
🌺🌺🌺✨
🌸🌸✨
🌺✨
خانواده ای چادر نشین در بیابان زندگی میکردند. روزی روباهی، خروسشان را خورد و آنها محزون شدند. پس از چند روز، سگ آنها مُرد، باز آنها ناراحت شدند. طولی نکشید که گرگی الاغ آنها را هم درید.
روزی صبح از خواب بیدار شدند، دیدند همه چادر نشین های اطراف، اموالشان به غارت رفته و خودشان اسیر شده اند و در آن بیابان، تنها آنها سالم مانده اند. مرد دنیا دیده ای گفت: راز این اتفاق، این است که چادرنشینانِ دیگر، بخاطر سر و صدای سگ و خروس و الاغهایشان در سیاهیِ شب شناخته شده اند و به اسارت در آمده اند. پس خیر ما در هلاک شدن سگ و خروس و الاغ بود.
در تمام رویدادها و حوادث زندگی صبر پيشه كن و به خدا اعتماد کن!
#داستانک_ها
#بهمددالهی_کرونا_را_شکست_میدهیم
#درخانه_بمانیم
#من_ماسک_میزنم
🔹📣 @dastanakha 📣🔹
🌸🌸🌸🌸🌸🌸✨
🌺🌺🌺🌺🌺✨
🌸🌸🌸🌸✨
🌺🌺🌺✨
🌸🌸✨
🌺✨
🍃 گویند: ملا مهرعلی خویی، روزی در ڪوچه دید دو ڪودڪ بر سر یڪ گردو با هم دعوا میڪنند...
به خاطر یڪ گردو یڪی زد چشم دیگری را با چوب ڪور کرد.
یڪی را درد چشم گرفت و دیگری را ترس چشم درآوردن، گردو را روی زمین رها ڪردند و از محل دور شدند...
🍃 ملا رفت گردو را برداشت و شڪست و دید، گردو از مغز تهی است. گریه ڪرد. پرسیدند تو چرا گریه میڪنی؟!
گفت: از نادانی و حس ڪودڪانه، سر گردویی دعوا میڪردند ڪه پوچ بود و مغزی هم نداشت...
🍃 دنیا نیز چنین است، مانند گردویی است بدون مغز! که بر سر آن میجنگیم و وقتی خسته شدیم و آسیب به خود رساندیم و یا پیر شدیم، چنین رها ڪرده و برای همیشه میرویم...
#داستانک_ها
#به_مددالهی_کرونا_را_شکست_میدهیم
#درخانه_بمانیم
#من_ماسک_میزنم
🔹📣 @dastanakha 📣🔹
🌸🌸🌸🌸🌸🌸✨
🌺🌺🌺🌺🌺✨
🌸🌸🌸🌸✨
🌺🌺🌺✨
🌸🌸✨
🌺✨
💎بچه که بودم خیلی لواشک آلو دوست داشتم، برای همین تابستون که می شد مادرم لواشک آلو واسم درست میکرد، منم همیشه یه گوشه وایمیستادم و نگاه می کردم...
سختترین مرحله، مرحلهی خشک شدن لواشک بود... لواشک رو میریختیم تو سینی و میذاشتیم رو بالکن، زیر آفتاب تا خشک بشه...
خیلی انتظار سختی بود، همهش وسوسه میشدم ناخنک بزنم ولی چارهای نبود. بعضی وقتا برای خواستهی دلت باید صبر کنی...
صبر کردم تا اینکه بالاخره لواشک آماده شد و یه تیکهی کوچیکش رو گذاشتم گوشهی لپم تا آب بشه...
لواشک اون سال بینهایت خوشمزه شده بود... نمیدونم برای آلوقرمزهای گوشتی و خوشطعمش بود یا نمک و گلپرش اندازه بود، هرچی بود اونقدر فوقالعاده بود که دلم نمیخواست تموم بشه...
برای همین برعکس همیشه حیفم میومد لواشک بخورم، میترسیدم زود تموم بشه... تا اینکه یه روز واسهمون مهمون اومد. تو اون شلوغی تا به خودم اومدم دیدم بچههای مهمونمون رفتن سراغ لواشکای من...
لواشکی که خودم حیفم میومد بخورم حالا گوشهی لپ اونا بود و صدای ملچملوچشون تو گوشم میپیچید... هیچی از اون لواشکا باقی نموند، دیگه فصل آلوقرمز هم گذشته بود و آلویی نبود که بشه باهاش لواشک درست کرد...
من لواشک خیلی دوست داشتم ولی سهمم از این دوست داشتن دیدنش گوشهی لپ یکی دیگه بود...
تو زندگی وقتی دلت چیزی رو میخواد نباید دستدست کنی. باید از دوست داشتنت لذت ببری چون درست وقتی که حواست نیست کسی میره سراغش و همهی سهم تو میشه تماشا کردن و حسرت خوردن...
#داستانک_ها
#به_مددالهی_کرونا_را_شکست_میدهیم
#درخانه_بمانیم
#من_ماسک_میزنم
🔹📣 @dastanakha 📣🔹
🌸🌸🌸🌸🌸🌸✨
🌺🌺🌺🌺🌺✨
🌸🌸🌸🌸✨
🌺🌺🌺✨
🌸🌸✨
🌺✨
دکتر آیشان، پزشک و جراح مشهور پاکستانی، روزی برای شرکت در یک کنفرانس علمی که جهت بزرگداشت او بخاطر دستاوردهای پزشکیاش برگزار میشد؛
با عجله به فرودگاه رفت.
بعد از پرواز، ناگهان اعلان کردند؛
که بخاطر اوضاع نامساعد هوا و رعد و برق و صاعقه،
که باعث از کار افتادن یکی از موتورهای هواپیما شده،
مجبوریم فرود اضطراری در نزدیکترین فرودگاه را داشته باشیم ...
بعد از فرود هواپیما،
دکتر بلافاصله به دفتر فرودگاه رفت؛
و خودش را معرفی کرد؛
و گفت:
هر ساعت، برای من برابر با جان چند بیمار است؛
و شما میخواهید من 16 ساعت، در این فرودگاه منتظر هواپیما بمانم؟
یکی از کارکنان گفت:
جناب دکتر، اگر خیلی عجله دارید؛
میتوانید یک ماشین دربست بگیرید؛
تا مقصد شما، سه ساعت بیشتر نمانده است...
دکتر آیشان، با کمی درنگ پذیرفت؛
و ماشینی را کرایه کرد و براه افتاد؛
که ناگهان در وسط راه، اوضاع هوا نامساعد شد و بارندگی شدیدی شروع شد؛
بطوریکه ادامه راه مقدور نبود ...
ساعتی گذشت تا اینکه احساس کرد راه را گم کرده است ...
خسته و کوفته و درمانده و با نا امیدی براهش ادامه داد ...
که ناگهان کلبه ای کوچک توجه او را به خود جلب کرد ...
کنار آن کلبه توقف کرد و در را زد؛
صدای پیرزنی را شنید:
بفرما داخل، هر که هستی در بازه ...
دکتر داخل شد و از پیرزن که زمین گیر بود؛ خواست که اجازه دهد از تلفنش استفاده کند.
پیرزن گفت:
کدام تلفن فرزندم؟
اینجا نه برقی هست و نه تلفنی ...
ولی بفرما و استراحت کن و برای خودت استکانی چای بریز تا خستگی بدر کنی و کمی غذا هم هست بخور تا جون بگیری ...
دکتر از پیرزن تشکر کرد؛
و مشغول خوردن شد؛
در حالیکه پیرزن مشغول خواندن نماز و دعا بود ...
که ناگهان متوجه طفل کوچکی شد که بی حرکت بر روی تختی نزدیک پیرزن خوابیده بود؛
که هر از گاهی بین نمازهایش، او را تکان می داد.
پیرزن مدتی به نماز و دعا مشغول بود.
بعد از اتمام نماز و دعا، دکتر رو به او کرد و گفت:
مادر جان، من شرمنده این لطف و محبت شما شدم؛
امیدوارم که دعاهایتان مستجاب شود.
پیرزن گفت:
شما رهگذری هستید که خداوند به ما سفارش میهمان نوازیتان را کرده است.
من همه دعاهایم قبول شده، بجز یک دعا ...
دکتر آیشان می پرسد:
چه دعایی؟
پیرزن می گوید:
این طفل معصومی که جلو چشم شماست؛
نوه من هست که نه پدر داره و نه مادر،
به یک بیماری مزمنی دچار شده که همه پزشکان اینجا، ازعلاج آن عاجز هستند ...
به من گفتهاند که یک پزشک جراح بزرگی بنام دکتر آیشان هست؛
که او قادر به علاجش هست، ...
ولی هم او خیلی از ما دور هست؛
و دسترسی به او مشکل هست؛
و هم میگویند هزینه عمل جراحی او خیلی گران است؛
و من از پس آن برنمیآیم ...
می ترسم این طفل بیچاره و مسکین، خوار و گرفتار شود ...
پس از خدا خواستهام که چاره ای برای این مشکل جلویم بگذارد؛
و کارم را آسان کند!
دکتر آیشان در حالیکه گریه می کرد؛
گفت:
به خداقسم که دعای تو،
هواپیماها را از کار انداخت؛
و باعث زدن صاعقه ها شد؛
و آسمان را به باریدن وا داشت ...
تا اینکه منِ دکتر را بسوی تو بکشاند.
من هرگز باور نداشتم؛
که خداوند با یک دعا،
این چنین اسباب را برای بندگان مومنش مهیا می کند؛
و بسوی آنها روانه می کند.
#داستانک_ها
#به_مددالهی_کرونا_را_شکست_میدهیم
#درخانه_بمانیم
#من_ماسک_میزنم
🔹📣 @dastanakha 📣🔹
🌸🌸🌸🌸🌸🌸✨
🌺🌺🌺🌺🌺✨
🌸🌸🌸🌸✨
🌺🌺🌺✨
🌸🌸✨
🌺✨
💎جوان ثروتمندی نزد یک عالمی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست. فرد عالم او را به کنار پنجره برد و پرسید: پشت پنجره چه می بینی؟ جواب داد: آدمهایی که میآیند و میروند و گدای کوری که در خیابان صدقه میگیرد.
بعد آینه ی بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: در این آینه نگاه کن و بعد بگو چه میبینی؟ جواب داد: خودم را میبینم.
دیگر دیگران را نمیبینی! آینه و پنجره هر دو از یک ماده ی اولیه ساخته شدهاند، شیشه. اما در آینه لایه ی نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته و در آن چیزی جز شخص خودت را نمیبینی. این دو شی شیشه ای را با هم مقایسه کن.
وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را میبیند و به آنها احساس محبت میکند. اما وقتی از نقره (یعنی ثروت) پوشیده میشود، تنها خودش را می بیند. تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش نقره ای را از جلو چشمهایت برداری تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوستشان بداری.
#داستانک_ها
#به_مددالهی_کرونا_را_شکست_میدهیم
#در_خانه_بمانیم
#من_ماسک_میزنم
#یا_قمر_العشیره_ع🌙🍃
سر مےدهم از عشق، بہ سامان اباالفضل
باشد قسمِ راسٺِ من، جانِ اباالفضل
صد شڪر، اباالفضلےام و شاعر اویم
من را بنویسید، غزل خوان اباالفضل
#یا_باب_الحوائج❤️💚
#تاسوعا #محرم 💔🥀
تاسوعای حسینی را خدمت همه شما عزیزان تسلیت میگویم
انشاءالله عزاداری هایتان مورد قبول درگاه حق
مارو از دعای خیرتان بینصیب نگذارید
🏴 فرا رسیدن سالروز بزرگترین مصیبت عالم، شهادت جانگداز حضرت أباعبدالله الحسین علیهالسلام و جمعی از بنیهاشم و اصحاب و به اسارت گرفتن مخدّرات پردهنشین و اهلبیت رسول خدا صلّیاللهعلیهوآله به دست جنایتکاران ناپاک بنیامیّه لعنةاللهعلیهمأجمعین را به محضر مقدّس تنها منتقم آل الله، حضرت بقیّةاللهالأعظم ارواحنالهالفداء و همهی شیعیان و داغداران این مصیبت عُظمی تسلیت عرض مینمائیم.
مرحوم علامه امینی در شب عاشورا برای سلامتی امام زمان عجّلاللهفرجهالشریف، صدقه کنار میگذاشتند و میگفتند:
💠 «در شب و روز عاشورا، قلب امام زمان علیهالسلام تحت شدیدترین فشارهاست.»
ما هم از دادن صدقه برای وجود مقدّس مولایمان، خواندن دعای سلامتی حضرت و شرکت در مجالس ذکر مصیبت برای ابراز همدردی و مواسات با صاحب عزا غافل نشویم و در این شب و روز، حال عزاداران واقعی را به خود بگیریم.
🚩 «أینَ الطّالِبُ بِدَمِ المَقتولِ بِکربلاء...»🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
*من باور نمی کنم امام_زمان(عج) وجود داشته باشد‼️*
💇🏻♂ 💇🏻♂دیروز برای اصلاح سر به آرایشگاه محلهی جدید رفتم.
با آرایشگر💇🏻♂ درباره ی موضوعات مختلف صحبت کردیم.
او👆🏻 گفت:
*من باور نمیکنم امام_زمان(عج) وجود داشته باشد!‼️*
❇ *پرسیدم: چـــــرا* ؟⁉️
*💇🏻♂آرایشگر جواب داد:*
مگر شما نمیگین او پدر فقیران و یتیمان و گرفتاران است.
*پس چرا دنیا از فقر و گرفتاری و درد و رنج پر شده؟⁉️⁉️*
😲 *اگر امام_زمان(عج) وجود داشت، نباید درد و رنجی وجود داشته باشه.*
*اصلاح تمام شد اما اشکال💇🏻♂ آرایشگر بی پاسخ مانده بود.*
👈🏻به او گفتم:
راجع به این موضوع بعدا صحبت میکنیم.
آرایشگر 💇🏻♂لبخندی زد 😊
♨و به شوخی گفت:
باشه برو دَرسِت رو بخون و بیا❗
به محض این که از آرایشگاه بیرون آمدم، در خیابان 🛣 مرد ژولیده ای دیدم با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده....
🚶🏻برگشتم و به آرایشگر💇🏻♂ گفتم:
❗⁉️ میدونی چیه؟
⁉️ *به نظر من تو این شهر آرایشگری 💇🏻♂وجود نداره!*
*💇🏻♂آرایشگر با تعجب گفت:*
میدونم منظور دیگری داری، اما چرا این حرف را میزنی؟
من که همین الان موهای تو را کوتاه کردم.
*با خوشرویی😊 گفتم* :
*نه!*❗ *آرایشگری وجود ندارد، چون اگر وجود داشت، اگر تو وجود داری ،پس چرا آن مرد با موی بلند و ظاهر ژولیدهم است* ؟⁉️⁉️
آرایشگر جواب داد:
✅✅✅ *خوب معلومه! او به من مراجعه نکرده وگرنه ردیفش میکردم.*
✅✅✅ گفتم: آفرین👏🏻👏🏻 گل کاشتی! دقیقاً! به نظرم نکته همینه.
✅✅✅ *امام_زمان(عج) هم وجود داره! ولی مشکل🔐🔐 اینه که مردم به او مراجعه نمیکنند. مردم به همه جا مراجعه میکنند الا اونجایی که خدا معین کرده.*
👈ای کاش ما قبل از این که امام_زمان(عج) را متهم کنیم بهش مراجعه کنیم تا کمکش را درک کنیم.
*#العجل_یامولای_یاصاحب_الزمان_ عج*
*#اللّهُمَّ_عَجِّل_ الِوَلیِّکَ_الفَرَج*
*اللهم صل علی محمد و آل محمد
📣📣📢📢لطفا اینو واسه کسایی بفرستین که میگن امام زمان عج وجود نداره که کاملا متوجه قضیه بشن🙏🙏🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ٜٜٜٜ͜͡
#داستانک_ها
#به_مددالهی_کرونا_را_شکست_میدهیم
#درخانه_بمانیم
#من_ماسک_میزنم
@dastanakha
🔹شب جمعه است هوایت نکنم میمیرم شب 😍😭
گفـت :
اولخودتـودرسـتکنبعدبروھیات 😑
گفتـم :
چهبامـزه😅 پسبایدبگیماولسالمشوبعدبرودکتر
حسیـنجـآنـم🖤🔗
نزدطبیبرفتمودرمانتورانوشت
یڪکربلامـراببریخوبمیشم ..
#داستانک_ها
#به_مددالهی_کرونا_را_شکست_میدهیم
#درخانه_بمانیم
#من_ماسک_میزنم
🔹📣 @dastanakha 📣🔹
متنی عالی👌
قطره عسلی بر زمین افتاد، مورچه کوچکی آمد و از آن چشید و خواست که برود اما مزه ی عسل برایش اعجاب انگیز بود، پس برگشت و جرعه دیگری نوشید ...
باز عزم رفتن کرد، اما احساس کرد که خوردن از لبه عسل کفایت نمی کند و مزه واقعی را نمی دهد، پس بر آن شد تا خود را در عسل بیندازد تا هر جه بیشتر و بیشتر لذت ببرد ...
مورچه در عسل غوطه ور شد و لذت می برد ...
اما ( افسوس ) که نتوانست از آن خارج شود، پاهایش خشک و به زمین چسبیده بود و توانایی حرکت نداشت ...
در این حال ماند تا آنکه نهایتا مرد ...
بنجامین فرانکلین می گوید: دنیا چیزی نیست جز قطره عسلی بزرگ!
پس آنکه به نوشیدن مقدار کمی از آن اکتفا کرد نجات می یابد، و آنکه در شیرینی آن غرق شد هلاک می شود ...
این است حکایت دنیا...
✍
❌
┈┉┅━❀✨❀━┅┉┈
🦋 #داستانک_ها
#به_مددالهی_کرونا_را_شکست_میدهیم
#درخانه_بمانیم
#من_ماسک_میزنم
🔹📣 @dastanakha 📣🔹
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
#کتاب_عارفانه 🌙
#قسمت_سی_و_یکم
از همانجا با آنها رفیق می شد و...
بعد ازبازی گفتم:احمد اقا،شما کجا،اینجا کجا؟!😅
گفت:یار نداشتند به من گفتند بیا بازی،من هم قبول کردم..
بعد ادامه داد :
فوتبال وسیله خوبیه برای جذب بچه ها به سوی مسجد.
بعد از بازی چنتا از بچه های مسجد به من گفتند:
ما نمیدونستیم که احمد اقا اینقدر خوب بازی میکنه⁉️😁
گفتم :
من قبلاً بازی احمد اقا رو دیده بودم.
خیلی حرفهای بازی میکنه.😌
تازه برادرش هم که شهـــــ💔ـــــید شد بازیکن جوانان استقلال بوده.
بعد به اون ها گفتم :
قدر این مربی را بدانید احمد اقا تو همه چیز استاده...
✨✨✨✨✨
یکی دیگر از برنامههای فرهنگی که احمد اقا خیلی به آن توجه میکرد اردو بود.
یکبار بچههای مسجد را برای برنامه مشــ💜ـــهد انتخاب کرد.
آن موقع امکانات مثل حالا نبود.
بچه ها هم خیلی شیطنت می کردند.😕
خیلی برای این سفر اذیت شد،اما بعد از آن سفر شنیدم که میگفت:بسیار زیارت بابرکتی بود.❤️
گفتم :
برای شما که فقط اذیت و ناراحتی و...بود.😢
اما احمد اقا فقط از برکات این سفر و زیارت امام رضا(ع)می گفت.💚
ما نمیدانستیم که احمد اقا
در این سفر چه دیده❗️
چرا انقدر از این سفر تعریف میکند.🤔
اما بعد ها در دفترچه خاطراتی که از او جا مانده بود ماجرای عجیبی را درباره این سفر خواندیم :
↘️↘️↘️
✨✨
...وقتی در حرم مطهر بودم
(به خاطر #بدحجابی_ها و...)خیلی ناراحت شدم.
تصمیم گرفتم که وارد حرم نشوم.😔
به خاطر #ترس_از_نگاه_ڪردن_به_نامحرم.
که #آقا به ما فهماندند که مشرف شوید به داخل #حرم....
در جایی دیگر درباره همین سفر نوشته بود:
در روز سه شنبه 8/13 در حرم مطهر بودم.❤️
از ساعت نه و سی دقیقه الی یازده حال بسیار خوبی بود.الحمدلله..💙
✨✨
از دیگر برنامههای احمد اقا برای بچه ها،زیارت مزار شهدا در بهشت زهرا (س)بود.😍
تقریبا هر هفته با سختی راهی بهشت زهرا(س) میشدیم وزیارت بسیار معنوی و خوبی داشتیم.
✨✨✨ #داستانک_ها
#به_مددالهی_کرونا_را_شکست_میدهیم
#درخانه_بمانیم
#من_ماسک_میزنم
🔹📣 @dastanakha 📣🔹
♥️سلامی از اعماق وجودم
🙃به بهترین و دلسوزترین ارباب دنیا
😍روزمون رو با سلام به شما آغاز کردیم آقا کمکمون کن تا آخرش هم به یاد شما و برای شما باشیم
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله
✨ٜٜٜٜٜٜٖٖٖٜٜٜٜٜٜ͜͜͡͡
#داستانک_ها
#به_مددالهی_کرونا_را_شکست_میدهیم
#درخانه_بمانیم
#من_ماسک_میزنم
🔹📣 @dastanakha 📣🔹
این متن خیلی قشنگه 👌
در ساحل ماسه ای با خدا قدم میزدم
به پشت سرم نگاه کردم
جاهایی که از خوشی ها حرف زده بودیم دو ردپا بود
و
جاهایی که از سختی ها حرف زده بودیم جای یک ردپا بود
به خدا گفتم در سختی ها کنارم نبودی؟
گفت آن ردپایی که میبینی من هستم؛
تو را در سختی ها به دوش می کشیدم!!
خدایا بی نظیری ...
#داستانک_ها
#به_مددالهی_کرونا_را_شکست_میدهیم
#درخانه_بمانیم
#من_ماسک_میزنم
🔹📣 @dastanakha 📣🔹
🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼
🌼چهار حکایت بسیار زیبا🍂
👌از کاسبی پردسیدند:
چگونه در این کوچه پرت و بی عابر کسب روزی میکنی؟
گفت:آن خدایی که فرشته مرگش
مرا در هر سوراخی که باشم پیدا میکند
چگونه فرشته روزیش مرا گم میکند
👌پسری با اخلاق و نیک سیرت اما فقیر به خواستگاری دختری می رود
پدر دختر گفت:
تو فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد پس من به تو دختر نمیدهم. چند روز بعد پسری پولدار اما بدکردار به خواستگاری همان دختر میرود.
پدر دختر با ازدواج موافقت میکند و در مورد اخلاق پسر می گوید:
انشاءالله خدا او را هدایت میکند
دختر گفت:
پدرجان،مگر خدایی که هدایت میکند با خدایی که روزی میدهد فرق دارد؟
👌از حاتم پرسیدند بخشنده تر از خود دیده ای
گفت:آری مردی که دارایی اش تنها دو گوسفند بود
یکی را شب برایم ذبح کرد
از طعم جگرش تعریف کردم صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم کباب کرد
گفتند تو چه کردی؟
گفت:
پانصد گوسفند به او هدیه دادم
گفتند پس تو بخشنده تری
گفت نه چون او هر چه داشت به من داد اما من اندکی از آنچه داشتم به او دادم
👌عارفی را گفتند :
خداوند را چگونه میبینی؟!
گفت آنگونه که همیشه میتواند مچم را بگیرد اما دستم رامیگیرد..
#داستانک_ها
#به_مددالهی_کرونا_را_شکست_میدهیم
#درخانه_بمانیم
#من_ماسک_میزنم
🔹📣 @dastanakha 📣🔹
┈┉┅━❀✨❀━┅┉┈
📕#داستانک
شخصی داخل مجلس شد.
فقیر بود و سر و وضع و لباسِ درست و حسابی نداشت.
جای خالی پیدا کرد و نشست.
کسی که پیش او بود، لباسش را کشید و خودش را جمع و جور کرد.
پیامبر اکرم ص گفت ترسیدی چیزی از ثروتت کم بشود؟
مرد گفت نه.
پیامبر اکرم ص گفت ترسیدی چیزی از فقر او به تو بچسبد؟
مرد گفت نه.
پیامبر اکرم ص گفت پس چرا این کار را کردی؟
مرد گفت اشتباه کردم، حاضرم نصف ثروتم را برای جبران اشتباهم به او بدهم.
مرد فقیر گفت نه، نمی گیرم، می ترسم بگیرم و روزی مثل او بشوم.
#داستانک_ها
#به_مددالهی_کرونا_را_شکست_میدهیم
#درخانه_بمانیم
#من_ماسک_میزنم
🔹📣 @dastanakha 📣🔹
🌱 #حسین_جانم
💔کاش سهم من هم یک گوشه از بهشتت باشد
😢یعنی...
🌙می شود نیمه شبی گوشه ی بین الحرمین...
😭من فقط اشک بریزم تو تماشا بکنی؟
شب جمعه است هوایت نکنم میمیرم😭
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله
#داستانک_ها
#به_مددالهی_کرونا_را_شکست_میدهیم
#درخانه_بمانیم
#من_ماسک_میزنم
🔹📣 @dastanakha 📣🔹
🚨#داستانک
اتّفاق عجیب در نماز رهبر انقلاب
💠 آقای راشد یزدی نقل میکند موقعی که در ایرانشهر در محضر آیت الله خامنه ای در تبعید بودم، روزی عدهای از علما از قم برای ملاقات ایشان آمده بودند، وقت نماز همه برای اقامه نماز جماعت به امامت معظم له آماده شدند. همینطور که نماز جماعت بر پا بود، ناگهان بزغالهای وارد اتاق شد و شروع کرد به این طرف و آن طرف پریدن و در آخر، سجاده یکی از نمازگزاران را برداشت و با خود برد. چند نفر از نمازگزاران به کلی آرامش شان به هم خورد و خندیدند که یکی از آنها من بودم و از خنده ما دیگران نیز به غیر از حضرت آیت الله خامنهای خندیدند. ولی آقا نمازشان را بدون هیچگونه حرکت اضافی به پایان رساندند. بعد از نماز از آقا پرسیدم که شما چطور توانستید نمازتان را ادامه دهید؟ آقا فرمودند: در مورد چی(صحبت میکنید)؟ عرض کردم: به خاطر بزغالهای که وارد اتاق شده بود. آقا فرمودند: ذرّهای از این جریان را متوجه نشدم.
✍ #داستانک_ها
#به_مددالهی_کرونا_را_شکست_میدهیم
#درخانه_بمانیم
#من_ماسک_میزنم
🔹📣 @dastanakha 📣🔹
📣📣 فراخوان دوره تربیت مربی #انقلابی طرح #مائده۲
✅ دوره ای مخصوص بانوان دغدغه مند حوزه تعلیم و تربیت
🚫#ظرفیت_محدود
👥 با تدریس اساتید مطرح در سرفصل های ذکرشده👆
نوع دوره : #نیمه_حضوری
سطح دوره : #عمومی
⏱ آخرین مهلت ثبت نام : ۲۵ مهرماه۱۳۹۹
همراه با :
🔖 اعطای #مدرک_معتبر
📌کسب اطلاعات بیشتر و ثبت نام اولیه با مراجعه به :
🔗maedeh.masjedalmontazar.ir
شما با شرکت در این دوره ضمن اینکه مجهز به سلاح مهارت ، آگاهی و بصیرت می شوید ، توانایی پاسخگویی به شبهات نسل جدید را کسب خواهید کرد ، و ان شاءالله در سنگر مساجد ، سربازان حضرت ولیعصر (ارواحنا فداه) را زمینه ساز ظهور خواهید ساخت .