اونی که نمیدونه توکل به خدا یعنی چی؛
اونی که با سلاحِ توسل به اهلِ بیت
آشنا نیست، زندگیش توأم با ترس و
اظطراب و نگرانیِ همیشگیه!
نه تویی که میدونی مسلمونی و همه
اینا رو، هم داری و هم میشناسی.
پس باید یه فرقی بین تویِ مسلمون
با اونِ بدونِ دین، باشه یا نه؟!
گریهی کم از سختیِ دل است؛
سختیِ دل از گناه زیاد است؛
گناه زیاد از آرزوهای زیاد است..
بعضی وقتا حسرت خوردن قشنگه
مثلاً حسرت ِ همون لحظه ای که
قاسم(معروف به قاسم فاسق)
به توصیه ی آیت اللّٰه قاضی(ره)
رفت وضو بگیره
تا برای اولین بار نماز شب بخونه؛
حسرت ِ همون لحظه ای که
آستین هارو بالا زد و گفت:
{خدایا! در این دنیا کسانی هستند
که صدایشان برای ملائکه و تو آشناست؛
امّا صدای من آشنا نیست
دیر به درگاهت آمده ام، مرا بپذیر}
رزق چیست؟
زمانی که خواب هستی و ناگهان، به تنهایی و بدون زنگ زدن ساعت بیدار میشوی؛ این بیداری، رزق است، چون بعضیها بیدار نمیشوند.
زمانی که با مشکلی رو به رو میشوی، خداوند صبری به تو می دهد که چشمانت را از آن بپوشی، این صبر، رزق است.
زمانی که در خانه لیوانی آب، به دست پدر یا مادرت میدهی، این فرصت نیکی کردن، رزق است.
گاهی اتفاق میافتد که در نماز حواست با گفتههایت نباشد. ناگهان به خود میآیی و نمازت را با خشوع میخوانی. این تلنگر، رزق است.
یکباره یاد کسی میفتی که مدتهاست از او بیخبری و دلتنگش میشوی و جویای حالش. این یادآوری، رزق است.
رزق واقعی، رزق خوبیهاست!
نه ماشین نه درآمد، اینها رزق مال است که خداوند به همهی بندگانش میدهد! اما رزق خوبیها را، فقط به دوستدارانش میدهد.
و در آخر... همین که عزیزانتان هنوز در کنارتان هستند و نفسشان گرم است و سلامت؛ این بزرگترین رزق خداوند است.
علامه حسن زاده آملی رحمهاللهعلیه
و میخوای چه کاری انجام بدی که باعث لبخندِ رو لب های حضرت ولیعصر ارواحنافداه بشی..؟!
هدایت شده از مُنتَظـِـــر...؛)🇵🇸
متن-زیارت-عاشورا-بدون-ترجمه-فارسی.jpg
204.2K
فایلِ با کیفیتِ متن زیارتعاشورا
آیت الله اراکی فرمودند:
شبی خواب امیر کبیر را دیدم،
جایگاهی متفاوت و رفیع داشت.
پرسیدم: چون شهیدی و مظلوم کشته شدی
این مرتبت نصیبت گردید؟
با لبخند گفت: خیر!
سوال کردم: چون چندین فرقهٔ ضاله را نابود کردی؟
گفت: نه. با تعجب پرسیدم:
پس راز این مقام چیست؟
جواب داد: هدیهٔ مولایم حسینع است!
گفتم: چطور؟
با اشک گفت:
آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند،
چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد
سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید،
ناگهان به خود گفتم: میرزا تقی خان!
دو تا رگ بریدند این همه تشنگی!
پس چه کشید پسر فاطمهس؟
او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود!
از عطشِ مولایم حسینع حیا کردم،
لب به آب خواستن باز نکردم
و اشک در دیدگانم جمع شد ..
آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند
امام حسینع آمد و فرمود:
به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی و آب ننوشیدی
این هدیه ی ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم.
#صلیاللهعلیکیاعطشانکربلا