eitaa logo
مهتد
143 دنبال‌کننده
244 عکس
88 ویدیو
11 فایل
رسانه ی مهتد
مشاهده در ایتا
دانلود
آه از غمی که تازه شود با غمی دگر💔 @MOOHTAD
مهتد
رفقا تا می‌تونید ترند کنید دمتون گرمه🖤🖤🖤
حادثه شاهچراغ⁉️ جزئیات و دلایل آن🤔😔🖤 @MOOHTAD
https://EitaaBot.ir/poll/if6y?eitaafly 👆👆👆 حتما شرکت کنید
مهتد
https://EitaaBot.ir/poll/if6y?eitaafly #نظرسنجی 👆👆👆 حتما شرکت کنید
رفقا نظرسنجی شناوره یعنی بزنید روی لینک ، جای دیگه ای نمیره و کافیه یکی از گزینه ها رو بزنید👍
اینطوری☺️❤️
رفقایی که از فعالیت کانال راضی نیستن تو لینک ناشناس زیر دلیلشونو بگن☺️👇😊👇 https://harfeto.timefriend.net/16899435849391 https://harfeto.timefriend.net/16899435849391
. خب امروز دو تا کار آماده کردیم یعنی مفت😂 اونم چی؟ پروفایل😍 حالا این پروفایل های شما بدرد چی میخوره؟🧐 برای کسایی که میخوان کانال بزنن یا زدن و موندن چیکار کنن🥺 ولی ما هستیم که قشنگ ترین پروفایل ها رو بسازیم براتون اونم خییییلیییی ارزوننن😍 .
🏞 طراحی توسط رسانه ی مهتد✌️ هزینه: ۲۸/۰۰۰ تومان هزینه سفارش اول: فقط ۱۴/۰۰۰ تومان😍 برای سفارش به آیدی های زیر مراجعه کنید👇 @Ehsanartist
. به به😍 چه خوشگله😃 حیف نیست همچین پروف به این قشنگی رو داشته باشی؟😏 .
هر کی اولین نفر سفارش بده برده😍😉
محمّد شیخا شاعر مشهور به میرزا مقبل و متخلص به مقبل، متولد اصفهان است. مقبل کاشانی  بعد از محتشم کاشانی می‌زیسته است. ایشان یک روز عاشورا در گوشه‌ای ایستاده بود و به دسته‌های سینه‌زنی نگاه می کرد. دسته‌های سینه زنی این شعر را می‌خواندند (عزا عزا است امروز، روز عزاست امروز، در کربلای پر خون، زهرا (سلام الله علیها) صاحب عزا است امروز) شعر مقداری ناهماهنگ بود. مقبل هم شعر مردم را مسخره می کند و این نوحه را دست می‌اندازد. بعد از آن دچار بیماری جذام می‌شود و مورد نفرین اطرافیان قرار می گیرد. او را می‌برند و در خرابه‌ای می‌اندازند. مقبل محرم سال بعد هر طوری که شده خود را به نقطه‌ای می رساند که هیئت‌ها را ببیند. وقتی می‌رسد باز همان شعار سال گذشته را مطرح می‌کنند. دلش می‌شکند و منقلب می‌شود و دو سه بیت به آن شعر اضافه می‌کند. با طرح این دو سه بیت که اضافه می‌کند، انقلابی در وجود او ایجاد می‌شود و به شدّت اشک می‌ریزد و مدام گونه‌هایش را به خاک می‌مالد و گریه می‌کند و می‌گوید: به رسم کربلا من هم مثل اباعبدالله (علیه السّلام) که نقل می‌کنند در آخرین لحظه‌ها وقتی داشت به شهادت می‌رسید، حالتش حالت سجده مانند بود. خودش را این طوری انداخته بود روی خاک و گونه‌ها را به خاک می‌مالید و ناله می‌کرد.  مُقبِل کاشانی می‌گوید: یک سالی زوّار زیادی از اصفهان جهت زیارت امام حسین علیه السّلام عازم کربلا بودند، من هم خیلی دوست داشتم با آن‌ها کربلا بروم، امّا تهی دست بودم . به یکی از آشنایانم گفتم می‌ترسم بمیرم و آرزوی زیارت حسین در دلم بماند ، دلش به حال من سوخت. گفت: ناراحت نباش، تا کربلا مهمان من باش . حرکت کردیم نزدیک گلپایگان راهزنان اموال زوّار ابی عبداللّه را غارت کردند، بعضی قرض کردند و رفتند من هم همانجا ماندم ، نه اسباب رفتن داشتم، نه دل برگشتن ، تا محرّم شد شب و روز گریه می‌کردم، شب عاشورا در عالم رؤیا دیدم کربلا رفته‌ام، خواستم وارد حرم امام حسین علیه السّلام بشوم، کسی آمد و مانع من شد. گفت: مقبل امشب زهرای مرضیه و جمعی از انبیاء زیارت حسین علیه السّلام آمدند. دست مرا گرفت وارد محفلی کرد، دیدم انبیا نشسته‌اند، صدر مجلس خاتم النبیا صلی الله و علیه و آله و سلم نشسته است. ساعتی نگذشت محتشم کاشانی وارد شد. پیغمبر صلی الله و علیه و آله و سلم فرمود: محتشم شب عاشورا است، پیغمبران برای زیارت فرزندم حسین علیه السّلام آمده‌اند می‌خواهند عزاداری کنند. اشعار جان سوز خود را بخوان. او به پله‌ی اول منبر رفت. رسول خدا صلی الله و علیه و آله و سلم فرمود: «برو بالای پله‌ی دوم». باز فرمود: «برو بالای پله‌ی سوم» باز فرمود: «برو بالا». پیغمبر صلی الله و علیه و آله و سلم فرمود: «چون برای فرزندم حسین شعر گفتی حق داری بالای بالا بنشینی. حالا شعرت را بخوان.» محتشم شروع به خواندن شعرش کرد: کشتی شکست خورده طوفان کربلا در خاک و خون فتاده به میدان کربلا گر چشم روزگار بر او فاش می‌گریست خون می‌گذشت ز سر ایوان کربلا از آب هم مضایقه کردند کوفیان خوش داشتند حرمت مهمان کربلا بودند دیو و دد همه سیراب می‌مکید خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا حال مجلس عوض شد. صدای ناله‌ی پیغمبران بلند شد و از پشت پرده صدای گریه‌ی زنان شنیده می‌شد. روزی‌ که شد به نیزه سر آن بزرگوار خورشید برهنه بر آمد ز کوهسار موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه ابری ببارش آمد و بگریست زار زار جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل گشتند بی‌عماری و محمل شتر سوار صدای انبیا بلند شد ، محتشم ساکت شد خواست ادامه ندهد، یک وقت پیغمبر فرمود : محتشم هنوز دل ما از گریه خالی نشد بخوان . محتشم کاشانی با دستش اشاره کرد به طرف قبر سید الشهدا عرض کرد یا رسول الله : این کشته فتاده به هامون حسین توست وین صید دست و پا زده در خون حسین توست این ماهی فتاده به دریای خون که هست زخم که از ستاره بر تنش افزون حسین توست این خشک لب فتاده دور از لب فرات کز خون او زمین شده جیحون حسین توست در همین حال بود که ملکی صدا زد محتشم بس است . خاموش محتشم که دل سنگ آب شد مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد پیغمبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) فرمود: «دیگر کافی است و محتشم شعرش را قطع کرد و هدیه اش (خلعت) را از دست پیغمبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) دریافت کرد.» مقبل می‌گوید: خیلی ناراحت بودم و با خودم می‌گفتم: می‌دانم به خاطر بی‌حرمتی که کردم، مرا در این مجلس تحویل نمی‌گیرند. یک وقت دیدم یک قاصدی دوان دوان خدمت رسول الله صلی الله و علیه و آله و سلم رسید. عرض کرد: یا رسول الله! دخترت فاطمه خواسته مقبل هم، اشعار خود را بخواند . 
پیغمبر صلی الله و علیه و آله و سلم فرمود: مقبل دخترم فاطمه خواهش کرده تو هم بخوان. مقبل می‌گوید: من از منبر بالا رفتم، امّا به خود اجازه ندادم، خیلی بالا بروم. چند پله ای که رفتم، نشستم و شعرم را زمزمه کردم. یا رسول اللّه: نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت نه سیدالشهدا بر جدال طاقت داشت هوا ز باد مخالف چو قیر گون گردید عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد صدای شیون بلند شد یک مرتبه قاصدی آمد مقبل بس است فاطمه دیگر طاقت ندارد  مقبل بعد از اینکه شعرش را خواند، اول از پیغمبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) هدیه‌اش را گرفت. پیغمبر(صلی الله و علیه و آله و سلم)به ایشان فرمود: «دیگر اسم تو را مقبل گذاشتم و مقبل یعنی خوشبخت و هر کس برای حسین من شعر بگوید، مقبل است. تو خوشبختی چون برای حسین من شعر سروده ای.» بعد هدیه‌ای از حضرت زهرا گرفت. مقبل بعد از این خواب، هم شفا پیدا کرد و هم شاعر شد.
<بِسْمِ‌اللهِ‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ>
کودتای ٢٨ مرداد؟🤔⁉️ ٢٨مرداد @MOOHTAD
اشکال کار مصدق کجا بود؟🧐👁‍🗨
طرح ریزی کودتا💢🇬🇧🇺🇸
عبرتی برای ملت ایران!🚶🕊